eitaa logo
کانال ܢܚ݅ܫܝ‌ ܫܠࡐ‌ܨ
991 دنبال‌کننده
15.2هزار عکس
3.7هزار ویدیو
41 فایل
ادمین @GAFKTH 💐شکر خدا که نام "علی" علیه السلام بر زبان ماست 💝ما شیعه ایم و عشق "علی" علیه السلام هم از آن ماست 💐از "یا علی" علیه السلام زبان و دهان خسته کی شود؟ 💝اصلا زبان برای همین در دهان ماست.
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام امام زمانم✋🌸 این هم تمام شد اما جامانده منم که یک عمر پشت مرزهاے رسیدن به تو ایستاده‌ام. اے وعدهٔ الهی! سال‌هاست کوله‌بارم خالی از عزم حرکت به سمت توست و سال‌هاست که آماده نیستم اما می‌دانم که این جاده، همیشه و هر لحظه به امام می‌رسد. پس این منم که باید بهانه‌ها را کنار بگذارم و راهی شوم.
جانِ خویش از بندِ نفس آزاد کن بهر بیــــدادِ هوس، صــــد داد کن ســــجده بر دیوِ ســــیه ننما دگــــر زآن خــــــداي مهربانـــــــت یاد کن ‌✍🏻
. شب جمعه است صدایت نکنم پس چکنم جان و سر را بفدایت نکنم پس چکنم با حسینِ تو مناجات، شود زیباتر در دلِ روضه نوایت نکنم پس چکنم او سرش رفت به نیزه، بدنش عریان شد من سری هدیه برایت نکنم پس چکنم عاقبت خاک مرا کرب و بلا خواهی کرد سینه را کرب و بلایت نکنم پس چکنم مادری گفت شب جمعه، میان گودال گریه بر راس جدایت نکنم پس چکنم خواهری گریه کنان با بدنِ بی سر گفت شکرِ درگاهِ خدایت نکنم پس چکنم دختری ضجه زنان گفت که از کعب نی و غربتِ عمه شکایت نکنم پس چکنم با تنِ پاره ی بی پیرهنی، وقتِ وداع از دلی خسته روایت نکنم پس چکنم همه بر ناقه سوارند بجز دختِ علی یااَخا فکرِ دعایت نکنم پس چکنم بانکِ تکبیر ز رگهای بریده برخاست از رگِ پاره حکایت نکنم پس چکنم محرمان نقشِ زمین، خنده نامحرم سخت اینچنین شرحِ جنایت نکنم پس چکنم تازیانه زدنِ شمرِ لعین جای خودش زین بلا ناله به غایت نکنم پس چکنم گفت مضروبه ی گودال بزیرِ ضربات از یتیمِ تو حمایت نکنم پس چکنم
صبح آغازدیگری است برای دویدن در روزگار در پیچ و خم های تردید... نمی دانند که زندگی، آتشی همیشه فروزنده است و سرد نمی شود هرگز... زندگی جریان دارد هنوز در ناودان های بلند، در آب راهه های کوچک... صبح می آید که زندگی را تقسیم کند در شهر و لبخند را تقدیم کند به لب ها... صبح می آید و هوای تازه می آورد، اکسیژن پاک می آورد تا آوندهای گرد گرفته نفس بکشند دوباره... زندگی جریان دارد هنوز، شب نمی پایدصبح می آید...صبحتان به خير اميدوارم روز خوبي در پيش رو داشته باشيد الهي امين ....🌹
به خاک پای حضرت ایلیا(ع) خوشا دلی که به عشق تو مبتلا باشد غنی است آنکه سر سفره ات گدا باشد "ابا ذر" است مریدت ؛کنیز تو "فضه" است تویی که خاک درت برتر از طلا باشد زبانِ قاصر من الکن است در وصفت مدیحه گوی تو وقتی خود خدا باشد تویی که شان نزولی به سوره انسان زکات دادن تو شرح "اِنَّما" باشد (۱) عجیب نیست بگویند در شب معراج میان عرش خدا از تو رد پا باشد اگر خدات بنامم ،کلام من کفر است! اگر که بنده بدانم ؛کجا روا باشد؟! و عهد بسته ام آقا که نام فرزندم به عشق نام قشنگ تو ، باشد (۱):انما ولیکم الله ورسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة ویؤتون الزکاة وهم راکعون
اندوه ندیدن و غم هجرانت بدشعله زده به جان معشوقانت با آمدنت تمام کن فرقت را سوگند تو را به هرچه هست ایمانت 💚
تا که هستم زنده ، یادم را مبر جانا زِ یاد می رسد روزی که می خوانی مرا هم "زنده‌یاد" ...
صبح آدینه بیا منتظران را دریاب بانکی از کعبه بزن تا بگریزد این خواب یک جهان‌منتظر آمدن ومقدم توست زانوی غم به بغل مانده و اری بی تاب ------------------@ صدیقه شا داب نیک
یا صاحب الزمان (عج) کدام جمعه، دعا مستجاب خواهد شد؟  مسیح عاطفه پا در رکاب خواهد شد  کدام جمعه ز عطر بهشتیِ گل یاس  بهار، غرق شمیم گلاب خواهد شد؟  کدام جمعه شود بخت عاشقان، "بیدار"؟  و چشم فتنه‌ی عالم به خواب خواهد شد  کدام جمعه، خدایا! ز فیض گریه‌ی شوق  بهار و باغ و چمن، کامیاب خواهد شد؟   کدام جمعه بگو «یـا محـوّل الاحوال»! در آسمان و زمین، انقلاب خواهد شد؟  جمالِ روشن آن ماهِ پشتِ پرده‌ی غیب  کدام جمعه، برون از حجاب خواهد شد؟  کدام جمعه به خورشید می‌خورد پیوند؟  و بعد از این همه ابر، آفتاب خواهد شد  هزار جمعه دعای فرج به لب داریم  کدام جمعه، دعا مستجاب خواهد  شد؟ ♥️ اللّهُمّ عَجّلْ لِوَلیّکَ الفَرج♥️
4_5967275502040253429.mp3
7.02M
غربت امام زمان(عج) با صدای میر حافظ مشهدی فوق العاده زیبا وتکان دهنده
💢 یادگرفتن همه چیز پیامبر اسلام صل‌الله‌وعلیه‌وآله: 🍃 تَمامُ التَّقوى أن تَتَعلَّمَ ما جَهِلتَ و تَعمَلَ بِما عَلِمتَ 🍃 همه تقوا اين است كه آنچه را نمى‌دانى بياموزى و آنچه را مى‌ دانى به كار بندى. 📚 تنبيه الخواطر: ج۲، ص۱۲۰. 📎 📎
امام صادق عليه السلام: اَلْغِناءُ مِمّا اَوعَدَ اللّه ُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيهِ النّارَ وَ هُوَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَشْتَرى لَهْوَ الحَديثِ لِيُضِلُّ عَنْ سَبيلِ اللّه ِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ يَتَّخِذَها هُزُوا اُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهينٌ»؛ [من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 58، ح 5092.] ساز و آواز، از جمله گناهانى است كه خداوند ـ عزّ و جلّ ـ براى آن وعده آتش داده است، آن جا كه مى فرمايد: «و از مردم كسانى هستند كه سخن بيهوده را مى خرند تا مردم را از روى نادانى از راه خدا گمراه سازند و آيات الهى را مسخره كنند؛ براى آنان عذابى خوار كننده خواهد بود».
سلام مولای من ، مهدی جان این تار ناپیدای محبت را تو از آستان معطرت به قلب خسته ام کشیده ای ... تو بی آنکه ببینمت ، اینگونه مرا بیقرار چهره ی دلربایت کرده ای ... تو بی آنکه لایق باشم ، تار و پود وجودم را با یاد خودت پیوند زده ای ... تو چشمان بی نصیبم را به مسیر سبز انتظار ، دوخته ای ... تو مرا شیفته ی خود کرده ای ... تو چقدر خوبی ، چقدر مهربانی ، چقدر عزیزی ، چقدر نزدیکی ... کاش ببینمت پیش از آنکه بمیرم ... 🌺اللهم عجل الولیک الفرج🌺
° شوق توام، باز ڪَریبـان ڪَرفت اشک دوان آمد و دامان ڪَرفت جان منی، بی تو نفس چون زنم؟ زانڪه مرا بی تو دل ازجان ڪَرفت اللهم عجل لولیک الفرج🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا پیش چشمم، روز هجرانت شمار است درد غریبی بر سر این دل هوار است از هر زبان، این قصه تکراریست اما بیچاره هرکس، بر چنین حالی دچار است یعقوب می‌داند که در دوری چه زجری سهمِ دلِ بیچاره‌ی چشم انتظار است یعقوب می‌داند که چشمم کور یعنی دیدن، حرامِ چشمِ دور از روی یار است ای شهریار غایب اما ناظر ما این هفته هم، اوضاع این دل، باز زار است پاییز در راه است اما گربیایی جای زمستان، فصل بعدیمان بهار است الهی بالحسن(ع) عجّل فی فرج مولانا صاحب الزمان الهی آمین
دوباره جمعه... دوباره جمعه و ما و هوای آمدنت دوباره دم زدن از ماجرایِ آمدنت دوباره ندبه و اشکی که می چکد آرام دوباره ناله ی ما و دعایِ آمدنت دوباره ما که بیان کرده ایم با احساس تمام هستیِ ماها فدایِ آمدنت دوباره ما که به گوشیم جمعه ها،شاید ز سمت کعبه بیاید نوایِ آمدنت همیشه منتظریم آن دقیقه را که جهان شود سرایِ صفا از صفایِ آمدنت چقدر در دلمان شوق و آرزو داریم شویم ماهمه حاجت روایِ آمدنت ولی همیشه به جز ندبه و دعا،کاری نکرده ایم ،دریغا ،برای آمدنت
"بیا مهدی شب هجران سحر کن" به کنعان بازآ ترک سفر کن بگیر از ما فراق و با ظهورت بیا زهر جدایی را شکر کن کنار کعبه ، ای منجی عالم به بانگی عالمی را باخبر کن همه مشتاق دیدار و وصالیم به کوی عاشقان خود گذر کن به امید نگاهت جان فداییم گهی بر نوکران خود نظر کن به دور از نور تو گلها خمیدند بتاب و باغ دل را پر ثمر کن گرفتار بلا هستیم هردم بیا این فتنه ها را بی اثر کن
به چشمانت نمی‌آید بفهمی رازداری را بیا پنهان کنیم از هم از این پس بی‌قراری را
صبح آدینه عجب لطف وصفایی دارد انتظار رخ او شور خدایی دارد مهدی فاطمه بنگر که جهان منتظراست غم واندوه زدلم میل رهایی دارد مجنون مازندرانی
«بالاخره در زندگی هر آدمی یک نفر پیدا می‌شود که بی مقدمه آمده، مدتی مانده، قدمی زده و بعد اما بی‌هوا غیبش زده و رفته! آمدن و ماندن و رفتن آدم‌ها مهم نیست؛ اینکه بعد از روزی روزگاری، در جمعی حرفی از تو به میان بیاید، آن شخص چگونه توصیفت می‌کند مهم است. اینکه بعد از گذشت چند سال چه ذهنیتی از هم دارید مهم است. این‌که آن ذهنیت مثبت است یا منفی، این‌که تو را چطور آدمی شناخته، مهم است! منطقی هستی و می‌شود روی دوستی‌ات حساب کرد؟ می‌گوید دوست خوبی بودی برایش یا مهم‌ترین اشتباه زندگی‌اش شدی؟ اینکه خاطرات خوبی از تو دارد یا نه؛ برعکس اینکه رویایی شدی برای زندگی‌اش؛ یا نه درسی شدی برای زندگی؟ به گمانم ذهنیتی که آدم‌ها از خود برای هم به یادگار می‌گذارند، از همه چیز بیشتر اهمیت دارد، وگرنه همه آمده‌اند که یک روز بروند.» 🥀 نهم شهریور سالروز مرگ صمد بهرنگی، نویسنده کودکان
اکنون که تابستان در گذر است زیر چنار روبروی خانه‌ات سایه چگونه تُنُک می‌شود و انتظار چگونه رنگ می‌بازد ...؟ در نهر پای چنارها سنگی بینداز و ببین چگونه صدا می‌کند واژه‌ای که از گلویی برنیامده می‌میرد ...؟ پس شاخه‌ی ارغوانی پرتاب کن تا بیصدا به پرواز درآید و بر موجها سوار شود پندار که به دوردست‌ها خواهد رفت و جایی کنار درختی به ساحل خواهد افتاد که مرد خسته‌ی نومیدی بر کُنده‌ی گز کهنی تکیه داده به شاخه‌ی ارغوانی می‌اندیشد که هرگز به سویش پرتاب نشد ... اکنون که تابستان درگذر است زیر چنار جلو خانه‌ات سایه چگونه سبک می‌شود تا چون چکاو کم رنگی پروا کند بی‌آنکه دیده باشی‌اش ...؟ و عاشق چگونه فراموش می‌شود بی‌آنکه ارغوانی از بوسه دریافت کرده باشد از آب یا خیال ...؟
در کتاب فیه ما فیه مولانا داستان بسیار تأمل‌برانگیزی به صورت شعر درباره جوان عاشقی است که به عشق دیدن معشوقه‌اش هر شب از این طرف دریا به آن طرف دریا می‌رفته و سحرگاهان باز می‌گشته و تلاطم‌ها و امواج خروشان دریا او را از این کار منع نمی‌کرد. دوستان و آشنایان همیشه او را مورد ملامت قرار می‌دادند و او را به خاطر این کار سرزنش می‌کردند اما آن جوان عاشق هرگز گوش به حرف آن‌ها نمی‌داد و دیدار معشوق آنقدر برای او انگیزه بوجود می‌آورد که تمام سختی‌ها و ناملایمات را بجان می‌خرید. شبی از شبها جوان عاشق مثل تمامی شب‌ها از دریا گذشت و به معشوق رسید. همین که معشوقه خود را دید با کمال تعجب پرسید: «چرا این چنین خالی در چهره خود داری!» معشوقه او گفت: «این خال از روز اول در چهره من بوده و من در عجبم که تو چگونه متوجه نشده‌ای.» جوان عاشق گفت: «خیر، من هرگز متوجه نشده بودم و گویی هرگز آن را ندیده بودم.» لحظه‌ای دیگر جوان عاشق باز هم با تعجب پرسید: «چه شده که در گوشه صورت تو جای خراش و جراحت است؟» معشوقه او گفت: «این جراحت از روز اول آشنایی من با تو در چهره‌ام وجود داشته و مربوط به دوران کودکی است و من در تعجبم که تو چطور متوجه نشدی!» جوان عاشق می‌گوید: «خیر، من هرگز متوجه نشده بودم و گویی هرگز آن جراحت را ندیده بودم.» لحظه‌ای بعد آن جوان عاشق باز پرسید: «چه بر سر دندان پیشین تو آمده؟ گویی شکسته است!» معشوقه جواب می‌دهد: «شکستگی دندان پیشین من در اتفاقی در دوران کودکی‌ام رخ داده و از روز اول آشنایی ما بوده و من نمی‌دانم چرا متوجه نشده بودی!» جوان عاشق باز هم همان پاسخ را می‌دهد. آن جوان ایرادات دیگری از چهره معشوقه‌اش می‌بیند و بازگو می‌کند و معشوقه نیز همان جواب‌ها را می‌گوید. به هر حال هر دو آنها شب را با هم به سحر می‌رسانند و مثل تمام سحرهای پیشیین آن جوان عاشق از معشوقه خداحافظی می‌کند تا از مسیر دریا باز گردد. معشوقه‌اش می‌گوید: «این بار باز نگرد، دریا بسیار پر تلاطم و طوفانی است!» جوان عاشق با لبخندی می‌گوید: «دریا از این خروشان‌تر بوده و من آمده‌ام، این تلاطم‌ها نمی‌تواند مانع من شود.» معشوقه‌اش می‌گوید: «آن زمان که دریا طوفانی بود و می‌آمدی، عاشق بودی و این عشق نمی‌گذاشت هیچ اتفاقی برای تو بیافتد. اما دیشب بخاطر هوس آمدی، به همین خاطر تمام بدی‌ها و ایرادات من را دیدی. از تو درخواست می‌کنم برنگردی زیرا در دریا غرق می‌شوی.» جوان عاشق قبول نمی‌کند و باز می‌گردد و در دریا غرق می‌شود. مولانا پس از این داستان در چندین صفحه به تفسیر می‌پردازد؛ مولانا می‌گوید تمام زندگی شما مانند این داستان است. زندگی شما را نوع نگاه شما به پیرامونتان شکل می‌دهد. اگر نگاهتان‌، مانند نگاه یک عاشق باشد، همه چیز را عاشقانه می‌بینید. اگر نگاهتان منفی باشد همه چیز را منفی می‌بینید. دیگر آدم های خوب و مثبت را در زندگی پیدا نخواهید کرد و نخواهید دید. دیگر اتفاقات خوب و مثبت در زندگی شما رخ نخواهد داد و نگاه منفی‌تان اجازه نخواهد داد چیزهای خوب را متوجه شوید. اگر نگاه عاشقانه از ذهنتان دور شود تمام بدی‌ها را خواهید دید و خوبی‌ها را متوجه نخواهید شد. نگاهتان اگر عاشقانه باشد بدی‌ها را می‌توانید به خوبی تبدیل کنید.. "مولانا" عشق را بیمعرفت  معنا مکن زر نداری مشت خود را وا مکن گر نداری دانش ترکیب رنگ بین گلها زشت یا زیبا مکن خوب دیدن  شرط انسان بودن است عیب را در این و آن  پیدا مکن دل شود روشن  زشمع اعتراف با کس ار بد کرده ای  حاشا مکن ای که از لرزیدن دل  آگهی هیچ کس را  هیچ جا رسوا مکن زر بدست طفل دادن  ابلهیست اشک را  نذر غم دنیا مکن پیرو خورشید  یا آئینه باش هرچه عریان دیده ای افشا مکن ...