🕊
کسی دکان نگشوده ست بی جواز علی
که رزق هیچ کسی نیست بی نیاز علی
خدا به داد ترازوی عادلان برسد
اگر حساب بسنجند با تراز علی
جهان سوال بزرگی ست، کشف خواهد شد
اگر که چاه بگوید چه بود راز علی
گره به کار خود انداختی طناب! چرا؟
چه خواستی که نداده ست دست باز علی
بپرس از آنکه دو دستی غلاف را چسبید
چه دیده از دو دم تیغ یکه تاز علی
به کوفه نیست امیدی که مسجدش نشکست
نماز هیچ کسی را به جز نماز علی
لاادری
🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@Sheroadab_alavi
﷽
دوباره صبح شده است…
الهی...
یاریمان کن امروز را
با عشق تو آغاز کنیم ....
الهی..
مارا در مسند قضاوت قرار مده ،
اما بخشندگی را به ما بیاموز
و عشق را
در جسم و روح ما جاری ساز تا
عزیزان مهربانم و تمامی بندگانت را
با تمام وجود دوست بدارم.
الهی به امیدتو..🌹
سلاااااااااااااااااااام
صبحتون بخیر
روز و روزگارتون خوش
ایام به کااااااااااام
🦋✨
🌺سلام امام زمانم 🌺
🌾سر شد به شوق وصل تو فصل جوانیَم
🌾هرگز نمیشود که از این در برانیَم
🌾یابن الحسن برای تو بیدار میشوم
🌾روزت بخیر ای همهی زندگانیَم
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِزینَب 🤲🌾
هدایت شده از کانال ایران دیروز، امروز و فردا
🌷یکشنبه و اولین روز
🌿خرداد ماهتون عالی
🌸ان شاءالله که
🌷مـاه جدید براتون
🌿خوش یمن باشه
🌸پراز خبرهای خوب
🌷پراز اتفاقات شیرین
🌿پراز خیر و برکت و
🌸پراز نگاه خدا باشه
🌷و به تمام آرزوهاتون برسید
🌸روزتون زیبا و در پناه خدا🌿💐
سه داستان زیبای 3 ثانیه ای 🌸🍃
روزى روستاييان تصميم گرفتند براى بارش باران دعا كنند در روزيكه براى دعا جمع شدند تنها يك پسربچه با خود چتر داشت.
👈این یعنی ایمان...
كودك يك ساله اى را تصور كنيد زمانيكه شما اورابه هوا پرت ميكنيد او ميخندد زيرا ميداند اورا خواهيد گرفت.
👈اين يعنى اعتماد...
هر شب ما به رختخواب ميرويم ما هيچ اطمينانى نداريم كه فردا صبح زنده برميخيزيم با اين حال هر شب ساعت را براى فردا كوك ميكنيم.
👈 اين يعنى اميد...
برايتان "ایمان ، اعتماد و امید به خدا"
را آرزو ميکنم ...
🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@Sheroadab_alavi
شب چو در بستم و مست از مینابش کردم
ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم
دیدی آن ترک ختا دشمن جان بود مرا
گرچه عمری به خطا دوست خطابش کردم
منزل مردم بیگانه چو شد خانه چشم
آنقدر گریه نمودم که خرابش کردم
شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمع
آتشی در دلش افکندم و آبش کردم
غرق خون بود و نمیمرد ز حسرت فرهاد
خواندم افسانه شیرین و به خوابش کردم
دل که خونابهی غم بود و جگرگوشه دهر
بر سر آتش جور تو کبابش کردم
زندگی کردن من مردن تدریجی بود
آنچه جان کند تنم، عمر حسابش کردم.
#فرخی_یزدی
🍃🌹🍃❤️