آن لاله که عشق و خون بهارش بودند
گلهای مدینه داغدارش بودند
آنروز که جای مجتبی خالی بود
در کربوبلا دو یادگارش بودند
📝 #سیدرضا_مؤید
✅ @ShereHeyat
#حضرت_عبدالله علیهالسلام
#قصیده
🔹گل یاسِ حسن🔹
روح والای عبادت به ظهور آمده بود
یا که عبداللَه در جبههٔ نور آمده بود؟
کربلا بود تماشاگر ماهی کز مهر
یازده لیلهٔ قدرش به حضور آمده بود
یازده برگ، گل یاسِ حسن بیش نداشت
که به گلزار شهادت به ظهور آمده بود
یوسف دیگری از آل علی، کز رخ او
چشم یعقوب زمان باز به نور آمده بود
باغبان در ورق چهرهٔ گرمازدهاش
گلشن حُسن حَسن را به مرور آمده بود
صورتش صفحهٔ برجستهٔ قرآن کریم
صحبتش ناسخ تورات و زبور آمده بود
بیکلاه و کمر از خیمه چو قاسم بشتافت
بسکه از تاب تجلّی به سرور آمده بود
قتلگه طور و حسین بن علی، چون موسی
به تماشای کلیم اللَه و طور آمده بود
به طواف حرم عشق ز آغوش حرم
دل ز جان شُسته به شیدایی و شور آمده بود
عجب از این همه مستی چو برادر را دید
که چهها بر سرش از سمِّ ستور آمده بود
طفل نوخاسته برخاسته از جان و جهان
آسمان زین همه غیرت به غرور آمده بود
بر دل و پهلوی این عاشق و معشوق، دریغ
نیزه و تیر ز نزدیک و ز دور آمده بود
دست شد قطع ولی دل ز عمو، قطع نکرد
طفل این طایفه یا رب چه صبور آمده بود
گرچه لبتشنه به دامان امامت جان داد
بر سرش فاطمه با ماء طهور آمده بود...
📝 #سیدرضا_مؤید
🌐 shereheyat.ir/node/750
✅ @ShereHeyat
#حضرت_عبدالله علیهالسلام
#مثنوی
🔹بلاگردان🔹
آمدم تا جان کنم قربان تو
پیش تو گردم بلاگردان تو
در حرم دیدم که تنها ماندهام
همرهان رفتند و من جا ماندهام
رفتی و دیدم دل از کف دادهام
خوش به دام عقل و عشق افتادهام
عقل آن سو، عشق این سو میکشانْد
از دو سو، این میکشانْد، آن مینشانْد
عقل گفتا: صبر کن، طفلی هنوز
عشق گفتا: کن شتاب و خود بسوز
عقل گفتا: هست یک صحرا عدو
عشق گفتا: یکتنه مانده عمو
عقل گفتا: روی کن سوی حرم
عشق گفتا: هان! نیُفتی از قلم
عقل گفتا: پای تو باشد به گِل
عشق گفت: از عاشقان باشی خجل
عقل گفتا: نی زمان مستی است
عشق گفتا: موسم بیدستی است..
راهیام چون دید، عقل از پا نشست
عشق، دست عقل را از پشت بست..
::
خاطر افسردهام را شاد کن
طائر روح از قفس آزاد کن
هم دهد آغوش تو بوی پدر
هم بُوَد روی تو چون روی پدر
بین ز عشقت سینۀ آکندهام
در برِ قاسم مکن شرمندهام
من نخواهم تا به گردت پر زنم
آمدم، آتش به جان یکسر زنم
دوست دارم در رهت بیسر شوم
آنقَدَر سوزم که خاکستر شوم..
مُهر زن، بر برگۀ جانبازیام
وای من! گر از قلم اندازیام
هست، بعد از نیستی، هستی من
شاهد عشق تو، بیدستی من..
گو شود دست من از پیکر جدا
کی کنم دامان عشقت را رها؟
📝 #علی_انسانی
✅ @ShereHeyat
#حضرت_عبدالله علیهالسلام
#غزل
🔹فاصلهها🔹
گفت رنجور دلش از اثر فاصلههاست
آن که دلتنگ رسیدن به همه یکدلههاست
از چه در خیمه بماند اگر او میداند
چشم در راه غزالان حرم آبلههاست؟
آفتاب است که از زین به زمین افتادهست!
شیهۀ اسب یقیناً خبر از زلزلههاست
نه که هنگام نماز است، عمو در سجدهست
نکند وقت به پا داشتن نافلههاست؟
این طرف محفل پر اشکترین زمزمههاست
آن طرف مجلس پر شورترین هلهلههاست
به یتیمی ز نوک تیر، محبّت کردن
جلوۀ بارزی از خُلق خوش حرملههاست!
خواستند آینۀ باغ شقایق باشد
سینهای که پر آواز پر چلچلههاست
📝 #جواد_محمدزمانی
🌐 shereheyat.ir/node/3964
✅ @ShereHeyat
#حضرت_عبدالله علیهالسلام
#غزل
🔹بوی گل🔹
چون باد در حرارت دشت و دمن دوید
چون بوی گل بلند شد و در چمن دوید
وارونه است شیوۀ صحرای ابتلا
رو به شکارگاه، غزال ختن دوید
میخواست ایستاده نسوزد شبیه شمع
خورشیدوار با همۀ سوختن دوید
مردان، زره به قامت مردانه بستهاند
این نوجنونِ کیست که با پیرهن دوید؟
با اشتیاق رفت به آغوش قتلگاه
غربتکشیده بود و به سوی وطن دوید
تیغ برهنه منتظر دستبوسیاش
با سر به پایبوس تن بیکفن دوید
آغشته شد به خون خدا خون پاک او
وانگاه در رگان عقیق یمن دوید
یا رب چه رفت بر سر عبداللَه و حسین؟
زینب نشست، فاطمه آمد، حسن دوید
📝 #هادی_جانفدا
✅ @ShereHeyat
#حضرت_عبدالله علیهالسلام
#غزل
🔹شوق شهادت🔹
پروانه شد تا شعلهور سازد پرش را
پیچید در شوق شهادت باورش را
داغ گلویش تازه شد از قحطی آب
وقتی به خنجر داد زخم حنجرش را...
با رود جاری کرد در دشتی عطشناک
آن دستهای کوچک و نامآورش را
تا لحظهای دیگر عمویش زنده باشد
انداخت بر وی، کودکانه پیکرش را
با کاروان، بعد از غروب سرخ خورشید
بر نیزه میبردند در غربت سرش را!
📝 #حیدر_منصوری
🌐 shereheyat.ir/node/3967
✅ @ShereHeyat
#حضرت_عبدالله علیهالسلام
#غزل
🔹برخیز!🔹
وقتی عدو به روی تو شمشیر میکشد
از درد تو تمام تنم تیر میکشد
طاقت ندارم این همه تنها ببینمت
وقتی که چلّه چلّه کمان تیر میکشد
این بغضِ جانستان که تو بیکسترین شدی
پای مرا به بازی تقدیر میکشد
ای قاری همیشهٔ قرآن آسمان
کار تو جزء جزء به تفسیر میکشد
اینکه زِ هر طرف نفست را گرفتهاند
آن کوچه را به مسلخ تصویر میکشد
برخیز! ای امام نماز فرشتهها
لشکر برای قتل تو تکبیر میکشد
📝 #حامد_اهور
🌐 shereheyat.ir/node/755
✅ @ShereHeyat
#حضرت_عبدالله علیهالسلام
#رباعی
🔹رزم عبدالله🔹
در عشق، بنای نیکنامی دارند
جسماند که یک جان گرامی دارند
در مقتل گودال، یکی باز دوید...
این جانبهکفان مگر تمامی دارند
فهمید که لحظه، لحظهای جانکاه است
در معرکه دید فرصتش کوتاه است
گودال که ختم ماجرا نیست، ببین
این تازه شروع رزم عبدالله است
میخواست چو قاسم بشود فرجامش
از خیمه دوید جان ناآرامش
در معرکه دست او قلم شد امّا
نگذاشت که از قلم بیفتد نامش
📝 #عباس_همتی
✅ @ShereHeyat
#امام_حسن علیهالسلام
#حضرت_عبدالله علیهالسلام
#مثنوی
🔹عطر حسن🔹
برادر تشت خون را لالهباران کرد، یادم هست
و بغض خویش را در سرفه پنهان کرد، یادم هست
صدا زد: رفتم اما با تو در هر حال خواهم بود
برادر! با تو تا هنگامۀ گودال خواهم بود
برادر پای حرفش ماند و با من در سفر آمد
برادر پا به پایم با همان خونِ جگر آمد
برادر آنکه شمشیرش خرافات جمل را کشت
شکوهش جبت و طاغوت جهان، لات و هبل را کشت
سخن فرمود با لبهای قاسم، مرگ شیرین شد
و ثاراللّهیام با خون عبداللّه رنگین شد
درون مقتل اینک لطف خود را بیشتر کرده
برایم دست خود را سایۀ سر نه، سپر کرده
بیا خواهر، ببین خون جگر بر خونم افزوده
شکست آن شیشۀ عطری که لبریز از حسن بوده
شمیمِ عطر او را در مشامم از ازل دارم
به عبداللّهِ آغوشم، حسن را در بغل دارم
عجب پیراهنی از دست خواهد رفت در بازار
که از بوی حسین آکنده، از عطر حسن سرشار
یکی شد پیکرم با او، تو هم این را روایت کن
شباب اهل جنّت را بیا با هم زیارت کن
تو هم مانند من دور از وطن هستی، بیا خواهر
اگر دلتنگ آغوش حسن هستی، بیا خواهر
شبیه کودکیهامان بساط گریه برپا کن
بیا یک بار دیگر چادرت را خیمۀ ما کن
بیا خواهر، بیا این حنجر کوچک سخن دارد
گلوی سرخِ عبداللّه آهنگ حسن دارد
بیا خواهر که دارد از گلویش این دم آخر
صدای روضه میآید، صدای روضۀ مادر
📝 #سیدحمیدرضا_برقعی
✅ @ShereHeyat
در صحن حرم حیرت ما دیدنی است
در وقت سلام، این صدا دیدنی است
دیدیم بهشت میوزد از حرمت
آری، شب جمعه کربلا دیدنی است
📝 #سیدمحمدجواد_شرافت
✅ @ShereHeyat
#امام_حسین علیهالسلام
فرازی از یک #قصیده
🔹غم دوست🔹
برق عشق تو نه تنها به دل عالم زد
آتش این بارقه بر عالم و بر آدم زد..
خرگه ظلم نگون، خیمۀ مظلوم بهپاست
این بنا را ز ازل دست خدا محکم زد..
خُرّمى در دو جهان نیست به جز در غم دوست
هر که دل بست به این غم نفسى خُرّم زد
غرق دریاى غمت تا دل ما گشت حسین
زیر این بحر معلق نفسى بىغم زد
مرهمى خواست نهد عشق تو بر زخم دلم
باز بر زخم دلم زخمى از آن مرهم زد
هر که را عشق رهایى بود از دام جهان
بایدش دست بر این طرۀ خم در خم زد
چشم عشاق تو بر حُسن تو بینا شد و بس
پرده شد غفلت و بر دیدۀ نامحرم زد
ره به اکسیر وجود تو به جز دوست نبرد
خاک بر دیدۀ دشمن طمع دِرهم زد
ما به توفیق تو گوییم ثناى تو حبیب
که ز خود دم نزند هر که ز جانان دم زد..
📝 #فؤاد_کرمانی
✅ @ShereHeyat
#امام_حسین علیهالسلام
#قصیدهواره
🔹معراج تو🔹
ای هزار آینه حیران تو یا ثارالله
صبح سر زد ز گریبان تو یا ثارالله...
عجبی نیست اگر از سر جان برخیزد
هر که زد دست به دامان تو یا ثارالله
ای خوش آن قوم که در مکتب هفتاد و دو تن
سر سپردند به فرمان تو یا ثارالله
چشم تاریخ ندیدهست و نبیند دیگر
به وفاداری یاران تو یا ثارالله
رو به منظومۀ چشمان تو سر زد خورشید
ماه شد آینهگردان تو یا ثارالله...
ریخت در دامن شب آینه در آینه نور
شور تو، عشق تو، ایمان تو یا ثارالله
به فتوّت، به عدالت، ابدیت بخشید
شرف و غیرت و وجدان تو یا ثارالله
آب از خون گلو خورد که سرسبز شود
چمن لاله و ریحان تو یا ثارالله
خون شد از غم جگر دجله که هرگز نگرفت
بوسهای از لب عطشان تو یا ثارالله
حنجرت چشمۀ خون بود ولی میترسید
خنجر از سایۀ مژگان تو یا ثارالله
هَیجان داد به قاموس شهادت به خدا
شوق آمیخته با جان تو یا ثارالله...
آخرین لحظۀ تو اوّل معراج تو بود
بود آغاز تو پایان تو یا ثارالله
خیمۀ عترت یاسین و دل اهل حرم
سوخت در شام غریبان تو یا ثارالله
میکند خاطر طوفانزدگان را آرام
صوت داوودی قرآن تو یا ثارالله...
📝 #محمدجواد_غفورزاده
🌐 shereheyat.ir/node/3230
✅ @ShereHeyat
#شعر_عاشورایی
#امام_حسین علیهالسلام
#غزل
🔹همان دم🔹
نخستین کس که در مدح تو شعری گفت آدم بود
شروع عشق و آغاز غزل شاید همان دم بود
نخستین اتفاق تلختر از تلخ در تاریخ
که پشت عرش را خم کرد یک ظهر محرّم بود
فتاد از پا کنار رود در آن ظهر دردآلود
کسی که عطر نامش آبروی آب زمزم بود
دلش میخواست میشد آب شد از شرم، اما حیف
دلش میخواست صد جان داشت، اما باز هم کم بود
مدینه نه، که حتی مکّه دیگر جای امنی نیست
تمام کربلا و کوفه غرق ابنملجم بود
اگر در کربلا طوفان نمیشد کس نمیفهمید
چرا یک عمر پشت ذوالفقار مرتضی خم بود
📝 #علیرضا_قزوه
🌐 shereheyat.ir/node/2473
✅ @ShereHeyat
#شعر_انتظار
#غزل
🔹در راه رسیدن به تو...🔹
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم
یک قطرۀ آبم که در اندیشۀ دریا
افتادم و باید بپذیرم که بمیرم
یا چشم بپوش از من و از خویش برانم
یا تَنگ در آغوش بگیرم که بمیرم
این کوزه ترک خورد! چه جای نگرانیست
من ساخته از خاک کویرم که بمیرم
خاموش مکن آتش افروختهام را
بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم
📝 #فاضل_نظری
🌐 shereheyat.ir/node/2948
✅ @ShereHeyat
#امام_عصر علیهالسلام
#انتظار_و_عاشورا
#غزل
🔹غروب محرم🔹
دنیای بی نگاه تو تاریک و مبهم است
بیتو تمام زندگی ما جهنم است!
ای آفتاب سیصد و چندین قمر! بگو
تا جنگ بدر دیگرتان چند تا کم است؟
نور تو خامُشیِ همه اعتراضهاست
این راز سجدههای ملائک به آدم است
با پنجههای ظلم به روی گلوی عدل
دیگر بهار آمدن تو مسلّم است
صبح طلوع جمعه دلم آفتابی است
اما غروب مثل غروبِ محرّم است!
📝 #میثم_مؤمنینژاد
🌐 shereheyat.ir/node/958
✅ @ShereHeyat
از خیمه برون آمد و شد سوی سپاه
با قامت سرو و با رخی همچون ماه
ناگاه برآمد از دل دشمن و دوست:
«لا حول و لا قوّة الا بالله»
📝 #سیدمحمد_خسرونژاد
✅ @ShereHeyat
#حضرت_قاسم علیهالسلام
#غزل_مثنوی
🔹ماه شب چهاردهم🔹
ای ماه من که چشم و چراغ نبوتی
ریحانهٔ بهشتی باغ نبوتی
ای جلوه کرده حُسن تو چون گوهر از صدف
ای یادگار سبزترین گوهر شرف
ای آیههای حسن تو وَاللَّیل و وَالنَّهار
ای سرو سرفراز پس از سیزده بهار...
ای متّصل به وحی و نبوّت وجود تو
ماه شب چهاردهم در سجود تو
دُرِّ یتیم من، قدمی پیشتر بیا
یعنی به دیدهبوسی من بیشتر بیا
گرد یتیمی از رخ تو پاک میکنم
لب را به بوسهٔ تو طربناک میکنم
ای نوبهار حُسن در آفاق معرفت
پیشانی تو مطلع اشراق معرفت...
ای نوجوانی تو، سرآغاز شورِ عشق
ای روشنای دیدهٔ موسای طورِ عشق
عشق و عقیده، آینهٔ روشن تو شد
تقوا و معرفت، زره و جوشن تو شد
ای پاگرفته سروِ قدت در کنار من
ای چون علی قرار دل بیقرار من
::
ای ماه من که از افق خیمه سر زدی
آتش به جان عشق، به مژگانِ تر زدی
وقتی صدای غربت اسلام شد بلند
مثل عقاب آمدی اینجا و پر زدی
از لحظهٔ وداع من و اکبرم چقدر
با التماس بر در این خانه در زدی
تا من به یک اشاره دهم رخصت جهاد
خود را به آب و آتش از او بیشتر زدی
«اول بنا نبود بسوزند عاشقان»
اما تو خیمه در دل شور و شرر زدی
نخل بلند عاطفه! این التهاب چیست؟
این شوق پر گشودن مثل شهاب چیست؟
روح شتابناک تو غرق شهادت است
در هر نگاه نابِ تو برق شهادت است
با غیرت تو واهمهٔ ساز و برگ نیست
در روشن ضمیر تو پروای مرگ نیست
مرگ از حضور چشم تو پرهیز میکند
تیغ از ستیغ خشم تو پرهیز میکند
ای موج اشک و آه تو«اَحلی مِنَ العسل»
ای مرگ در نگاه تو «اَحلی مِنَ العسل»
مانند گیسوی تو که چین میخورد هنوز
شمشیر تو نوکش به زمین میخورد هنوز
اما چه میشود که دل از دست دادهای
در راه دوست آنچه تو را هست دادهای
شور جهاد در دل تو شعلهور شدهست
یعنی تمام هستی تو بال و پر شدهست
اشکم خیال بدرقه دارد، خدای را
آهستهتر که وقت دعای سفر شدهست
از اشک تو جواز شهادت طلوع کرد
از چهرهٔ تو صبح سعادت طلوع کرد
قربان ناز کردنت ای نازنین من
گوش تو آشناست به «هل من معین» من
شوق تو چون تلاوت قرآن شنیدنیست
بالا بلند من، حرکات تو دیدنیست
ای ابروی تو خورده ز غیرت به هم گره
ای قامت ظریف تو کوچکتر از زره
داری به جنگ اگرچه شتاب، ای عزیز من
پایت نمیرسد به رکاب، ای عزیز من
گلبرگ چهره در قدم من گذاشتی
کوه غمی به روی غم من گذاشتی
📝 #محمدجواد_غفورزاده
🌐 shereheyat.ir/node/783
✅ @ShereHeyat
#حضرت_قاسم علیهالسلام
#مثنوی
🔹حیات طیبه🔹
...چه خوب، مرگ خریدار زندگانی توست
حیات طیبه تصویر نوجوانی توست
چه قد کشیده درون تو شوق رزم ای ماه
که هست قامت جوشن برای تو کوتاه
به پای شوق تو پای رکاب هم نرسید
کسی شبیه تو دست از جوانیاش نکشید
لبت به تلخی دنیا حلاوت افزوده
که شهد، شاهد شیرینزبانیات بوده
چقدر از نفست دشت عطرآگین شد
چقدر از سخنت کام شهد شیرین شد...
تمام حُسنِ حَسنزاد خویش را بردار
برو به جمع شهیدان «اولئکَ اَلاَبرار»
برو به بحر رجز بین دشت طوفان کن
به موج عشق بزن، مرگ را هراسان کن
رجز بخوان که شود زنده کوفۀ اموات
که گوش هلهلهها کر شود از این آیات
برای عقل مگر نقشی از جنون بکشی
برو که معرکه را هم به خاک و خون بکشی
برو به کوری چشمان مست هلهلهها
بدوز چشم خودت را به تیر حرملهها
بگو به تیغ که از فرق ماه ما پیداست!
که فرق آل علی با بنیامیه کجاست!
که ننگ نام کجا، عزت قیام کجا!؟
حسینِ صبح کجا و یزیدِ شام کجا!؟...
بگو حسین ندارد دمی سر سازش
به پا نکرده در این دشت خیمۀ خواهش...
برو که رفتن تو ماندگار خواهد شد
پس از تو لشکر دشمن غبار خواهد شد
گرفتهاند فقط نیزهها تو را در بر
حسین میچکد از پیکر تو سرتاسر
چقدر کام زمین تشنۀ شهادت توست
تو میروی و دلم کشتۀ حکایت توست...
📝 #جعفر_عباسی
🌐 shereheyat.ir/node/3531
✅ @ShereHeyat
#حضرت_قاسم علیهالسلام
#مربع_ترکیب
🔹لحظۀ فردا شدن🔹
آن شب که چارچوب غزل در غزل شکست
مست مدام شیشۀ می در بغل شکست
یک بیت ناب خواند که نرخ عسل شکست
فرزند آن بزرگ که پشت جمل شکست
پروانۀ رها شده از پیرهن شدهست
او بیقرار لحظۀ فردا شدن شدهست
بر لب گلایه داشت که افتادم از نفس
بیتاب و بیقرار، سراسیمه چون جرس
سهم من از بهار فقط دیدن است و بس؟
بگذار تا رها شوم از بند این قفس
جز دست خط یار به دستم بهانه نیست
خطی که کوفی است ولی کوفیانه نیست
گویی سپردهاند به یعقوب، جامه را
پر کرد از آن معطر یکریز، شامه را
میخواند از نگاه ترش آن چکامه را
هفت آسمان قریب به مضمون نامه را
این چند سطر را ننوشتم، گریستم
باشد برای آن لحظاتی که نیستم
آورده است نامه برایت، کبوترم
اینک کبوترم به فدایت، برادرم
دلواپسم برای تو ای نیم دیگرم
جز پارههای دل چه دلیلی بیاورم
آهنگ واژهها دل از او برد ناگهان
برگشت چند صفحه به ماقبل داستان
یادش به خیر، دست کریمانهای که داشت
سر میگذاشتیم به آن شانهای که داشت
یک شهر بود در صف پیمانهای که داشت
همواره باز بود درِ خانهای که داشت
هرچند خانه بود برایش صف مصاف
جز او کدام امام زره بسته در طواف
اینک دلم به یاد برادر گرفته است
شاعر از او بخوان که دلم پر گرفته است
آن شعر را که قیمتِ دیگر گرفته است
شعری که چشم حضرت مادر گرفته است
«از تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد
وآن تشت را ز خون جگر باغ لاله کرد»
اینک برو که در دل تنگت قرار نیست
خورشید هم چنان که تویی آشکار نیست
راهی برای لشکر شب جز فرار نیست
پس چیست ابروانت اگر ذوالفقار نیست؟
مبهوت گامهاش، مقدسترین ذوات
میرفت و رفتنش متشابه به محکمات
بغض عمو درون گلو بیصدا شکست
باران سنگ بود و سبو بیصدا شکست
او سنگ خورد سنگ، عمو بیصدا شکست
در ازدحام هلهله او... بیصدا شکست
این شعر ادامه داشت اگر گریه میگذاشت...
📝 #سیدحمیدرضا_برقعی
🌐 shereheyat.ir/node/77
✅ @ShereHeyat
#حضرت_قاسم علیهالسلام
#غزل
🔹شور شهادت🔹
این جوان کیست كه گل صورت از او دزدیدهست؟
سیزده بار زمین دور قدش گردیدهست
رو به سرچشمهٔ زیبایی و دریای وفا
ماه از اوست که اینگونه به خود بالیدهست
خاک پرسید که سرچشمهٔ این نور کجاست؟
عشق انگشت نشان داد که او تابیدهست
پیش او شور شهادت ز عسل شیرینتر
آسمان میوهٔ احساس ز چشمش چیدهست
گر چه هفتاد و دو لاله همه از ایل بهار
باغ سرسبزتر از او به جهان کی دیدهست؟...
📝 #حیدر_منصوری
🌐 shereheyat.ir/node/775
✅ @ShereHeyat
#حضرت_قاسم علیهالسلام
#غزل
🔹رکاب شوق🔹
هيچ موجى از شكست شوق من آگاه نيست
در كنار ساحلم امّا به دريا راه نيست
تا مپندارند با مرگم تو مىميرى بگو
اينكه میبينيد فعل است و ظهور، الله نيست
در مسير لا و الا خون عاشق مىدود
در دل معشوق مطلق راه هست و راه نيست
كاروان تشنه، اشكت را نشانم داده است
منزل من چشمهاى توست، پلک چاه نيست
روى بر سمّ ستوران دادم و گفتم به خاک
در مقام جلوهٔ خورشيد جاى ماه نيست
مىبرى من را و پا را مىكشم روى زمين
در ركاب شوق حرف از قامت كوتاه نيست
صوت داود است جارى از فضاى سينهام
در مسيرش استخوانى گاه هست و گاه نيست
مىزنيدم ضربه امّا من نمىريزم فرو
كوه را هيچ التفاتى بر هجوم كاه نيست
📝 #سیدرضا_جعفری
🌐 shereheyat.ir/node/779
✅ @ShereHeyat
#حضرت_قاسم علیهالسلام
#غزل
🔹حسن ختام🔹
خدا در شورِ بزمش، از عسل پر کرد جامت را
که شیرینتر کند در لحظههای تشنه کامت را
رجز خواندی برای مرگ، با لبهای خشکیده
که عرش و فرش بر لب میبرد هر لحظه نامت را
نشان دادی که در نسل حسن، جز حُسن چیزی نیست
ندید اما نگاه کوفیان ماه تمامت را
دم رفتن به میدان خندهای کردی و فهمیدی
که شیرین میکند لبخند تو کام امامت را
میان کارزار زخمها بردی پناه آخر
به پیغمبر که پاسخ داد بیوقفه سلامت را
در آن لحظه که دشت از بوی تو آکنده شد دیدند
ملائک با نگاه تازهای روز قیامت را!
تو حُسن مطلع شیرین زبانی در غزل بودی
رقم زد با شهادت پس خدا حُسن ختامت را
📝 #میثم_داودی
🌐 shereheyat.ir/node/3534
✅ @ShereHeyat
#حضرت_قاسم علیهالسلام
#غزل
🔹عازم بزم وصال🔹
این گلِ تر ز چه باغیست که لب خشکیدهست؟
نو شکفتهست و به هر غنچه لبش خندیدهست
روبرو همچو دو مصراع، دو ابرویش بین
شاه بیت است و حق از شعر حسن بگزیدهست
دید چون مشتریاش ماه شب چاردهم
«سیزده بار زمین دور قدش گردیدهست»
عازم بزم وصال است، و حسن نیست دریغ!
تا که در حُسن ببیند چه بساطی چیدهست
سیزده آیه فقط سورۀ عمرش دارد
نام اخلاص بر این سوره، وفا بخشیدهست
حسرتِ پاش به چشمان رکاب است هنوز
این نهالیست که بر سرو، قدش بالیدهست
سینه شد مجمر و اسپند، ز دل، مادر ریخت
تا «قیامت قد» خود دید کفن پوشیدهست
گفت شرمنده احسان عمویم همه عمر
او که پیش از پسر خویش مرا بوسیدهست
تن چاکش به حرم برد عمو، عمه بگفت:
خشک آن دست که این لالۀ تر را چیدهست
📝 #علی_انسانی
🌐 shereheyat.ir/node/1613
✅ @ShereHeyat
#حضرت_قاسم علیهالسلام
#غزل
🔹مهمان برادر🔹
لالۀ سرخی و از خون خودت، تر شدهای
بیسبب نیست که اینگونه معطر شدهای
دشت را از شرر داغ دلت سوزاندی
یکتنه باغی از آلالۀ پرپر شدهای
تَنِش تیغ و تنت، کرببلا را لرزاند
زخمیِ صاعقه خنجر و حنجر شدهای...
سنگ بر آینهات خورده و تکثیر شده
مثل غمهای دلم، چند برابر شدهای...
مجتبی دست تو را داد به دستم، دیروز
ولی امروز، تو مهمان برادر شدهای
ای به کام تو شهادت ز عسل شیرینتر
تو در آیین وفا آینهباور شدهای...
دست و پا میزنی و من جگرم میسوزد
خیلی امروز شبیه علی اکبر شدهای
📝 #مصطفی_متولی
🌐 shereheyat.ir/node/4140
✅ @ShereHeyat
#حضرت_قاسم علیهالسلام
#غزل
🔹در سرخی غروب...🔹
در سرخی غروب نشسته سپیدهات
جان بر لبم ز عمر به پایان رسیدهات
آخر دل عموی تو را پاره پاره کرد
آوای نالههای بریده بریدهات
در بین این غبار به سوی تو آمدم
از روی ردّ خونِ به صحرا چکیدهات...
خون گریه میکنند چرا نعل اسبها؟
سخت است روضهٔ تن در خون تپیدهات
بر بیت بیت پیکر تو خیره ماندهام
آه ای غزل! چگونه ببینم قصیدهات
باید که میشکفت گل زخم بر تنت
از بس خدا شبیه حسن آفریدهات
📝 #سیدمحمدجواد_شرافت
🌐 shereheyat.ir/node/776
✅ @ShereHeyat