━━━━━━━━━━━
باز هم چشمت مرا اینبار عاشق کردهاست
عقل و دل را همزمان با هم موافق کردهاست
اینکه تنها عاشق خود کردهای یک شهر را
اختلافی وارد موضوع منطق کردهاست!
مادرم از بالشم فهمیده که میخواهمت
باز ردّ گریه، افشای حقایق کردهاست
آه... شبهایی که تو آرام خوابیدی، کسی
از هجوم بیکسی، هر ثانیه دق کردهاست
آنقدَر حرف نگفته دارم امّا حیف که
شرم، آنها را خلاصه توی هقهق کردهاست...
━━━━━━━━━━━
❏ مهدی_شاهسون
━━━━━━━━━━━
کشیده موجِ غمت آنچنان در آغوشم
که گشته عیش دو عالم ز دل فراموشم
شرایط سفرم آنچنان مهیّا کرد
حبابوار در این راه خانه بر دوشم
همان سخن که خراباتیان مرا گفتند
نصیحتیست که بیرون نرفته از گوشم
سیاهبختتر از من، دو نرگسات باشد
همین غم است که هر روز و شب سیهپوشم
نظر به لالهرخی کردهام که چون بلبل
هزار نغمه سرایم اگرچه خاموشم
خیال زلف بتان -«سیّدا»- ربود امشب
تمام عقل مرا از سر و ز دل، هوشم...
━━━━━━━━━━━
❏ سیدای_کروخی
━━━━━━━━━━━
من خوشم اینکه به عشقم همهی عمر سرآید
دولت وصل چه با دوست چه بیدوست نپاید
خودپسندیست بر آیینهی دل زنگِ مقرّر
زنگ سخت است مگر صیقل عشقش بزُداید
رویش افراشته از زلف، یکی رایتِ مشکین
که به جز من به کسی سلطنت حُسن نشاید!
بسته شد گر درِ بوست، نهراسم که یقین حق
هر دری را که ببندد، در دیگر بگشاید
من شکایت ز دلم دارم نَز کس، که همیشه
پیش گیرد هنری را که به جز غصّه نزاید
نرمنرمک تن من ساید گردون و برنجم
آسیای فلکم کاش به یکباره بساید
بر خود ای«جلوه» چهترسی کهبشد سِفله متاعی
نه طمع کس کند او را و نه دزدش برباید...
━━━━━━━━━━━
❏ جلوهی_اصفهانی
6.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تو دهنی شاعر ایرانی آذری به الهام علیاف👌
پوشش هر زن نماد غیرت شُویش بُود
وای بر مردی که پیدا از زنش مویش بُود
لعن و نفرین ملائک چون تگرگ از آسمان
صبح و شب همچون تبر کوبیده بر رویش بود
مرد بی غیرت قیامت چهره اش مانند خوک
بدتر از گنداب چاه مستراح بویش بُود
"عاصی"
🔥🤢🔥🤢
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🌷💌💐━━━┓
@Sheroadab_alavi
┗━━━💐💌🌷━━━┛
⤴️ شرح و شعر تصویر
* این جنایت ، میوه شیّادی است
نوبرِ "زن ، زندگی ، آزادی" است
این شعار از ابتدا مسموم بود
آخرش از اولش معلوم بود
پشت این آزاد بودن ، بردگی است
بعدِ این "زن ، زندگی ..." ، درّندگی است
حرمت زن را به مسلخ میبرند
زندگانی را به دوزخ میبرند
هرزگی را نوبت جولان رسید
نوبت بد مستی دیوان رسید
پنجه بر رخسار آهو میکشند
گرگها بر شیر ، چاقو میکشند
خونِ غیرت را به جوش آوردهاند
رودها را در خروش آوردهاند
شهرِ من ، ای شهرِ شیدایی و شور
ای دیارِ سربداران غیور
در تو شور سربداری یاد باد
در حمیّت ، نامداری یاد باد
تا هنوزت شور غیرت باقی است
غرق در خون پیکر "الداغی" است
خوش به حال مرد مردستان "حمید"
در دفاع از حرمت زن شد ، شهید
نهی از منکر اگر منکر شود
هر دو گوش «حق شنیدن» کَر شود
دل که بیرگ شد ، همان مشتِ گِل است
بی تفاوت هم شریک قاتل است
بی تفاوت نگذریم از خاک او
شرممان بادا زِ خونِ پاکِ او ...
و عمر شیشه عطر است پس نمیماند
پرنده تا به ابد در قفس نمی ماند
مگو که خاطرت از حرف من مکدر شد
که روی آینه جای نفس نمی ماند
طلای اصل و بدل آنچنان یکی شده اند
كه عشق جز به هوای هوس نمی ماند
مرا چه دوست چه دشمن ز دست او برهان
که این طبیب به فریاد رس نمی ماند
من و تو در سفر عشق دیر فهمیدیم
قطار منتظر هیچ کس نمی ماند
#فاضل_نظری