آواز عاشقانهی ما در گلو شکست
حق با سکوت بود، صدا در گلو شکست
دیگر دلم هوای سرودن نمیکند
تنها بهانهی دل ما در گلو شکست
سربسته ماند بغض گره خورده در دلم
آن گریههای عقده گشا در گلو شکست
ای داد، کس به داغ دل باغ، دل نداد
ای وای، های های عزا در گلو شکست
آن روزهای خوب که دیدیم، خواب بود
خوابم پرید و خاطرهها در گلو شکست
« بادا » مباد گشت و « مبادا » به باد رفت
« آیا » ز یاد رفت و « چرا » در گلو شکست
فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند
نفرین و آفرین و دعا در گلو شکست
تا آمدم که با تو خداحافظی کنم
بغضم امان نداد و خدا...در گلو شکست
#قیصر_امین_پور
سر ز مستی برنگیرد تا به صبح روز حشر....
هر ڪه چوݩ مݩ در ازل یڪ جرعه خورد از جام دوست...
حافظ
سلام صبح تون بخیر
لحظه هاتون مملو از عشق و امید
هر روز
همان روز را زندگی کن
و بدین سان
تمامی عمر را
به کمال زیسته ای ...
📝
هنری : اگر گفتی آن چیست که برای هر کسی واجب است ، حتی واجبتر از نانِ شب ؟
الین : ایمان به خدا؟ امنیت نیست؟ سلامتی چی عزیزم؟
هنری : یکی که آدم باهاش درددل کند ! کسی که آدم را درک کند ! همین ...
👤 کورت ونه گات
مرا وقتی گرفتار خودم بودم صدا کردی (محمدرضا طاهری)
اشعار عاشقانه محمدرضا طاهری
مرا وقتی گرفتار خودم بودم صدا کردی
مرا ازمن، مرا از قیدِ من بودن رها کردی
دوباره روی ماهت محو شد در رشته های شب
تو با زیباییات این حرفهارا نخ نما کردی
نماز عشق می خواندم،امامم حضرت دل بود
کنارم بی تکلّف ایستادی، اقتدا کردی
به هم نزدیک بودیم، آتش از لبهات میتابید
دلت میخواست لبهای مرا، امّا حیا کردی
من از خود نیمهای را دیده بودم "عاقل" اما تو
مرا با نیمه ی دیوانه ی من آشنا کردی
گفتم ازعشق نشانی به
من خسته بگو
گفت به جزعشق حسین هرچه
ببینی بدلیست.❤️
🍁اسلام علیک یاعبدالله حسین (ع)🍁
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
شکسته باد دلم ( حسین منزوی )
شعرهای زیبا و خواندنی حسین منزوی
الا که از همگانت عزیزتر دارم
شکسته باد دلم، گر دل از تو بردارم
اگر چه دشمن جان منی، نمی دانم
چرا ز دوست ترت نیز، دوست تر دارم
بورز عشق و تحاشی مکن که با خبری
تو نیز از دل من ، کز دلت خبر دارم
قسم به چشم تو، که کور باد چشمانم
اگر به غیر تو با دیگری نظر دارم
کدام دلبری؟ آخر به سینه، غیر دلی
که برده ای تو؟ دل دیگری مگر دارم؟
برای آمدنم آن چه دیگران دانند
بهانه ای است که من مقصدی دگر دارم
دلم به سوی تو پر می زند که می آیم
به شوق توست که آهنگ این سفر دارم
اگر به عشق هواداری ام کنی وقت است
که صبر کرده ام و نوبت ظفر دارم
شکسته باد دلم ( حسین منزوی )
شعرهای زیبا و خواندنی حسین منزوی
الا که از همگانت عزیزتر دارم
شکسته باد دلم، گر دل از تو بردارم
اگر چه دشمن جان منی، نمی دانم
چرا ز دوست ترت نیز، دوست تر دارم
بورز عشق و تحاشی مکن که با خبری
تو نیز از دل من ، کز دلت خبر دارم
قسم به چشم تو، که کور باد چشمانم
اگر به غیر تو با دیگری نظر دارم
کدام دلبری؟ آخر به سینه، غیر دلی
که برده ای تو؟ دل دیگری مگر دارم؟
برای آمدنم آن چه دیگران دانند
بهانه ای است که من مقصدی دگر دارم
دلم به سوی تو پر می زند که می آیم
به شوق توست که آهنگ این سفر دارم
اگر به عشق هواداری ام کنی وقت است
که صبر کرده ام و نوبت ظفر دارم
کوی عشق است ( عرفی شیرازی )
کوی عشق است و همه دانه و دام است این جا
جلوه ی مردم آزاده حرام است این جا
هر که بگذشت در این کوی به بند افتادست
طایر بی قفس و دام کدام است این جا
آن که هر گام بلغزید در این کوی برفت
صنعت راه روان لغزش گام است این جا
عشرت بزم تو زآن ست که محنت بر ماست
صبح آن ناحیه وقتی است که شام است این جا
برو از عشق مچین معرکه ای شیخ حرم
طفل را شیوه ی بازیچه حرام است این جا
شوق موسی چه که آن مه چو بر آید بر بام
مشعل طور کمندافکن بام است این جا
در حرم ذکر بتی دیر نشین خاص من است
لله الحمد که این زمزمه عام است این جا
عشق بنشست ز پا در ره ی جویایی قرب
زاغ اندیشه همان کبک خرام است این جا
سر تقدیر در آن نشأ رسد شحنه به گوش
سر این مسأله نگشای که خام است این جا
عرفی از هر دو جهان می رمد الا در دوست
همه جا وحشی از آن است که رام است این جا
ای یوسف خوش نام ما (مولوی)
اشعار زیبا و خواندنی مولانا جلالالدین محمد بلخی
ای یوسف خوش نام ما خوش میروی بر بام ما
انا فتحنا الصلا بازآ ز بام از در درآ
ای بحر پرمرجان من والله سبک شد جان من
این جان سرگردان من از گردش این آسیا
ای ساربان با قافله مگذر مرو زین مرحله
اشتر بخوابان هین هله نه از بهر من بهر خدا
نی نی برو مجنون برو خوش در میان خون برو
از چون مگو بیچون برو زیرا که جان را نیست جا
گر قالبت در خاک شد جان تو بر افلاک شد
گر خرقه تو چاک شد جان تو را نبود فنا
از سر دل بیرون نهای بنمای رو کایینهای
چون عشق را سرفتنهای پیش تو آید فتنهها
گویی مرا چون میروی گستاخ و افزون میروی
بنگر که در خون میروی آخر نگویی تا کجا
گفتم کز آتشهای دل بر روی مفرشهای دل
می غلط در سودای دل تا بحر یفعل ما یشا
هر دم رسولی میرسد جان را گریبان میکشد
بر دل خیالی میدود یعنی به اصل خود بیا
دل از جهان رنگ و بو گشته گریزان سو به سو
نعره زنان کان اصل کو جامه دران اندر وفا
من او را دوست می دارم...(مرتضی درویشی)
و این روزها
کمی دلتنگ و بی تابی
و من دلشوره می گیرم
و از فرط همین طوفان
کمی بی خواب...
کمی افسردگی دارم
و حالم را کسی اصلا نپرسیده
آهای مردم
کسی از حال من اینجا خبر دارد ؟!
ولی روزهای پیش از این
به هر شخصی که جویا شد از احوالم
نوشتم : خوب باشد خوب خوبم ، خوب می مانم
یکی خندید
یکی پرسید
دیوانه ، تو مجنون کدام لیلای گمگشته در این شهری؟!
و حالم از همین هایی
که می بینند بی تابی
که می فهمند بی تابم
و از من انتظار خنده های گرم را دارند!
بهم خورده ، ولی بازم
که انگارش نه انگاری
کسی دست بر نمی دارد
و حرفهایم ، در این جمله
خلاصه می شود گاها
چه او میلش به من باشد
چه از مهرش به دور باشم
من او را تا دم مردن
جماعت دوست می دارم
وقتي كه چشات ابره (مریم حیدر زاده)
وقتي كه چشات ابره ، پلكات چه مهي داره
آفتاب به نگاه تو ، كلي بدهي داره
ماه روزا مياد مكتب،پيش مژه نازت
بارون شده شاگرد،شب تاسحرسازت
پروانه مياد دورت،تنها واسه مردن
مردن پيش چشم تو،يعني هميشه بردن
دريا شنيدم عصرا،موتوميزنه شونه
راستي ديگه فهميدم، محض چي پريشونه
پيش يه نگاه تو،كوها هميشه مومن
بيچاره گلا پيشت،يك عمره كه محكومن
كوها توزمستونا از دوره كه پربرفن
پيش تو ميان هيچن،درحد دو تا حرفن
رنگين كمونم سادس،پهلوي تو بي رنگه
چشماي تو كه باشه،جاي آسمون تنگه
با اسم تو سيمرغا،پر ميكشن و ميرن
بابرق نگاه تو ميسوزن و ميميرن
دربون دو چشماته،هرچي نور و سيارس
دفترچه ابرا از،حرفاي مژت پارس
صحراها زيردستت گرما رو مي آموزن
زيبا آتيشا از رو،چشماي تو ميسوزن
قطبا زير دست توشيش ماه ميبينن دوره
تو قلب تو دائم شب ،دستات هميشه ظهره
جنگل با اون آوازش،تو چشماي توگم شد
شمشاد اومد و پيشت،خم شد،قدگندم شد
من هرچي بگم ازتو ، با اون جذبت دوره
راس گفتي چه كاري بود،شاعر مگه مجبوره؟
من متهمم باشه، تو داوري و قاضي
هم ميتوني شاكي شي،هم مهربون و راضي
حرف حالا و فردا،مثل هميشس زيبا
جز تو همه يعني هيچ،تو يعني،خود دنيا
سرم دادی و سامانم ندادی (بهادر یگانه)
سرم دادی و سامانم ندادی
به جز بخت پریشانم ندادی
خدایا هرچه اشک اندر جهان بود
به من دادی و دامانم ندادی
چو شمع کاروان آواره ماندم
شبم دادی شبستانم ندادی
دلی خونین به من دادی چو غنچه
ولی لبهای خندانم ندادی
خدایا هرکجا درد دلی بود
به من دادی و درمانم ندادی
زدی صد چاک غم بر سینه ی من
ولی چاک گریبانم ندادی
به من بخشیده ای گنج سخن را
ولی یار سخندانم ندادی
من از این جان درد آلوده سیرم
که جان دادی و جانانم ندادی
دلبری دارم که در دل بیقراری میکند (مسعود آذر)
دلبری دارم که در دل بیقراری میکند
میکُشد هر روز جان و راز داری میکند
نیست بیجا کانکه خورشید ازپیِ دیداراوست
گرکه با شمعی چو من ناسازگاری میکند
تا نگارم را کند دور از گزند ِ روزگار
ماه شبها روی بامش پاسداری میکند
گرنهد گامی به صحرا ، تا ببوسد پای یار
چشمه از خاک ِبیابان خویش جاری میکند
ابر باران نیست آنچه میچکانَد کاین رغیب
در هوای لمس ِ یارم گریه زاری میکند
در نسیمی تا گُلم دستی به گیسو میبرَد
چشم ِ جان خاکِ جهانرا آبیاری میکند
چلچراغی مینماید زآتش ِ دل چهره ام
شب چو در باغ ِ خیال ِ من گذاری میکند
بس کنید ای عاشقان خواب ِ گُل و گلخانه را
دل به بیداری به یادش لاله کاری میکند
یار ِ ما را ماه و خورشید و فلک دارند بس
خاک بر سر آذر از درد ِ نداری میکند
عشق تو می کشاندم...(رفعت سمنانی)
عشق تو می کشاندم شهر به شهر , کو به کو
مهر تو می دواندم پهنه به پهنه ، سو به سو
سیل سرشک و خون دل ، از دل و دیده شد روان
قطره به قطره ، شط به شط ، بحر به بحر ، جو به جو
بافته با محبتم رشته ی تار و پود جان
تار به تار ، نخ به نخ ، رشته به رشته ، پو به پو
آن چه دل از فراق تو کرد به من , نمی کند
آتش هجر من به من ، آب وصال او به او
نیست جز او چو بنگری در صحف ولای من
آیه به آیه ،خط به خط،صفحه به صفحه،توبه تو
بود و , نبود جز دلم ، در خم زلف او نهان
طره به طره ، خم به خم ، رشته به رشته ، مو به مو
رفعت و شرح عشق او تا ننهد نمی کند
سینه به سینه ، لب به لب ، چهره به چهره ، رو به رو
هدایت شده از NegeiN
با دست عشق روی گِل شیعه کار شد
شیعه به مهر فاطمه سرمایه دار شد
بر آستان فاطمه هر کس که سر سپرد
حق بر دلش نوشت که والا تبار شد
#حسن_کردی
🔴 بداهه گروهی از شاعران در هجو ترامپ:
خاک همه عالم به سرت کله قناری
با لیست عجیب تروریستی که تو داری
تو حاصل هم فکری شیطان رجیمی
تو مایه ننگ بشری! اِند ِ حماری
ثبت است رکورد خریَت داخل گینس
از بس که به اسحاق[رابین نتانیاهو] دهی گُرده سواری
یک ورزش محبوب شده بین جوانان
تا کشف شده رشته ی دونالد سواری
آنقدر چموشی تو و جفتک بپرانی
حتی نتوان بست تو را خوب به گاری
چون سگ شده ای هی بپری پاچه بگیری
دکتر به تو باید بزند واکسنِ هاری
باید بنشانند تو را بر سر آتش
باید بشوی خنگ ترین خوکِ سوخاری
تهدید تو چون بادکنک حرف تو باد است
از بس که شدی باد، خود پمپ فشاری
فریاد نزن راحت و آرام شات آپ کن!
تا روی دهانت نزدم چسب نواری
پیچیده چنان بوی تو هر جا که گمانم
سردار تو را کرد توی لوله بخاری
جولان تو در عرصه سیمرغ خطا بود
بی شک که تو در بی خردی لنگه نداری
طوفان شود و ریشه ات از بیخ در آرد
وقتی بنشینی و فقط باد بکاری
امتحان کردند مردِ امتحان پس داده را
مردِ بیهمتای موشکهای فوق العاده را
امتحان کردند بعد از جان به نرخ آبرو
آن که در موج بلا «قالُوا بَلىٰ» سر داده را
یک جهان با چشم خود دیدند در چشمان او
فرقهای بین آقازاده و آزاده را
فرصتی شد ناکسان پیراهن عثمان کنند
این هواپیمای از روی خطا افتاده را
فتنه دارد برگهای تازهای رو میکند
فتنه دارد میفریبد مردمان ساده را
فتنه شرعی، فتنه عرفی، فتنه قانونی شده
آب دارد میکشد هر روز این سجاده را
وای از آن روزی که دست فتنهگرها رو شود
کو گریز از تیغ، گردنهای در قلاده را؟
ما همه سردار حاجی زاده ایم از این به بعد
گیرم از میدان به دَر کردید حاجی زاده را
دارد از آن سوی این غوغا سواری میرسد
چشم وا کن تا ببینی گرد و خاک جاده را
#انتقام_سخت
#سردار_حاجی_زاده