چوگلدان خالي لب پنجره
پراز خاطرات ترك خورده ايم
اگرداغ دل بود، ماديده ايم
اگرخون دل بود، ما خورده ايم
#قیصر_امین_پور
🍂مهر هم رخت سفر بسته
و آبان پشت در منتظر است
زرد و نارنج
ی این روزها را از یاد نبر
چتر خیال باز کن و زیر باران قدم بزن
صدای خش خش برگها
ملودی زندگیست
پاییزتون🍁🍂
هزار رنگ دیوار دلتون بلند
سفرهتون پربرکت
و عشق و مهربانی
مهمون همیشگی خونه هاتون❤️
اولین روز ماه رسید
خدایا🙏
دراین ماه درهای
رحمتت را🌱🌹
بروی دوستانم بگشا
خیروبرکت
سلامتی💠
آرامش و
خوشبختی رادر زندگیشان
جاری کن
🍃دفتر آبان را باز کن
🍂برگ اولش را
🍃با کاغذی از جنس دلت جلد کن
🍂صفحه هایش را
🍃بااميد خط کشی کن
🍂صاف و يکدست
🍃اينبار بهتر ورق بزن
🍂شروع به نوشتن کن
🍃اينبار خوش خط تر از قبل
🍂به نام خـدا
🍃ســلام آبان🌺
اگر روزی توانستیم به ستایش علف های هرز و گل های خودرو برآییم، تا رستگاری راهی نخواهیم داشت.
اگر روزی توانستیم برگی کوچک و ساده را دست به دست بگردانیم و چنان ببویمش که گویی اکسیر حیات است، با فرشتگان محشور خواهیم شد.
اگر برای تماشای گل های ریز و پنهان لابه لای بوته ها به خاک سجده بردیم، نَفَس مان حق خواهد شد و دعایمان به آسمان خواهد رسید.
اگر برای زندگی کفشدوزک ها و پروانه ها و کرم ها چنان نگران بودیم که گویی آنها همان مایند، به بهشت خواهیم رفت و خدای بخشنده مهربان را نه در آخرت که در همین دنیا ملاقات خواهیم کرد.
"بیژن جوانمردی"
🦋✨دریافت آرامش الــهــی✨🦋
🌸خـــدای عــزیز و مـهربان ، مهربانیت همانند امواج دریا پی در پی ساحل وجودم را در بر میگیرد و به دستِ قدرت تو ، تمام تیرهای بلا شکسته میشود
🌸تو هر زمان با من و در کنار من بودهایی من در گهوارهی محبتت چه آسوده آرام گرفتهام...
🌸پس ای خـــــداے مهربانم به ذکر نام زیبایی و نیایش لحظههایت،وجود زمینیَم را ملکوتی گردان
تا آنچه تو میخواهی باشم و از آنچه من هستم رها شوم ، که تو بی نیاز و من "غرق" نیازم.
☘️ بسم الله الرحمن الرحیم ☘️
🔴امروز چهارشنبه
۱ آبان ۱۳۹۸
۲۴ صفر ۱۴۴۱
۲۳ اکتبر ۲۰۱۹
🌺 #ذکر_روز: یا حَیُّ یا قَیّوم
ای زنده، ای پاینده
💠 امام محمد باقر علیه السلام فرمودند:
گویا یاران قائم را میبینم که بر شرق و غرب عالم مسلّط شدهاند و هیچ چیزی نیست مگر آنکه از آنها فرمان می برد.
📚 کمال الدین، صفحه 673
#ضربالمثل
همین آش و همین کاسه
در زمان نادر یکی از استانداران او به مردم خیلی ظلم میکرد و مالیاتهای فراوان از آنها میگرفت. مردم به تنگ آمده و شکایت او را نزد نادر بردند. نادر پیغامی برای استاندار فرستاد، ولی او همچنان به ظلم خود ادامه میداد.
وقتی خبر به نادر رسید، چون دوست نداشت کسی از فرمانش سرپیچی کند، همهء استانداران را به مرکز خواند و دستور داد استاندار ظالم را قطعهقطعه کنند و از او آشی تهیه کنند.
بعد آش را در کاسه ریختند و به هر استاندار یک کاسه دادند و نادر به آنها گفت:
هرکس به مردم ظلم و تعدی کند،
همین آش است و همین کاسه