eitaa logo
کانال ܢܚ݅ܫܝ‌ ܫܠࡐ‌ܨ
991 دنبال‌کننده
15.2هزار عکس
3.7هزار ویدیو
41 فایل
ادمین @GAFKTH 💐شکر خدا که نام "علی" علیه السلام بر زبان ماست 💝ما شیعه ایم و عشق "علی" علیه السلام هم از آن ماست 💐از "یا علی" علیه السلام زبان و دهان خسته کی شود؟ 💝اصلا زبان برای همین در دهان ماست.
مشاهده در ایتا
دانلود
🖼 هر روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ آغاز کنیم: 📖حدیث امروز: ✳️ امیرالمومنین علیه السلام: خوشا به حال کسی که از خدا راضی باشد. 📗نهج البلاغه حکمت ۴۴ 🪧تقویم امروز: 📌 پنجشنبه ☀️ ۸ شهریور ۱۴۰۳ هجری شمسی 🌙 ۲۴ صفر ۱۴۴۶ هجری قمری 🎄 29 آگوست 2024 میلادی 🔖مناسبت امروز: 🧨انفجار دفتر ریاست جمهوری به دست منافقان 🥀شهادت رجایی و باهنر( رییس جمهور و نخست وزیر وقت ایران ) 🥷روز مبارزه با تروریسیم
پر می کشد دلم به هوای حرم حسین دارم به اشتیاق شما می پرم حسین خورشید از حوالی گنبد طلوع کرد صبح است و باز نام تو را می برم حسین سلام ارباب خوبم✋🌸
سلام امام زمانم✋🌸 این هم تمام شد اما جامانده منم که یک عمر پشت مرزهاے رسیدن به تو ایستاده‌ام. اے وعدهٔ الهی! سال‌هاست کوله‌بارم خالی از عزم حرکت به سمت توست و سال‌هاست که آماده نیستم اما می‌دانم که این جاده، همیشه و هر لحظه به امام می‌رسد. پس این منم که باید بهانه‌ها را کنار بگذارم و راهی شوم.
به‌مناسبت وفات نام تو شفا... فاطمه‌ی بنت اسد یاد تو دوا... فاطمه‌ی بنت اسد از نوکر دلشکسته‌ات یادی کن در روز جزا... فاطمه‌ی بنت اسد ✍
🌷🍃 مولانا میگه اگر همه جا تاریک بود،دوباره بنگر شاید نور خود تو باشی!✨ سلام و صبح بخیر....🌹
بگذار که سر بر سر دوش تو گذارم تا چشم کُند کار، برای تو ببارم چون ابر ِسفرکرده به دریا و در و دشت می آیم و جز اشک، رهاورد ندارم خون می خورم ازدرد ونپرسی به چه حالم جان می کنم از هجر و نگویی به چه کارم بــا نامه و پیغام که بی سود و ثمر بود گفتم که تو را برسر ِانصاف بیارم امّید وصالم نشود کاسته از هجر من نخل ِخزان دیده مشتاق ِبهارم خورشید و مه از دور تو را سجده کُنانند من سوخته بی سروپا در چه شمارم؟ غم نیست که غارت کُندَم مور، ولیکن فرصت ندهد برق که من دانه بکارم گفتم که به پابوس تو جان را برسانم ترسم نرسی از ره و من جان بسپارم
✅ ۸شهریور سالروزشهادت شهید محمدعلی رجایی و شهیددکتر محمدجوادباهنر گرامی باد 
غمزه یار بر کوی دلم سوی دلم باز گذر کن خورشیدرخ اززلف سیه فام بدرکن احسان تو افزون بود از دست نیازم یک شعشعه از خود بنما نور بصرکن گویم به تو ای عاشق دل سوخته زنهار زان حرف که رنجددل معشوقه حذرکن چون باد بهاری که به گلها بدمد جان بر گلشن خشکیده ی دل باز نظر کن این دیده به در مانده که از در بدر ایی از شوق رخت دیده ی ما دیده ی ترکن گویی که شبم بی تو سحر هیچ ندارد بنما رخ خود شام من از مهر سحر کن گر یار به غمزه خبری از تو نگیرد نازش بخر ای جان تو ازو کسب خبرکن جانا به وفای تو قسم کز ره غفران از کوتهی ی همّت خونسار گذر کن خونساری ۲۵ / ۲ / ۱۳۹۷
زود می‌گیرد به دندان ندامت پشت دست هرکه حرف نیکخواهان را نمی‌گیرد به گوش
تا که آمد خانه بهمن برق رفت تا که خارج گشت سوسن برق رفت خشتک شوهر دوباره پاره شد تا نمودم نخ به سوزن برق رفت تا که شد آغاز سریال اوشین داد زد سیما و سوسن برق رفت در صف نان نوبت بنده رسید چونکه شد گاهِ شمردن برق رفت رفته بودم عکس گیرم از بدن در اتاق سی تی اسکن برق رفت توی آشپزخانه مشغولم به کار تا که روشن گشت همزن برق رفت میهمان آمد سرم آوار شد تا شدم مشغول پختن برق رفت بچه در تی وی فلش را جا زد و تا که شد آغاز بتمن برق رفت روم بر دیوار رفتم مستراح در حمام و توی گلخن برق رفت رفته ام حمام و موها پر ز کف دوش باز و گاه شستن برق رفت مرغ و ماهی در فریزر شد خراب بس که شد خاموش روشن برق رفت پختم از گرما چو کولر شد خموش بس که هنگام وزیدن برق رفت گفت بابا جان بزن کانال دو تا خبر آید ز لندن برق رفت دزد آمد کرد جارو خانه را چونکه آمد خانه رهزن ، برق رفت علیرضا تیموری
من نمی‌دانم که دل می‌سوزد از غم یا جگر آتش افتادست در جایی و دودی می‌کند
شديم پير به عصيان و چشم آن داريم که جرم ما به جوانان پارسا بخشند
شديم پير ز بار غم تو ، رحمی کن به ما که رحم نکرديم بر جوانی خويش
مشو از شکر حق غافل که حق از خلق نعمت را نمی گیرد به کفر، اما به کفران باز می گیرد
شوخی مکن ای پير که هر موی سپيدی شمشير زبانی است ز بهر ادب تو
هر قطره‌ای ز اشک ، جگر گوشه‌ی من است گاهش به دیده ، گاه به دامن گرفته‌ام
بس‌که می‌ترسم از جدایی‌ها بیم دارم زِ آشنایی‌ها... 🌱
هر کسی می‌کند از یار مرادی حاصل حاصلِ من غم یارست و خوشا حاصل من!… 🌱
دلبستگی‌ست مادرِ هر ماتمی که هست می‌زاید از تعلّقِ ما هر غمی که هست... 🌱
نشانِ راهِ سلامت زِ من مپرس، که عشق زمامِ خاطرِ بی‌اختیارِ من دارد... 🌱
ای عشق بگو دگر چه دارم بی تو بی صبرم و پر زانتظارم بی تو من ماندم وکوچه های سرگردانی آواره شدم بگو ببارم بی تو -----------------@ صدیقه شا داب نیک
گفتم این دل چیست کز وی این ‌همه باید کشید؟ سینه کردم چاک دیدم قطره‌خونی بیش نیست... 🌱
قصه ی خدمت می شناسد برتر از هر نام ،نامِ خویش را آنکه دید ارجح ز هر چیزی مقامِ خویش را صرف خواهد کرد در راهِ بقایِ نام و نان پست و میز خدمت و کار و کلام خویش را خویشتن را کی کُند وقف امام مکتبش؟ می کند خرج خودش حتی امامِ خویش را می کند پنهان نفاق خویشتن را در وفاق آنکه داده دست گمراهان زمام خویش را تلخ خواهد کرد کامِ مردم درمانده را تا کند شیرین به هر تزویر،کام خویش را می کُند قرآن حق یک روز رسوا،عاقبت آنکه را گسترده با آیات،دامِ خویش را هرکه باشد مرد خدمت شیوه اش اینگونه نیست کی پسندد بر دوام حق،دوام خویش را صرف خواهد کرد چون شمعی بدون‌چشمداشت در مسیرِ نور بخشیدن تمام خویش را غصه خواهد خورد از بهرِ ناهارِ کارگر می برد از یاد از اندوه ،شام خویش را جز برای یاریِ افتادگان و بی کسان برنخواهد داشت در ایام ،گام خویش را با عمل بر سیره ی مولایِ مظلومان علی(ع) می فرستد برهمه عالم پیامِ خویش را در دل ده کوره های دور پیدا می کند در دوای درد مردم ،التیام خویش را در میان موج تهمت های سخت و ناروا وا نسازد جز به ذکر خیر ،کامِ خویش را باهنر،آنکه شهادت را نصیب خویش ساخت دید لبخندِ امام تشنه کامِ خویش را چون رجایی یا رییسی تا ابد در قلبهاست هر که نشناسد به خدمت صبح و شامِ خویش را نیست هرگز خاکِ در خور بهر اهلِ آسمان می برد حق،دوستانِ بامرام خویش را خُرَّم آن مردان که نزد دوست دولت یافتند می فرستم سوی شان ازجان سلامِ خویش را