eitaa logo
شیفتگان تربیت
11.6هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
19.6هزار ویدیو
1.4هزار فایل
﷽ « تربیت : یعنی که #خـــــــــود را ساختن بعد از آن بر دیگـــــــــران پرداختنـ ...💡» • مباحث تربیتی - معرفتی و بصیرتی 🪔 • راه ارتباطی در صورت کاملا خیلی ضروری : ⊹ @Gamedooiran 🕊༉ - کانال را به دیگران هم معرفی فرمائید🌱؛ #تبلیغات نداریم!
مشاهده در ایتا
دانلود
شیفتگان تربیت
#رنج_مقدس #قسمت_صد_و_هجدهم به تقلا می افتم تا حرفی بزنم. - يه بحث رو که شروع می کنيد سرگردانم می کن
برخورد انسان ها با اتفاقات اطرافشان متفاوت است. گوشی را که برداشتم، می دانستم دارم جواب يک ناشناس را می دهم و کاش بر نداشته بودم! - سلام ليلا خانم؟ - سلام بفرماييد. - شما من رو نمی شناسيد... می نشينم روی صندلی. با کمی مکث و شمرده می گويم: - صداتون برام آشنا نيست. امری داريد؟ با تمسخر جواب می دهد: - عيب نداره، من خودم رو معرفی می کنم. اميدوارم که از اشتباه بزرگی که داريد توی زندگيتون می کنيد جلوگيری کنم. از لحنش حس بدی در دلم می افتد. با ترديد می پرسم: - اشتباه؟ ببخشيد می شه خودتون رو معرفی کنيد؟ - چرا نشه؟ من نامزد سابق مصطفی هستم. حرفش را می شنوم. نمی فهمم. ذهنم دوباره تکرار می کند و تازه انگار می فهمم. آب دهانم را به زور قورت می دهم. - کدوم... کدوم مصطفی؟ - مصطفی ديگه. سيد مصطفی موسوی. چشمانم را می بندم و لبم را همراه ابروهايم درهم می کشم. مغزم قفل کرده است. مصطفی همسر من است، حرفی از نامزد سابق نزده بود، يعنی ممکن است چيزی را پنهان کرده باشند. گرفتگی قلب و تمام رگ های بدنم را حس می کنم. دستم نمی تواند وزن گوشی را تحمل کند؛ اما... - چيه؟ جا خورديد؟ منم وقتی فهميدم همين طوری شدم. شنيدم چند روزه ديگه عقدتونه و داريد تدارک می بينيد. اگر بخواهيد همين امشب عکسامون رو براتون می فرستم. خيلی نامرده که بهتون نگفته. حرفی نمی زنم. ديشب مصطفی متنی را که دوستش طراحی کرده بود با چه ذوقی نشانم می داد. کارت متفاوتی که مثل همه نبود. متن متفاوت، طرح متفاوت، اندازه متفاوت. قرار بود کتابی به همه بدهيم و اولش نوشته ای بچسبانيم که تاريخ عقد را بگويد و اينکه چرا جشن نگرفتيم و هزينه اش را به کانون فرهنگی داده ايم. ديشب توی حياط با مصطفی يک ساعتی صحبت کرده بوديم. پالتويش را انداخته بود روی شانه هايم. برايم شکلات باز کرده بود. لبم می لرزد. به زحمت جلوی لرزش کلامم را می گيرم: - شما کی هستيد؟ عصبی می گويد: - گفتم که نامزد مصطفی. من که به اين راحتی ولش نمی کنم. چون دوسش دارم. اين رو خودش هم می دونه. پس بهتره که بيخود آينده تو خراب نکنی. دردی تيز و کشنده از قلبم شروع می شود و در تمام بدنم می چرخد. سرم تير می کشد. آينده مگر دست من است؟ آينده دست کيست که بايد من مراقب آبادی و خرابی اش باشم؟ صدای قطع شدن و بوق که می آيد گوشی از دستم رها می شود. محکم می خورد روی شيشه ميز و از صدای شکستنش مادر می آيد. صدای شکستن قلبم بلندتر است. من که گفته بودم نمی خواهم ازدواج کنم. پدر که گفت تحقيق کرده است. علی... - علی... علی... مادر متحير مقابلم ايستاده است. پدر و علی هراسان می آيند. همه وجودم می لرزد. دستم، قلبم، پلکم. به همين راحتی بيچاره شدم: - ساعت چنده؟ بايد با مصطفی حرف بزنم. پدر دستم را می گيرد. می خواهم با تمام لرزشم شماره بگيرم. ليوان آب را مادر مقابل دهانم می گيرد و با اصرار مجبور می شوم کمی شيرينی اش را مزمزه کنم. - چی شده ليلا؟ کی بود؟ ليلا؟ بهت زده ام. - اين شماره کيه مامان؟ آشناست يا نه؟ شماره را می خواند. مادر شماره را تکرار می کند. سری به نفی تکان می دهد. جان می کنم تا بگويم: - نامزد مصطفی بود. مادر ضربه ای به صورتش می زند و علی متعجبانه می گويد: - چی؟ نامزد مصطفی؟ و دوباره شماره را نگاه می کند. می خواهد تماس بگيرد؛ اما پدر می گويد: - صبر کن بابا. صبرکن. يه آب قند به مادرت بده. بذار ببينم به ليلا چی گفته؟ - مصطفی زن داشته؟ - علی قضاوت نکن. صبر کن. من را از خودش دور می کند. چانه ام را می گيرد و صورتم را بالا می آورم. - کی بود بابا؟ چی گفت؟ - نمی دونم. نمی دونم. نامزد مصطفی. گفت زندگيتو خراب نکن. بابا، خواهش می کنم بگيد دروغه. ابروهايش در هم رفته است. نگاهش را چنان محکم به چشمانم می دوزد که کمی جان به تنم می آيد: - همين؟ يه دختر زنگ زده، بی هيچ دليلی يه حرفی زده، شما هم قبول کردی؟ - زنگ بزنم مصطفی؟ - اِ علی آقا از شما بعيده. اين ساعت شب زنگ بزنی بگی چی؟ شايد الآن خواب باشند. بايد حرف بزنم و الا خفه می شوم: - بابا! خدا! پدر دستانش را می گذارد دو طرف صورتم. پيشانيم را می بوسد. - فعلاً هيچی معلوم نيست. شما هم به خاطر هيچی داری اينطوری بی تابی می کنی. و دستمالی بر می دارد و اشکم را پاک می کند. - اگر دفعه ديگه، فقط يه دفعه ديگه ببينم! اينقدر ضعيف برخورد می کنی، نه من نه تو. برو استراحت کن. حق نداری نه گريه کنی، نه فکر بیخود. اين روی پدرم را نديده بودم. ليوان آبميوه ای را که مادر آورده می خورم. علی چنان ساکت است که انگار ديوار. می روم سمت اتاقم. مبينا پيام داده است؛ جواب نمی دهم. مسعود جوک شبانه اش را فرستاده؛ نمی خوانم. علی در می زند؛ باز نمی کنم. فقط دلم می خواهد که مصطفی پيام بدهد تا بفهمم بيدار است. •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📺از « افزایش تضمینی خرید گندم ، تا بازداشت فائزه هاشمی» در بسته خبری تحلیلی چهارشنبه ۶ مهر ۱۴۰۱ •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
💎 زن فرعون تصميم گرفت که عوض شود، و پسر نوح تصميمي براي عوض شدن نداشت...! ❣ اولي همسر يک طغيانگر بود و دومي پسر يک پيامبر...!!! براي عوض شدن هيچ بهانه اى قابل قبول نيست اين خودت هستي که تصميم مي گيرى بعضي از چيزها دير که شد، بى‌فايده است مانند بوسيدن پيشانى يک مرده.... •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
تاریخ همان است، حسینی و یزیدی :)))) ‌ •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
⚠️چنگیز خان همه آن ها را قتل عام کرد! •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پیش بینی رهبر معظم انقلاب از نقشه ضدانقلاب و اشتباه در محاسباتشان •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
5.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | «شب از جان گذشتن ... » ✅ روایتی تصویری از داستان لَیلَةُ المَبیت و توطئه‌ای که با معجزه الهی و فداکاری و از جان‌گذشتگی امیرالمومنین علی علیه السلام خنثی شد ... •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شبکه کردی داشت پخش زنده میرفت که موشکهای سپاه وارد میدون شدن 😎🇮🇷 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
❓میدونی معنی فَمَنْ یَعْمَل مِثقالَ ذَرَّةٍ یعنی چه⁉️ یعنی👈🏼تک تک اعمالت حتی☝️🏼یک لایک در فضای مجازی در پرونده اعمال آدمی محاسبه میشه ... رفیق حواست باشه •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
🔴 چرخه حیات سلبریتی در ایران 🔹از کسب شهرت در تلویزیون ملی، تا تبدیل شدن به یک اپوزوسیون! •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
8.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴چرا زن باید حجابش را رعایت کند ؟ •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
10.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌿°• « شعر خوانی حاج مهدی رسولی در مورد "زن" دنیا بداند که حقوق زن همین است 👆 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat