🏴السَّلامُ عَلَيْكِ يَا فاطمه الزهرا
صـدا صـدای دَر و مـادری که پشـتِ دَر است
صدا صدای شکستن ، دَری که شعله ور است
حــرامــزاده چـنــان با لـگـــد به دَر کوبـیــد ،
که بارِ شیشه شکست و دو دست ، روی سَر است
شکـسـت بـالِ کـبـوتــر ، بـیـا بـرس فـضّــه ،
بیا که سهمِ تو این خرده های بال و پَر است
هدف علی ست ، و زهرا سِپَر برای علی
تـمـامِ نقـشـه ی آنهـا برای یک نـفـر است
رسیـد وقـتِ جـدالـی کـه نـابـرابـر بـود ،
رسید وقتِ همان لحظه ای که پُر خطر است
طناب ، دستِ علی بود و فاطمه بی حال
به هوش آمده زهرا ، ز قصّه بی خبر است
کجاست حیدرِ من؟ فضّه مرتضایم کو؟
دَوید با نفسِ خسته ای که پُر شَرَر است
گرفت شـالِ علی را و سَـدِّ راهـش شد
توانِ فاطمـه در این میانه بیشـتـر است
غلافِ خنـجـرِ قُنفُذ نبـود ، می دیــدنـد...
مقابلِ یَلِ حیـدر ، تلاش ، بی ثمـر است
یکی دو ضربـه به بـازو ، امـامِ او را بُـرد
نگاهِ خستـه ی زهـرا ، شبیهِ مُحتَضَر است
نَبَـر علیِ مــرا ، او تـمــامِ جـانِ مـن است
صدا صدای ضعیف و صدای مختصر است.
◾اللهم العن قاتلیک یا فاطمة الزهراء الی یوم القیامه
◾شهادت حضرت زهرا ام ابیها تسلیت باد.
غزل_شماره_281_-_بخش_3.mp3
4.71M
غزل شمارهٔ ۲۸۱
حافظ » غزلیات
یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از چشم حسود چمنش
گر چه از کوی وفا گشت به صد مرحله دور
دور باد(دار) آفت دور فلک از جان و تنش
گر به سرمنزل سلمی رسی ای باد صبا
چشم دارم که سلامی برسانی ز منش
به ادب نافه گشایی کن از آن زلف سیاه
جای دلهای عزیز است به هم برمزنش
گو دلم حق وفا با (بر)خط و خالت دارد
محترم دار در آن طره عنبرشکنش
در مقامی که به یاد لب او می نوشند
سفله آن مست که باشد خبر از خویشتنش
عرض و مال از در میخانه نشاید اندوخت
هر که این آب خورد رخت به دریا فکنش
هر که ترسد ز ملال انده عشقش نه حلال
سر ما و قدمش یا لب ما و دهنش
شعر حافظ همه بیت الغزل معرفت است
آفرین بر نفس دلکش و لطف سخنش
🌴🌱🌱🌴🌱🌱🌴🌱🌱🌴
🍎امشب شبجمعہ است...🍎
🌺نمیدانم کمیل را کجا میخوانی!
نجف , کربلا , شاید هم در تاریکی بقیع.
💖آقای من💖
🍏امشب کمیل را هر کجا خواندی به این فراز از دعا که رسیدی یاد من هم کن.
🍎اللهم اغفرلی الذنوب التی تحبس الدعاء
💖آری آقای خوبم💖
🍏کاش گناهانم می گذاشت دعاهایم از سقف دهانم بالاتر روند تا آسمانها
🍊و به اجابت برسند که زیاد دعا کرده ام
💖 اللهم عجل لولیک الفرج 💖
❤️آری آقای خوبم❤️
🍏زندانی شده ام . زندانی نفس , زندانی گناهانم , زندانی دنیا .
🍎و من را بگو که می خواهم یارت باشم.
💖آقای خوبم💖
🍎کمیل خواندی یادمان کن امشب
🍏 ظهور ت کــی مــیــرســـد اقــا....
💖 اللهُمّ عَجّلْ لِوَلیّکَ الفَرجْ 💖
سینه ی ما منبر است آتش نمی سوزاندش؛
هر شب جمعه حسین از منبر ما شد بلند ...
#علی_اکبر_لطیفیان
#شب_جمعه
الهی به زیبایی سادگی
به والایی اوج افتادگی
رهایم مکن جز به بند غمت
اسیرم مکن جز به آزادگی
#قیصر_امینپور
خدایا به حرمت این غم جانسوز
دواےدردهمه دردمندان باش
پناه همه بےکسان باش
گره ازمشکلات همه بازکن
ای مهربان دستی که به سوی
تو بلند شد خالے برنگردان
🌟شبتون فاطمی🌟
در خانۀ زهرا همه معراج نشینند
آنجا که به جز چادر او نیست گلیمی
ای کاش در این بیت بسوزم که شنیدم
میسوخت حریم دل مولا، چه حریمی!
#فاطمیه
شبتون فاطمی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعری ☝از شاعر وطن پرست ایرانی که با موشکهای بالستیک قلمش برسر آمریکا ریخت و سیلی دوباره ای به دشمن زد.
🖤🖤🖤
ایتها_الصدیقه_الشهیده 🥀
داغی به قلب عالم امکان نشاند و رفت
عالم در التماس بمان ، او نماند و رفت
دنیای خاک , چادر او را گرفته بود
دستیکشید و،چادر خودرا؛تکاندو رفت
#شهادت_حضرت_زهرا_(س)
داستان کوتاهی به نام:«سادگى يا پيچيدگى؟»
امتحان پايانى درس فلسفه بود. استاد فقط يك سؤال مطرح كرده بود! سؤال اين بود:
شما چگونه مىتوانيد مرا متقاعد كنيد كه صندلى جلوى شما نامرئى است؟
تقريباً يك ساعت زمان برد تا دانشجويان توانستند پاسخهاى خود را در برگه امتحانىشان بنويسند،
به غير از يك دانشجوى تنبل
كه تنها 10 ثانيه طول كشيد تا جواب را بنويسد!
چند روز بعد كه استاد نمرههاى دانشجويان را اعلام كرد،
آن دانشجوى تنبل بالاترين نمره كلاس را گرفته بود!!
او در جواب فقط نوشته بود :
«كدام صندلى؟!»
نتيجه:
مسائل ساده را پيچيده نكنيد!
✍گابریل گارسیا مارکز
📔سیزده خط برای زندگی
سلام حضرت حیات ، مهدی جان
هر صبح ، خورشید در آرزوی روی تو طلوع می کند و گنجشککان در هیاهوی آشنایشان ، ظهور تو را آرزو می کنند و شمعدانی ها در عطرافشانی ملایم و دلنشینشان ، بوی خوب حضور تو را نجوا می کنند ...
هر صبح ، آسمان و زمین ، به شوق سلام بر آستان تو چشم می گشایند ...
... و من ، چه خوشبختم که هر سپیده ، همنوا با تمام زیبایی ها ، رخصت بردن نام تو را می یابم ...
غزل_شماره_283_-_بخش_2.mp3
4.99M
غزل شمارهٔ ۲۸۳
حافظ » غزلیات
سحر ز هاتف غیبم رسید مژده به گوش
که دور شاه شجاع است می دلیر بنوش
شد آن که اهل نظر بر کناره میرفتند
هزار گونه سخن در دهان و لب خاموش
به صوت(بانگ) چنگ بگوییم آن حکایتها
که از نهفتن آن دیگ سینه میزد جوش
شراب خانگی ترس محتسب خورده
به روی یار بنوشیم و بانگ نوشانوش
ز کوی میکده دوشش به دوش میبردند
امام شهر(خواجه) که سجاده میکشید به دوش
دلا دلالت خیرت کنم به راه نجات
مکن به فسق مباهات و زهد هم مفروش
محل نور تجلیست رای انور شاه
چو قرب او طلبی در صفای نیت کوش
به جز ثنای جلالش مساز ورد ضمیر
که هست گوش دلش محرم پیام سروش
رموز مصلحت ملک(مملکت حسن) خسروان دانند
گدای گوشه نشینی تو حافظا مخروش(خاموش)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سردار دلها
فیلم شعرخوانی #سید_جواد_میرصفی در شب شعر بزرگداشت یاد و نام شهید حاج #قاسم_سلیمانی
15 دی ماه 1398
از زنـدگیِ بـی تـو دگـر سیـر شـدم
من خانه نشین شـدم زمینگـیـر شـدم
در مـاتـم تـو فـاطمـه جـان میمـیـرم
تو پیـر شدی بـه پـات من پیـر شدم
از حیـدر خود گرفته ای رو ، زهـرا
چیزی تو نگفته ای ز بـازو ، زهـرا
ای کاش مـرا کنـار تو خـاک کنند
ای حوریه ی شکسته پهلـو ، زهـرا
جـایِ سیلی بـر رُخ مـاهت نشست
بشکـنـد دستی که بـازویت شکست
تـا قیامت مورد لـعـن خـداست
آن که راهـت را میـان کوچه بـست
مصطفی_محمدی