eitaa logo
کانال ܢܚ݅ܫܝ‌ ܫܠࡐ‌ܨ
1هزار دنبال‌کننده
15.7هزار عکس
3.9هزار ویدیو
43 فایل
ادمین @GAFKTH 💐شکر خدا که نام "علی" علیه السلام بر زبان ماست 💝ما شیعه ایم و عشق "علی" علیه السلام هم از آن ماست 💐از "یا علی" علیه السلام زبان و دهان خسته کی شود؟ 💝اصلا زبان برای همین در دهان ماست.
مشاهده در ایتا
دانلود
به دنبال دعا بودم برایت که شد یک بیت پراحساس پیدا الهی نام تو باشد یکی از چهل تا در قنوت " وتر " مولا سلاااااااااام سحرتون منور به انوار الهی لحظاتتون سراسر نور و رحمت دلتون شاااااااااااد التماس_دعای_فرج 🤲
🌺🕊🌺 مارا به دعا کاش فراموش نسازند رندان سحر خیز ک صاحب نفسانند حافظ 🌺🕊🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر خدا پر و بالی به مرغ دل بدهد سعادتی است کبوتر شدن به بام حسین سلام هر صبح من از دل به سمت شما 🌻صلی الله علیک یا ابا عبدالله 🌻 🕊💫🕊
AUD-20220416-WA0007.mp3
4.99M
🍃دلم آروم نداره! بی‌قراره!!! یکی کاش‌ ازت خبر بیاره!!! عج محمود کریمی اللهم عجل لولیک الفرج🤲
وَاسْمَعْ دُعائي اِذا دَعَوْتُكَ .. يه دستِ خالے اومده صدات ميزنه... تمنای دعا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شاعر شده ام تا ڪہ در این آبادے از نام عزیزت بنمایم یادے یادم نرود هر غزلم عشق تو است این قافیہ ها را ڪہ تو یادم دادے 💚اللﮩـم عجـل لولیـڪ الفـرجــــ 💚
سلام_امام_زمانم♥️ صبحی نو سر زد و زندگی به برکت نفس های زهرایی شما آغاز شد و این نهایت امیدواری است که در هوای یادتان، نفس می کشیم و در عطر نرگس بارانِ نامتان، دم می زنیم ... شکر خدا که در پناه شماییم اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج🌤 اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
Ragheb - Bazgard [128].mp3
4.48M
من دعای عهد میخوانم بیا🤲😭
🌹پیش از اینها فکر می کردم خدا شعر پیش از اینها فکر می کردم خدا در کتاب به قول پرستو مجموعه شعر نوجوان مرحوم دکتر قیصر امین پور در سال 1375 منتشر شده است. پیش از اینها فکر می کردم خدا خانه ای دارد کنار ابر ها مثل قصر پادشاه قصه ها خشتی از الماس، خشتی از طلا پایه های برجش از عاج و بلور بر سر تختی نشسته با غرور ماه برق کوچکی از از تاج او هر ستاره پولکی از تاج او اطلس پیراهن او آسمان نقش روی دامن او کهکشان رعد و برق شب طنین خنده اش سیل و طوفان نعره ی توفنده اش دکمه ی پیراهن او، آفتاب برق تیر و خنجر او، ماهتاب هیچ کس از جای او آگاه نیست هیچ کس را در حضورش راه نیست پیش از اینها خاطرم دلگیر بود از خدا در ذهنم این تصویربود آن خدا بی رحم بود و خشمگین خانه اش در آسمان دور از زمین بود، اما در میان ما نبود مهربان و ساده و زیبا نبود در دل او دوستی جایی نداشت مهربانی هیچ معنایی نداشت ... هر چه می پرسیدم از خود از خدا از زمین از آسمان از ابرها زود می گفتند: این کار خداست پرس و جو از کار او کاری خطاست هر چه می پرسی جوابش آتش است آب اگر خوردی جوابش آتش است تا ببندی چشم کورت می کند تا شدی نزدیک دورت می کند کج گشودی دست، سنگت می کند کج نهادی پای لنگت می کند تا خطا کردی عذابت می دهد در میان آتش آبت می کند با همین قصه دلم مشغول بود خواب هایم خواب دیو و غول بود خواب می دیدم که غرق آتشم در دهان شعله های سرکشم در دهان اژدهایی خشمگین بر سرم باران گرز آتشین محو می شد نعره هایم بی صدا در طنین خنده ی خشم خدا... نیت من در نماز و در دعا ترس بود و وحشت از خشم خدا هر چه می کردم همه از ترس بود مثل از بر کردن یک درس بود .. مثل تمرین حساب و هندسه مثل تنبیه مدیر مدرسه تلخ، مثل خنده ای بی حوصله سخت، مثل حل صد ها مسئله مثل تکلیف ریاضی سخت بود مثل صرف فعل ماضی سخت بود تا که یک شب دست در دست پدر راه افتادم به قصد یک سفر در میان راه، در یک روستا خانه ای دیدیم، خوب و آشنا زود پرسیدم: پدر! اینجا کجاست؟ گفت: اینجا، خانه ی خوب خداست! گفت: اینجا می‌شود یک لحظه ماند گوشه ای خلوت، نمازی ساده خواند با وضویی دست و رویی تازه کرد با دل خود، گفتگویی تازه کرد گفتمش پس آن خدای خشمگین خانه اش اینجاست؟ اینجا در زمین؟ گفت :آری خانه ی او بی ریاست فرش هایش از گلیم و بوریاست مهربان و ساده و بی کینه است مثل نوری در دل آیینه است عادت او نیست خشم و دشمنی نام او نور و نشانش روشنی خشم، نامی از نشانی های اوست حالتی از مهربانی های اوست قهر او از آشتی شیرین تر است مثل قهر مهربان مادر است دوستی را دوست معنی می دهد قهر هم با دوست معنی می دهد هیچ کس با دشمن خود قهر نیست قهر او هم یک نشان از دوستی است تازه فهمیدم خدایم این خداست این خدای مهربان و آشناست دوستی از من به من نزدیک تر از رگ گردن به من نزدیک تر! آن خدای پیش از این را باد برد نام او راهم دلم از یاد برد آن خدا مثل خیال و خواب بود چون حبابی نقش روی آب بود می توانم بعد از این با این خدا دوست باشم دوست، پاک و بی ریا می توان با این خدا پرواز کرد سفره ی دل را برایش باز کرد می توان در باره ی گل حرف زد صاف و ساده مثل بلبل حرف زد چکه چکه مثل باران راز گفت با دو قطره صد هزاران راز گفت می توان با او صمیمی حرف زد مثل یاران قدیمی حرف زد می توان تصنیفی از پرواز خواند با الفبای سکوت آواز خواند می توان مثل علف ها حرف زد با زبانی بی الفبا حرف زد می توان در باره ی هر چیز گفت می توان شعری خیال انگیز گفت مثل این شعر روان و آشنا: پیش از اینها فکر می کردم خدا ... 👇👇 ┏━━━🌷💌💐━━━┓ @Sheroadab_alavi ┗━━━💐💌🌷━━━┛