قیام تویی
سلام بر تو که صبح مرا سلام تویی
سلام بر تو که آغاز هر کلام تویی..
به هفت کوه، به هفت آسمان، به هفت اقلیم
به هفت چرخ فلک، هفتمین امام تویی
جهان و اهل جهان نیستند و رفتنیاند
ولی همیشه و همواره و مدام تویی
به سجده ماندی و زندانیان چه میدانند
پر از رهایی و قد قامت و قیام تویی
تو هفت مرتبه طوفان، هزار مرتبه نور
طواف کعبه تویی، مسجدالحرام تویی
سلام بر تو که از صبح نور تا شب حشر
تو بودهای و تو هستی و والسّلام تویی
✍🏻 #مهدی_جهاندار
🏷 #امام_کاظم علیهالسلام
🇮🇷 @Shere_Enghelab
یار وفادار
باید که برای تو سرِ دار بمیرم
یکباره به پایت صد و ده بار بمیرم
چون نخل به پای تو بیفتم دم افطار
در راه تو چون میثم تمار بمیرم
چشمم که به چشم تو بیفتد چه بگویم؟
ای کاش که در لحظۀ دیدار بمیرم
با آن که خریدار تو بسیار فراوان...
ای کاش که من بر سر بازار بمیرم
پابند رکابت شدهام در صف صفین
این بار حلالم کن و بگذار بمیرم
ای کاش سرم بر سر زانوی تو باشد
ای کاش که چون یار وفادار بمیرم
✍🏻 #علیاصغر_شیری
🏷 #شعر_علوی | #میثم_تمار
🇮🇷 @Shere_Enghelab
47.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کبوترهای گوهرشاد
یکایک سر شکست آن روز اما عهد و پیمان نه
غم دین بود در اندیشۀ مردم، غم نان نه
شبی ظلمانی و تاریک حاکم بود بر تهران
به لطف حضرت خورشید اما بر خراسان نه
کبوترهای گوهرشاد بودیم و صدای تیر
پریشان کرد جمع یکدل ما را، پشیمان نه
سراسر، صحن از فوج کبوترها چنان پر شد
که چندین بار خالی شد خشاب آن روز و میدان نه
یکی فریاد میزد شرمتان باد آی دژخیمان!
به سمت ما بیاندازید تیر، اما به ایوان نه
یکی فریاد سر میداد بر پیکر سری دارم
که آن را میسپارم دست تیغ و بر گریبان نه
برای او که کشتن را صلاح خویش میداند
تفاوت میکند آیا جوان یا پیر؟ چندان نه
دیانت بر سیاست چیره شد، آری جهان فهمید
رضاجان است شاه مردم ایران، رضاخان نه!
کلاه پهلوی هم کمکم افتاد از سر مردم
نرفت اما سر آنها کلاه زورگویان، نه!
گذشت آن روزها، امروز اما بر همان عهدیم
نخواهد شد ولی اینبار جمع ما پریشان، نه!
به جمهوری اسلامی ایران گفتهایم «آری»
به هر چه غیر جمهوری اسلامی ایران: «نه»
کجا دیدی که یک مظلوم تا این حد قوی باشد
اگرچه قدرت ما میشود تحریم، کتمان نه
دفاع از حرم یعنی قرار جنگ اگر باشد
زمین کارزار ما تلآویو است، تهران نه!
✍🏻 #محمدحسین_ملکیان
🏷 #شعر_پایداری | #قیام_مسجد_گوهرشاد
🇮🇷 @Shere_Enghelab
خون کبوترها
خورشید را رسم خموشی نیست
شور و شرر دارند مجمرها
در شعلهٔ فریاد میجوشد
خون برادرها و خواهرها
با قیل و قال هر هیاهو هم،
زیر فشار خان ترسو هم،
پشت دری با درد پهلو هم...،
چادر نمیافتد از این سرها
هر روزمان وقتی که عاشوراست
تا مادر ما حضرت زهراست
چون غیرت و مردانگی با ماست
خالی نخواهد ماند سنگرها
وقتی که مثل نور میبارید
باران تکبیر از دهانهاتان
در مشتتان هر روز گل میداد
گلدستهٔ اللّه اکبرها..
در عشق نامی معتبر داریم
سربند «یازهرا» به سر داریم
سرّ سپید عشق پنهان است
در چادر مشکی مادرها
طوفان حریف هر درختی نیست
رفتید تا مثل شما باشیم
تا ایستادن را بیاموزیم
از سروها و از صنوبرها
رسم شهیدان رسم بیداریست
داغ است و مثل رودها جاریست
بر سنگ فرش سرخ گوهرشاد
خون کبوترها... کبوترها...
✍🏻 #رضا_نیکوکار
🏷 #شعر_پایداری | #قیام_مسجد_گوهرشاد
🇮🇷 @Shere_Enghelab
آبیترین صحن
از بام تو یک آسمان سرخ پیدا بود
در صحن گوهرشادِ تو آن روز غوغا بود
هی موج برمیخاست و هی موج میافتاد
بوی جنون آمیخته با بوی دریا بود
در تیرماه داغ تابستان، هوای شهر
مثل زمستانیترین دیماه دنیا بود
مردان غیرت ایستادند و نترسیدند
اینجا سر حفظ حجاب عشق دعوا بود
دست رضاخانی چنان بر خاک، خون میریخت
گویا کلاه خارجی ناموس آنها بود
طوفان استبداد در هم کوفت مسجد را
تاریخ خون میخورد و در حال تماشا بود
چشمی که تاریکی شب را تاب میآورد
در انتظار دیدن خورشید فردا بود
فردا رضاخان رفت و طوفان رفت و صبح آمد
اما هنوز اندوه سنگینی به دلها بود
در خلوت آبیترین صحن و رواق تو
گویا همیشه یادی از دیروز برجا بود
از کربلا تا ظهر گوهرشاد و بعد از آن
هر روز داغ تازهای بر سینهٔ ما بود
اما اگر ما وارثان زینبی هستیم
هرچه در این آشفتگی دیدیم زیبا بود
✍🏻 #وحیده_افضلی
🏷 #شعر_پایداری | #قیام_مسجد_گوهرشاد
🇮🇷 @Shere_Enghelab
آیۀ مباهله
میان باطل و حق، باز هم مجادله شد
گذاشت پا به میان عشق و ختم غائله شد
محمد آمد و اهل کساء را آورد
ورقورق کتب کفر، برگ باطله شد
محمد آمد و با پنج پاسخ محکم
جوابگوی هزاران هزار مسأله شد
چه دید اسقف نجران درون انجیلش؟
که بین راه پشیمان از این معامله شد
خدا به خلق جهان حرف آخرش را زد
و حرف آخر او آیۀ مباهله شد
✍🏻 #محمدحسین_ملکیان
🏷 #مباهله
🇮🇷 @Shere_Enghelab
دعا کن پارۀ قلبم!
به شبهایی که مادرها نمیخوابند، فرزندم
به لالایی، به این دلشورهها سوگند، فرزندم
من و بابا تو را مثل نفس هر لحظه میخواهیم
برای هر دومان شیرینتری از قند، فرزندم
الهی سایۀ لطفش همیشه بر سرت باشد
خداوندی که بخشیده به ما فرزند، فرزندم
برایت آرزو دارم که قلب مهربانت را
به عشق آل پیغمبر زنی پیوند، فرزندم
که اینان خوبتر از خوبتر از خوبتر از خوب
که اینان در زمین بیمثل و مانندند، فرزندم
و بیشک میرسد یک روز، موعودی که در راه است
چنان عیدی که میآید پس از اسفند، فرزندم
مهیّا کن زمین را تا فرج نزدیکتر باشد
به قدر وسع خود، با ندبهای هرچند، فرزندم
دعا کن پارۀ قلبم! دعای تو اثر دارد
دلت پاک است، نور چشم من! دلبند فرزندم!
بیاید کاش روزی که تمام مردم دنیا
بروید روی لبهاشان گل لبخند، فرزندم
✍🏻 #هدیه_طباطبایی
🏷 #شعر_انتظار | #خانواده
🇮🇷 @Shere_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
...تا که یک روز در حوالی مهر
روی آن برگهای رنگارنگ
با تمام وجود راهی کرد
پسری را که برنگشت از جنگ...
✍🏻 #سیدحمیدرضا_برقعی
🇮🇷 @Shere_Enghelab
نرسیدم...
دوباره ماه محرم رسید و من نرسیدم
به خیمۀ تو... نه! حتی به خویشتن نرسیدم
گذشت سالی و در کاروان یوسف زهرا
به چشمروشنی از بوی پیرهن نرسیدم
به مقتل تو رسیدند و سوختند شهیدان
مرا چه شد که به لبّیکِ سوختن نرسیدم؟
دم غروب، سراسیمه گشتم آه دوباره
به آن سری که جدا مانده از بدن نرسیدم
به تن لباس ریا کردم آه، یک سر سوزن
به بوریای تو ای شاه بیکفن! نرسیدم
دوباره بر سر نی، سیبهای سرخِ رسیدهست
دوباره ماه محرم رسید و من نرسیدم
✍🏻 #میلاد_عرفانپور
🏷 #شعر_عاشورایی | #ماه_محرم
🇮🇷 @Shere_Enghelab
«وفای به عهد»
بعد سالهای سال آمدم
به عهد خود وفا کنم
کاش میشد آن جهاد رفته را قضا کنم
گرچه دور بود و
دیر شد ولی
آمدم
تا مگر برای قلب خود
اقامۀ عزا کنم
✍🏻 #علی_داودی
🏷 #شعر_عاشورایی |#ماه_محرم
🇮🇷 @Shere_Enghelab
لهجۀ کوفی
چقدر گریه سرودم چقدر نامه نوشتم
به شوق آمدنت روزها چکامه نوشتم:
«درختها همه پربار و میوهها همه تازه»
برای دعوت تو، بیت بیت چامه نوشتم
در آرزوی تو خواندم شهادتین اذان را
به اذن قامت تو، صد غزل اقامه نوشتم
از آن عبای پیمبرنشان، نشانه گرفتم
از آن محاسن مکّی، از آن عمامه نوشتم
چه شرحها که به لفظ خواص سوی تو راندم
چه نامهها که به خواهش به رسم عامه نوشتم
از این طرف به تو از درد کوفه گفتم، از آن سو
به شام, نامه به شوق کنیز و جامه نوشتم
به شیوۀ مدنی «السّلام» گفتم و تبریک
سپس به لهجۀ کوفی «مَعَ السّلامه» نوشتم
شتاب کن پسر مصطفی، فَلا تَتَأخَّر
که من همان شَبَث ربعیام که نامه نوشتم
✍🏻 #محمد_مرادی
🏷 #شعر_عاشورایی | #نفاق
🇮🇷 @Shere_Enghelab
پنجرۀ ظهور
آدینه، خلاصهایست از آه حسین
آیینهای از ادامۀ راه حسین
از ندبه و عهد و آلیاسین، راهیست
بر پنجرۀ ظهور خونخواه حسین
✍🏻 #محمدحسین_انصارینژاد
🏷 #شعر_انتظار | #شعر_عاشورایی
🇮🇷 @Shere_Enghelab
مرحبا بِناصرنا
چه دور ماندهام از کاروان کربوبلا
چقدر فاصله دارم ز دوستان شما
مرا ببخش فقط ادعاست عاشقیام
جداست راه من از راهتان، جداست، جدا
چقدر فاصله دارم ز دعبل و عمّار
کجاست لایق من، «مَرْحَباً بِنَاصِرِنَا...»
دلم گرفته، کجایند «اِبنِ تَیهان»ها
«خُزَیمه»ها، سر و جان دادههای دشت بلا؟
کجاست آن شهدایی که وصفشان فرمود
امام متقیان: اینَ؟ اینَ؟ اینَ؟... کجا؟
برادران وفادار من کجا هستند؟
مجاهدان شهید و بصیر راه خدا؟
پیام اصلی این خطبه در همین جملهست
«خطاست خانهنشینی، امام خوانده تو را»
زمان زمانِ نشستن، زمان ماندن نیست
نهیب میزند از هر طرف زمانه به ما..
خوشا به بخت و به اقبالشان که با دل و جان
تمام هستی خود را نمودهاند فدا
چقدر منتظر ما نشسته برگردیم
چرا من و تو نباشیم با امام؟ چرا؟
✍🏻 #مریم_سقلاطونی
🏷 #شعر_انتظار | #بصیرت
🇮🇷 @Shere_Enghelab
عجب تشرّف سبزی
حسین آمد و آزاد از یزیدت کرد
خلاص از قفسِ وعده و وعیدت کرد
سیاه بود و سیاهی هرآنچه میدیدی
تو را سپرد به آیینه، روسپیدت کرد
چه گفت با تو در آن لحظههای تشنه حسین؟
کدام زمزمه سیراب از امیدت کرد؟
به دست و پای تو بارِ چه قفلها که نبود
حسین آمد و سرشار از کلیدت کرد
جنون تو را به مرادت رساند ناگاهان
عجب تشرّف سبزی! جنون، مریدت کرد
نصیب هرکس و ناکس نمیشود این بخت
قرار بود بمیری، خدا شهیدت کرد
نه پیشوند و نه پسوند، حرّ حرّی تو
حسین آمد و آزاد از یزیدت کرد
✍🏻 #مرتضی_امیری_اسفندقه
🏷 #شعر_عاشورایی
🇮🇷 @Shere_Enghelab
در رکاب ولی
حبیب باش که یک عمر روسپید شوی
و با تمام وجود عاشق و مرید شوی
حبیبوار خودت را به نینوا برسان
که در رکاب ولی زمان شهید شوی
امام، تشنهٔ لبیک صادقانهٔ توست
مباد ریزهخور سفرهٔ یزید شوی
مباد دل به زر و سیم این جهان بندی
دچار وسوسهٔ وعده و وعید شوی
دل از امام زمانت جدا مکن ای دوست
اگرچه از همهٔ خلق ناامید شوی
زمین هزار امیّه در آستین دارد
حبیب باش که در کربلا شهید شوی
✍🏻 #مریم_سقلاطونی
🏷 #شعر_عاشورایی
🇮🇷 @Shere_Enghelab
از جنس حبیب
در وقت نیاز، کاش حاضر باشیم
قرآن نرود بر نی و ناظر باشیم
حتی اگر اهل کوفه هستیم، ای کاش
از جنس حبیب بن مظاهر باشیم
✍🏻 #وحید_اشجع
🏷 #شعر_عاشورایی
🇮🇷 @Shere_Enghelab
زیباییِ خدا
روی گل محمدی از اشک، تر شدهست
با ما مصیبتیست که عالم خبر شدهست
با ما مصیبتیست که ورد زبان شده
با ما مصیبتیست که خونِ جگر شدهست
دشمن به فتنه سنگر تصویر را گرفت
لشکر نبردهایم و نبردی دگر شدهست
آن سوی خندهها همه دندان گرگ بود
اینک زبانشان به دهان نیشتر شدهست
از هیچ زادهاند و پی هیچ زیسته
شیطان بر این جماعت ابتر، پدر شدهست
نمرود تیر بسته به زیبایی خدا
زیبایی خدا، به خدا بیشتر شدهست
هم مصحف شریف درخشید باز هم
هم آتش جهنمشان شعلهور شدهست
عالم هنوز در صلوات است و همچنان
این رایت نبیست که بر بام، بَر شدهست
✍🏻 #میلاد_عرفانپور
🏷 #قرآن | #بصیرت
🇮🇷 @Shere_Enghelab
شاهد...
ما آمدهایم سرفراز از میدان
چون نخلی سربلند بعد از طوفان
گفتید که احراق حرم افسانهست
شاهد: یک نخل سوخته؛ اردستان
::
نخلی که در آغوش عزاداران بود
میسوخت ولی همیشه در باران بود
آن شاهد اشکها که خاکستر شد
یک نخل نبود کل نخلستان بود
✍🏻 #حامد_اهور
🏷 #نخل_سوخته
🇮🇷 @Shere_Enghelab
در آتش...
آن شوق تمام را چرا سوزاندند؟
تصویر خیام را چرا سوزاندند؟
این نخل ستایشگر سیصد سالهست
این پیرغلام را چرا سوزاندند؟
✍🏻 #عباس_همتی
🏷 #نخل_سوخته
❗️حریق عمدی نخل با قدمت ۳۰۰ ساله در محله کوشک (اردستان) و اهانت به اعتقادات مردم، موجب جریحهدارشدن دل عزاداران حسینی گردید.
🇮🇷 @Shere_Enghelab
فدایی عمو
این كیست از خورشید، مولا، ماهروتر
بیتابتر، عاشقتر، عبداللهروتر
میگفت من دست از حسینم برندارم
اِلا شود بازویم از خون وضو، تر
میگفت ای شمشیرها دستم مگیرید
مرگ ار جگر دارد بیاید روبهروتر!
میگفت و با دست عمویش عهد میبست
چشم زمین از حسرت این گفتگو، تر
وای آن گلوی ناز، سیراب عطش بود
شد عاقبت از دست آن صاحب سبو، تر
آنجا حسین افتاد و اینجا كودكی ناز
افتاد در دست یزیدی تندخوتر...
در عالم ای شمشیرها پیدا نكردید
آیا كسی نزد خدا با آبروتر؟!
✍🏻 #عبدالحمید_رحمانیان
🏷 #شعر_عاشورایی
🇮🇷 @Shere_Enghelab
حیات طیبه
...چه خوب، مرگ خریدار زندگانی توست
حیات طیبه تصویر نوجوانی توست
چه قد کشیده درون تو شوق رزم ای ماه
که هست قامت جوشن برای تو کوتاه
به پای شوق تو پای رکاب هم نرسید
کسی شبیه تو دست از جوانیاش نکشید
لبت به تلخی دنیا حلاوت افزوده
که شهد، شاهد شیرینزبانیات بوده
چقدر از نفست دشت عطرآگین شد
چقدر از سخنت کام شهد شیرین شد...
تمام حُسنِ حَسنزاد خویش را بردار
برو به جمع شهیدان «اولئکَ اَلاَبرار»
برو به بحر رجز بین دشت طوفان کن
به موج عشق بزن، مرگ را هراسان کن
رجز بخوان که شود زنده کوفۀ اموات
که گوش هلهلهها کر شود از این آیات
برای عقل مگر نقشی از جنون بکشی
برو که معرکه را هم به خاک و خون بکشی
برو به کوری چشمان مست هلهلهها
بدوز چشم خودت را به تیر حرملهها
بگو به تیغ که از فرق ماه ما پیداست!
که فرق آل علی با بنیامیه کجاست!
که ننگ نام کجا، عزت قیام کجا!؟
حسینِ صبح کجا و یزیدِ شام کجا!؟...
بگو حسین ندارد دمی سر سازش
به پا نکرده در این دشت خیمۀ خواهش...
برو که رفتن تو ماندگار خواهد شد
پس از تو لشکر دشمن غبار خواهد شد
گرفتهاند فقط نیزهها تو را در بر
حسین میچکد از پیکر تو سرتاسر
چقدر کام زمین تشنۀ شهادت توست
تو میروی و دلم کشتۀ حکایت توست...
✍🏻 #جعفر_عباسی
🏷 #شعر_عاشورایی
🇮🇷 @Shere_Enghelab
مُصحَف کوچک
او را که فشرده در بغل، چون جانش
او مانده فقط ز جمع سربازانش
با مُصحَف کوچکش به رزم آمده بود
شش آیه نداشت بیشتر، قرآنش
✍🏻 #محمدرضا_سهرابینژاد
🏷 #شعر_عاشورایی
🇮🇷 @Shere_Enghelab
طفل زبان بسته
بر نبض این گهواره نظم کهکشان بستهست
امید، بر شش ماه عمر او زمان بستهست...
وقتی به پابوس لبش نائل نشد باران
یعنی در رحمت به روی آسمان بستهست
خیلی تلظی میکند آب فرات؛ اما
راه وصال او به دریا همچنان بستهست
آری، رجزهای علی اکبر و قاسم
شرح تلظی لب طفل زبان بستهست
دفع بلا کردهست از جان امام خویش
او عهد با مولای خود تا پای جان بستهست
میخواست بابایش ببوسد حنجر او را
اما مسیر بوسه را تیر و کمان بستهست...
✍🏻 #محسن_حنیفی
🏷 #شعر_عاشورایی
🇮🇷 @Shere_Enghelab
غیرت
بگذار پدر کبوترت پر بزند
طعنه به رگ غیرت لشکر بزند
یک تیر گرفتم از سپاه دشمن
تا تیر به پیکر تو کمتر بزند
✍🏻 #عباس_همتی
🏷 #شعر_عاشورایی
🇮🇷 @Shere_Enghelab
ساحل امن شهادت
قلم! از جای خود برخیز اگر داری توانش را
وضو از خون کن و بنویس شرح داستانش را..
اگر داغیست بر دل یوسف و داود را، این است:
که رویش را ندید آن و که نشنید این اذانش را
امام کعبه وقتی دید، دشت از دشنه لبریز است
به قربانگاه خواند اول، رسول مهربانش را
چه آغوش است یا رب! ساحل امن شهادت را
که در این موجۀ خون، داده است از کف عنانش را
چنان از یاد برده هستی خود را که میبخشد
به هر تیغی که سمت او میآید باز جانش را!
بریزد خاک بر فرق سر دنیا... که حق دارد،
هر آن پیری که در خون خفته میبیند جوانش را
عبایی که جهان را زیر بال خویش میگیرد
به تنگ آمد که باز آرد به خیمه دودمانش را
::
در این اقلیم میخوانند لیلاهای دلداده
به گوش گاهواره عاشقانه داستانش را
به جبهه میفرستد شیرمردش را همان مادر
که در تابوت خواهد دید مشتی استخوانش را...
✍🏻 #سیدمحمدجواد_میرصفی
🏷 #شعر_عاشورایی | #مادران_شهدا
🇮🇷 @Shere_Enghelab