eitaa logo
شیفتگان تربیت
11.9هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
19.8هزار ویدیو
1.4هزار فایل
﷽ « تربیت : یعنی که #خـــــــــود را ساختن بعد از آن بر دیگـــــــــران پرداختنـ ...💡» • مباحث تربیتی - معرفتی و بصیرتی 🪔 • راه ارتباطی در صورت کاملا خیلی ضروری : ⊹ @Gamedooiran 🕊༉ - کانال را به دیگران هم معرفی فرمائید🌱؛ #تبلیغات نداریم!
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شیفتگان تربیت
🍁 🎥 روزمان را با قرآن آغاز کنیم/ ترتیل صفحه ۶۶ قرآن کریم ( آیات ۱۲۲ تا ۱۳۲ سوره مبارکه آل‌عمران) 
6.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍁 🎥 روزمان را با قرآن آغاز کنیم/ ترتیل صفحه ۶۷ قرآن کریم ( آیات ۱۳۳ تا ۱۴۰ سوره مبارکه آل‌عمران)  🍃🌹🍃 🌺 پیامبر اعظم (ص) می‌فرمایند: «نَوِّروا بُیوتَکُم بِتِلاوَةِ القُرآنِ» خانه‌های خود را با تلاوت قرآن نورانی کنید. (اصول کافی ۲/۶۱۰) 🎙 استاد: مرحوم منشاوی •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
هر روز تفسیر یک آیه: 🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺 «إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَةً لِّلْمُؤْمِنِينَ» در این، نشانه اى است براى مؤمنان! (سوره مبارکه حجر/ آیه ۷۷) 🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹 ❇ تفســــــیر * باز هم به عنوان تأکید بیشتر و دعوت افراد با ایمان به تفکر و اندیشه در این داستان عبرت انگیز، اضافه مى کند: در این داستان نشانه اى است براى افراد با ایمان (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِلْمُؤْمِنِینَ). چگونه ممکن است انسان ایمان داشته باشد، این سرگذشت تکان دهنده را بخواند و عبرتها نگیرد؟! (تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۷۷ سوره مبارکه حجر) •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ : منکر علی (ع) مغضوب خداست 👤 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
﷽ #خانم‌خبرنگار_و_آقای‌طلبه #قسمت_هشتاد_و_هشتم °|♥️|° اون شب به اصرار من قرار شد این مراسم عقد
°|♥️|° توی پارکینگ جنگل قائم ماشین رو پارک کردم و یه آخیش طولانی گفتم.. به فاطمه نگاه کردم داشت با تعجب نگام میکرد. فاطی: واسه چی اومدیم اینجا؟! _اومدم بگردونمت خواهری! فاطمه مشکوک نگاهم کرد: واسه چی اینجا؟ نفس عمیقی کشیدم و گفتم: هیچی همینجوری چون اینجا خوش هواست.. با فاطمه از ماشین پیاده شدیم و از محوطه سرسبزش رد شدیم تا رسیدیم به حوض بزرگی که پر از فواره بود. _فاطی بیا همینجا بشینیم رو چمنا.. فاطی: ای بابا حداقل بزار بریم یه چیزی بگیریم بخوریم. _حالا دو دقه بشین هوا بخوری بعد بفکر اون شیکمت باش حاج خانوم! من و فاطمه روی چمنای کنار حوض نشستیم و خیره شدیم به آبشار مصنوعی که از پشت فواره ها معلوم بود... من با قصد و فاطمه بی قصد... _فاطمه.. فاطی:جانم؟ _شب عقدمون من میام خونه شما فردا صبحم با یه بلیط دوتایی میریم جنوب... خوبه؟ فاطمه نود درجه گردنشو چرخوند و تقریبا با داد گفت: چی؟؟؟؟ _همینی که شنیدی فاطمه حرف اضافم نباشه! فاطی: بریم جنوب؟؟؟؟ روز اول عقدت؟؟؟ روز عید نوروز؟؟؟ دوتا دختر؟؟؟؟ _رضایت همه یا من تو فقط بیا... فاطی: بلیط گرفتی؟ _نه فردا میریم دوتایی دنبالش.. فاطی: فائزه... محمدجواد کی عقد میکنه؟ _هی.... احتمالا همین روزای آخر اسفند... فاطی: نمیخوای زنگ بزنی حداقل به محمدجواد تبریک بگی؟ _چی میگی واسه خودت فاطمه! آقای حسینی از زندگیه من برای همیشه حذف شدن. فاطمه همونجور که بلند میشد زیر لب گفت: باشه منو گول بزن... دل خودتم میتونی... شب تا ساعتای هشت و نیم جنگل بودیم بعدم شام خوردیم و فاطمه با من اومد خونمون بخوابه که صبح باهم بریم بلیط بگیریم. وقتی رسیدیم خونه خاله و مهدی هم اونجا بودن.. سر دردو بهونه کردم و رفتم تو اتاقم بست نشستم. حوصله بیرون رفتن و قرار گرفتن تو محیطی که برام مثل جهنم بود رو نداشتم.. روی تخت دراز کشیدم و پتو رو تا سرم کشیدم. امروز آهنگ بی بی بی حرم حامد اومده بود روی سایتا... دانلودش کردم و بعدم پلی ش کردم... یاد محمد افتادم... تصور کردم محمد و که داره اون آهنگ رو میخونه... هی.. خیلی سخته تا آخر عمر حتی با شنیدن صدای خواننده محبوبت یاد عشق اولت بیوفتی... یا زهرا کمکم کن... بچگانس این آرزو... و خیلی محال... اما وقتی طرف حسابت بی بی بی حرم باشه هیچ چیز محال نیست... یازهرا یعنی ممکنه محمد مال من باشه!