چشمهها جوشید و جاری گشت دریا در غدیر
باغ عشق و آرزوها شد شکوفا در غدیر
فصل باران بود و رویش، فصل سبز زیستن
خنده، گل میکرد بر لبهای صحرا در غدیر
بود پیدا در زلال جاری تکبیرها
نقطۀ پایان عمر تشنگیها در غدیر
جبرئیل آمد که: بلِّغ یا محمّد! زانکه نیست
این تجلّی را مجال جلوه إلاّ در غدیر
رفت بالا از جهاز اشتران و خطبه خواند
خطبهای شورآفرین و شورافزا در غدیر
تا که بردارد پیمبر پرده از رازی بزرگ
کرد بیرون زآستین دست خدا را در غدیر
عرشیان، در اشتیاق خاکیان میسوختند
تا علی با دست احمد رفت بالا در غدیر
«گفت: هرکس را منم مولا، علی مولای اوست»
کرد گل، گلنغمۀ احمد چه زیبا در غدیر...
دستِ رد بر سینه اغیار میزد آشکار
«عادِ مَن عاداهِ» او افکند غوغا در غدیر
گاه بیعت بود و، بدعت پا به پای فتنهها
خیمه میزد در کنار آرزوها در غدیر
خشمهای شعلهور، پژواک کینِ جاهلی
خطِّ سیر خود جدا کرد آشکارا در غدیر...
یاد دارید ای قیامت قامتان! مولا علی
از قیام خود قیامت کرد برپا در غدیر؟!
کهکشان در کهکشان، اشراق بود و روشنی
از طلوع آفتابِ عالمآرا، در غدیر
طور بود و نور بود و کشف و اشراق و شهود
شد بهشت آرزوها آشکارا در غدیر
لَنْ تَرانی گو، ترانی گوی شد تا جلوه کرد
با تماشاییترین تصویر، مولا در غدیر...
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
آسمان بودم و می خواست زمین گیر کند
عشق آمد کہ مرا یک شبہ تسخیر کند...
من سپردم دل خود را به مه چاردهاے
تا خداوند چه خواهد و چه تدبیر کند...
دارد امید رهایی بشر از لغزش پا
راه برگشت ندارد دل اگر گیر کند!
قادسیه ست دو ابروے هلالش یعنی
هر چه خواهد بکند با دم شمشیر کند...
داده پیغام مرا می کشد او آخر سر
من همه ترسم ازین است کہ او دیر کند!
#احمدجم
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
چه جای شِکوه اگر زخمِ آتشین خوردم
که هرچه بود، ز مارِ در آستین خوردم
فقط به خیزشِ فوّارهها نظر کردم
فرودِ آب ندیدم! فریب از این خوردم
مرا نه دشمنِ شیطانیام به خاک افکند
که تیرِ وسوسه از یارِ در کمین خوردم
ز من مخواه کنون با یقین کنم توبه
من از بهشت مگر میوه با یقین خوردم؟!
قفس گشودیام و "اختیار" بخشیدی
همین که از قفست پر زدم، زمین خوردم...
#فاضل_نظری
•
[زندگۍ ذره کاهیست کھ کوهش کردیم
زندگۍ نام نکوییست کھ خارش کردیم
زندگے نیست بھ جز نم نم باران بهار
زندگے نیست بھ جز دیدن یــار🌱❣]
•
-سهرابسپهـرۍ