eitaa logo
شیفتگان تربیت
12هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
19.1هزار ویدیو
1.4هزار فایل
﷽ « تربیت : یعنی که #خـــــــــود را ساختن بعد از آن بر دیگـــــــــران پرداختنـ ...💡» • مباحث تربیتی - معرفتی و بصیرتی 🪔 • راه ارتباطی در صورت کاملا خیلی ضروری : ⊹ @Gamedooiran 🕊༉ - کانال را به دیگران هم معرفی فرمائید🌱؛ #تبلیغات نداریم!
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ نیویورک تایمز: 📍مسئولان اسرائیلی توانایی عملی کردن تهدیدهای خود علیه ایران را ندارند و بزرگنمایی می‌کنند ... •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃http://eitaa.com/ShifteganeTarbiat 🌐 روبیکا: 🍃https://rubika.ir/ShifteganeTarbiat
shab-yalda_[www.ketabesabz.com].pdf
219K
فلسفه شب یلدا •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃http://eitaa.com/ShifteganeTarbiat 🌐 روبیکا: 🍃https://rubika.ir/ShifteganeTarbiat
فلسفه برگزاری شب یلدا.mp3
913.4K
⁉️فلسفه برگزاری جشن شب یلدا : ⭕️پاسخ: •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃http://eitaa.com/ShifteganeTarbiat 🌐 روبیکا: 🍃https://rubika.ir/ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر روز یک آیه: 🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺 «قَالَ إِنَّمَا أَشْكُو بَثِّي وَحُزْنِي إِلَى اللَّهِ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ» گفت: «من غم و اندوهم را تنها به خدا شکوه مى کنم و از خدا چیزهایى مى‌دانم که شما نمى‌دانید. (سوره مبارکه یوسف/ آیه ۸۶) 🌹🌹🌹 ❇ تفســــــیر امّا پیر کنعان، آن پیامبر روشن ضمیر، در پاسخ گفت: من غم و اندوهم را تنها به خدا مى گویم و نزد او شکایت مى‌برم (قَالَ إِنَّمَا أَشْکُوا بَثِّى وَ حُزْنِى إِلَى اللهِ). و از خدا (لطف ها و کرامت ها و ) چیزهایى مى دانم که شما نمى دانید (وَأَعْلَمُ مِنَ اللهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ). 🌼🌼🌼 بَثّ به معنى پراکندگى و نیز به معناى چیزى که نمى توان آن را کتمان کرد و در اینجا به معنى اندوه آشکار و پریشانىِ خاطر نمایان است. (تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۸۶ سوره مبارکه یوسف)
شیفتگان تربیت
* 📚داستان ❤️ #عاشقــانه_دو_مدافــع❤️ #قسمت_پنجم در اتاق به صدا در اومد... مامان بود... اسماء جان❓
❤️💞❣️💛❤️💞❣️💛❤️💞❣️💛 *📚 ❤️ ❤️ 〰️❤️〰️❤️〰️❤️🌹🕊 خانم محمدے❓❓❓❓ سرمو برگردوندم ازم فاصلہ داشت دویید طرفم نفس راحتے کشید.سرشو انداخت پاییـݧ و گفت سلام خانم محمدے صبتوݧ بخیر موقعے ک باهام حرف میزد سرش پاییـݧ بود اصـݧ فک نکنم تاحالا چهره ے منو دیده باشہ پس چطورے اومده خواستگارے الله و اعلم _سلام صبح شما هم بخیر 〰️❤️〰️❤️〰️❤️🌹🕊 ایـݧ و گفتم و برگشتم ک ب راهم ادامہ بدم صدام کرد ببخشید خانم محمدے صبر کنید میخواستم حرف ناتموم دیشب و تموم کنم راستش...من... انقد لفتش داد کہ دوستش از راه رسید (آقای محسنی )پسر پر شرو شور دانشگاه رفیق صمیمیے سجادے بود اما هر چے سجادے آروم و سر بہ زیر بود محسنی شیطون و حاضر جواب اما در کل پسر خوبے بود رو کرد سمت مـݧ و گفت بہ بہ خانم محمدے روزتون بخیر سجادے چشم غره اے براش رفت و از مـݧ عذر خواهے کرد و دست محسنے و گرفت و رفت خلاصہ ک تو دلم کلے ب سجادے بدو بیراه گفتم اوݧ از مراسم خواستگارے دیشب ک تشیف آورده بود واسہ بازدید از اتاق اینم از الان 〰️❤️〰️❤️〰️❤️🌹🕊 داشتم زیر لب غر میزدم ک دوستم مریم اومد سمتم و گفت بہ بہ عروس خانم چیه چرا باز دارے غر غر میکنے مث پیر زنها❓❓❓ اخمے بهش کردم گفتم علیک سلام بیا بریم بابا کلاسموݧ دیر شد خندیدو گفت:اوه اوه اینطور ک معلومه دیشب یه اتفاقاتی افتاده. یارو کچل بود❓زشت بود❓ نکنه چایے رو ریختی رو بنده خدا❓❓بگو مـݧ طاقت شنیدنشو دارم دستشو گرفتم وگفتم بیا کم حرف بزن تو حالا حالا ها احتیاج داری ب ایـݧ فک.تازه اول جوونیتہ تو راه کلاس قضیہ دیشب و تعریف کردم اونم مث مـݧ جا خورد تو کلاس یه نگاه ب من میکرد یہ نگاه ب سجادے بعد میزد زیر خنده. نفهمیدم کلاس چطورے تموم شد کلا تو فکر دیشب و سجادے و....بودم خدا بگم چیکارت کنه مارو از درس و زندگے انداختے....* نویسنده✍️"" ادامــه.دارد.... •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
یک تلنگر❗️❗️ 🌸شب یلدا اعضای خانواده دور هم جمع می شوند و خوشحال و خندان،آجیل و میوه میخورند. ⏳فلسفه ی این کارها هم این است که امشب یک ثانیه از بقیه ی شب های سال طولانی تر است. ❓اما آیا تا حالا شده که بخاطر غیبت طولانی و غربت یوسف و جگر گوشه ی خانم حضرت زهرا(س)صاحبمون،ولی نعمتمون،مولامون،سرورمون،حضرت بقیة اللّه الأعظم غمگین بشیم؟؟😔😔 ⁉️تا حالا شده دور هم جمع بشیم،برای تعجیل در ظهورشون دعا کنیم و تصمیم بگیریم که یک کمی،فقط یک کمی در انجام گناه ها و نافرمانی خدا،تجدید نظر کنیم؟؟😔😔 ⁉️ آیاسعی کنیم که حداقل یک قدم به صاحب مهربون و غریبمون نزدیک بشیم؟؟😔😔 ⁉️پروردگارا این یلدای انتظار تا کِی؟!😞😞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قرار نبود اینجوری تموم بشه ولی خب متاسفانه طبق انتظار پیش نرفت!
شیفتگان تربیت
💜🌸 #درحوالـےعطــرِیــاس💜🌸 قسمت #چهل_و_چهار بازم چیزی نگفتم که گفت: _میشه قدم بزنیم😒 بلند شدیم و
🌸💜 💜🌸 قسمت کمی که به سکوت گذشت گفت: _شما اصلا از من خوشتون میاد؟؟ اگه قرار باشه واقعا با من زندگی کنین؟؟😊 از حرکت ایستادم، ایستاد و نگام کرد، چی میگفتم، میگفتم یه ساله ذهنم درگیره نگاهی که به من نکردی،🙈☺️ چی میگفتم، میگفتم من احساس رو از تو یاد گرفتم، میگفتم تمام احساسات من خلاصه شده در عطر یاست .. سکوتمو که دید اروم پرسید: _اگه من رفتم و شهید شدم چی، چیکار میکنین؟!😊 امشب داشت شب بدی میشد برام، نمی خواستم انقدر زود به رفتنش فکر کنم -مگه نگفتین حالتون خوب نیست، میتونم بپرسم چرا؟!!😊 بحث رو که عوض کردم چیزی نگفت و جواب سوالم رو داد: _دلم برای دوستم تنگ شده، حسین، دیشب براش روضه گرفته بودن تو محلمون.. حسین دوست دوران دبیرستانم بود، خیلی باهم صمیمی بودیم بعد دبیرستان بابا منو برای ادامه تحصیل فرستاد خارج ولی حسین رفت حوزه پرسیدم: _فوت شدن که روضه گرفته بودن؟؟ نگاهی بهم کرد و با بغضی که تو صداش حس میکردم گفت:😢 _نه ... فوت نشده، این اواخر تمام صحبتا و پیامامون در مورد جنگ و شهادت بود، قرار بود باهم بریم سوریه، من منتظر بودم ترمم تموم شه، اما حسین طاقت نیاورد، رفت، دو هفته بعد رفتنش ... دستی به چشمای خیسش کشید، باور نمی کردم،😭عباس داشت گریه می کرد، - شهید شد ... پیکرشم برنگشت ... هنوزم اونجاست ... منتظرِ من ... قدماشو کمی تند کرد تا ازم فاصله بگیره، من اما ایستادم، اشکای عباس دلمو به درد آورده بود،💗😢 پس تموم بی تابیش برای رفتن به خاطر رفیقش بود، رفیقی که چه زود پر کشیده بود.... رو نیمکت نشسته بودم تا عباس بیاد، نمیدونستم کجا رفته، گوشیمو دراوردم و ساعت رو نگاه کردم داشت یازده🕚 میشد، دیر کرده بود تصمیم گرفتم بهش زنگ بزنم، 📱داشتم دنبال شماره اش میگشتم که صدای پای کسی رو حس کردم، نمیدونم چرا کمی داشتم میترسیدم .. تو تاریکی ایستاده بود، 😨 بلند شدم و صداش زدم: _ عباس!! اومد جلو و گفت:👤 _خانومی این موقع شب اینجا چیکار میکنی رومو از چهره کریه ش برگردوندم و باز مشغول گشتن شماره شدم که اومد نزدیک تر... و خواست دستشو دراز کنه طرفم، سریع خودمو عقب کشیدم چشمام از ترس گشاد شده بود، 😳😰دستام به وضوح میلرزید، جیغ خفیفی کشیدم و به سرعت شروع کردم به سمت خیابون دویدن، تو تاریکی یکدفعه پام گیر کرد به چیزی و محکم با کف دست و زانوهام خوردم زمین، از درد آخ ی گفتم،😖 خواستم بلند شم که پاهایی جلوم سبز شد، چشمام از درد و سوزش پرِ اشک شده بود، نگاهش کردم،👀 با چشمایی که از اشک قرمز شده بود و نگرانی توشون موج میزد نگاهم کرد و گفت: _حالت خوبه معصومه؟!😨 متوجه جمله اش نشدم درست، درد رو فراموش کردم اون مردی که قصد مزاحمت داشت رو هم فراموش کردم، اینکه منو چند دقیقه تنها گذاشته بود و رفته بود هم فراموش کردم، فقط به یه چیز فکر می کردم ... منو معصومه صدا کرد!! ... 💛💚💛💚💛💚💛💚💛 💌نویسنده: بانوگل نرگـس 💛💚💛💚💛💚💛💚💛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تست مقاومت جعبه سیاه هواپیما رو ببینید. با این کلیپ احتمالا متوجه میشید چرا همیشه جعبه هواپیما بعد از سوانح دست نخورده میمونه ‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آموزش نحوه صحیح بستن زنجیر چرخ در روزهای زمستان در کلیه سفرها زنجیر چرخ همراه داشته باشید و در صورت لزوم از آن استفاده کنید.👌 بفرستید واسه اونایی که زیاد سفر میرن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹شهید کاظمی: آمریکا غلط کرد 👆اگر از منظر شهدا نگاه کنیم هم به بصیرت و هم به شجاعت می‌رسیم
🔥 شهوتِ نگاه 👀 🔥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺آسیب شناسی روابط دختر و پسر قبل از ازدواج توجه به مشکلات ژنتیک در ازدواج