4_5990025918037363057.mp3
1.94M
زبانحال حضرت رقیه
تموم عالم مى دونن كه دخترا بابایین
بابا نیاد نمى خوابند منتظر لالایى اند
تو دختر نازمنى همدم و همراز منى
بخواب بابا بخواب بابا سه سال جانباز منى
صورت تو كبودتر از صورت مادر منه
دست عدو بزرگتر از صورت دختر منه
سه ساله دختر كى دیده دلش بخواد شهید بشه
سه ساله دختر كى دیده موهاش همه سفید بشه
دیگه نمى گم باباجون برام یه گوشواره بخر
فقط یه آرزو دارم منم ببر منم ببر
گوش بده بابا دخترت شكوه ز نامرد مى كنه
از اون شبى كه مى دونى بابا گوشم درد مى كنه
خیمه هامون كه سوخته شد من توى گودال اومدم
به پیكر بى سر تو هر جورى بود یه سر زدم
تو هم بیا تو هم بیا یه سر به دخترت بزن
دخترِت رو دوست ندارى یه سر به خواهرت بزن
این جورى كه من مى بینم تو رو به جون دخترت
لب واكن و به من بگو چه جور پریده شد سرت
میگن یه شب تو راه شام به زخم دل نمك زدن
یه دختر سه ساله رو جلو همه كتك زدن
اگه دلتون شکست التماس دعای فرج
😭😭😭😭😭😭
@Shoaraye_aeinikermanshah
1_1126161181.mp3
5.41M
📋گفتی بگو غماتو من گفتم
⬛️زمینه/ حاج محمدرضا بذری
⬛️ #شب_سوم_محرم_
گفتی بگو غماتو من گفتم
درد دلم رو با تو من گفتم
گفتن نداره موهای سوخته
هرچی بوده و براتو من گفتم
بابا خدا بد نده نگفتی که چی سرت اومده
بابا خدا بد نده کی با خیزرون به لبهات زده
بابا بمیرم برات
کنج خرابه چشمامو بستم
دیگه منو ببر خیلی خستم
اونقد که دیگه میدونم حتی
مییفته عروسک از دستم
بابا کبوده تنم برا گریه نفس نفس میزنم
بابا نگاه کن منم سرت رو بذار روی دامنم
بابا خدا بد نده نگفتی که چی سرت اومده
بابا خدا بد نده کی با خیزرون به لبهات زده
بابا بمیرم برات
خیلی غم تو این دختر خورده
دیدی که شدم امروز سر خورده
اون مجلس حروم آشوبم کرد
خیلی به منو عمم بر خورده
بابا عمومو میخوام اذیت شدم تو بازار شام
بابا بریده صدام رد سنگ و چوب روی دست و پام
بابا چی شد اون نگات خرابه نشین شدن بچه هات
بابا غمت توی چشات منو میکشه بمیرم برات
بابا بمیرم برات
شاعر: #محمد_اسداللهی
@Shoaraye_aeinikermanshah
#زمزمه_شهادت
#حضرت_رقیه_س
خوابم نمی بره
از بس که خسته ام
تنها یه گوشه ای
ساکت نشسته ام
چشمم به راه موند
سر رفت حوصله
پاهام خسته شد
از دست آبله
مي فهمي حرفمو
از رو اشاره هام؟
امشب تموم میشه
عمر ستاره هام
حس می کنم دیگه
زنده نمی مونم
اين آخرين شب از
عمرمه مي دونم
حالا که عمه جون
لحظه ی رفتنه
یک آرزو فقط
تو سينهی منه
این لحظه های سخت
تنها دلم می خواد
بابام با عموم
به دیدنم بیاد
عمه مگه میشه
یادش بره منو؟
بگذاره بی جواب
چشمِ ترِ منو؟
میدونم آخرش
میاد و بی خبر
میاره با خودش
سوغاتی از سفر
بابام اگه نیاد
تو دفن دخترش
میاد برادرم
کنار خواهرش
بالاسرم میاد
دردونهی حرم
دفنم نکن میاد
داداشی اصغرم
خيلي شبا براش
بيدار موندم و
رو پام تا سحر
لالايي خوندم و …
تا که بخوابه باز
اون با صدای من
زل می زدم بهش
سیر شه چشای من
عمه اگه بیاد
میگم خوش اومدي
از صورتم نترس
سوخته فقط كمي
عمه اگه اومد
یه وقتی سرزده
قبر کوچیکمو
بهش نشون نده
بذا خودش بیاد
پیدا کنه منو
شیرین زبون بشه
صدا کنه منو
رو خاک قبر من
تو قلب شام تار
به جای سنگ قبر
گهواره شو بزار
چشم انتظار، توو
تنهایی می مونم
از قبر هم براش
لالایی میخونم
لاي لاي علي علي...
شاعر: #رضا_جوان_بخت
@Shoaraye_aeinikermanshah
# نوحه واحد یا سنگین حضرت رقیه (س)
خوش اومدی به دیدنم بابا
دیر اومدی بی کفنم بابا
سر تو روی دامنم بابا (خوش اومدی تو)
داغ تو کرده بابایی پیرم
از صورت تو بوسه میگیرم
روی تو میبینم و می میرم (خوش اومدی تو)
[بابای خوب من حسین جانم(۳) بابا حسین جان]۲
بابا بیا دو چشم خود وا کن
سه سالتو بیا تماشا کن
رویم ببین و یاد زهرا کن (بابای خوبم)
[بابای خوب من حسین جانم(۳) بابا حسین جان]
بابا بگو که پیکرت چی شد
زیر سُمِ اسبا تنت چی شد
واویلتا انگشترت چی شد(برات بمیرم)
وقتی که تیر به حنجرت اومد
خون از دو چشم خواهرت اومد
به من بگو چی به سرت اومد (برات بمیرم)
[بابای خوب من حسین جانم(۳) بابا حسین جان]
#کربلایی_مرتضی_شاهمندی
@Shoaraye_aeinikermanshah
#زمینه
#سبک_تسبیحات_حضرت_زهرا
#حضرت_رقیه
#شب_سوم_محرم
بابای من
خوش آمدی به محفلم بابا
داغ تو گشته مشکلم بابا
با تو کنم راز دلم بابا
بر خرابه نشین تو سر زدی
در محفل من با سر آمدی
ای مهربان بابای خوب من
گوشه ی خرابه خوش آمدی
مولاتی یا رقیه الحسین۴
بابای من
دیدم که بشکسته جبین تو
ناله و سوز پر طنین تو
گریه ی خواهر حزین تو
دیدم که دشمن سوی تو دوید
شمر بی دین را خنجرش کشید
از ظلم و کینه بین قتلگه
رأس پاک تو از قفا برید
مولاتی یا رقیه الحسین۴
بابای من
نبودی از رو ناقه افتادم
کس نرسید آن جا به فریادم
دیدم که من در دام صیادم
بابا زجر دون سویم آمده
نگفت این از تبار احمده
از کینه و ظلم و ستمگری
بر دخترت تازیانه زده
مولاتی یا رقیه الحسین۴
بابای من
نبودی بابا دل من خون شد
ظلم و ستم ز دشمن افزون شد
صورت من ز کینه گلگون شد
خسته ام دیگر من از این سفر
داغ تو بر جانم زده شرر
خسته ام از خود جان زینبت
بابا به همراهت مرا ببر
مولاتی یا رقیه الحسین۴
#زمینه_حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#مشهد_مقدس
#شهادت_حضرت_رقیه
@Shoaraye_aeinikermanshah
تقدیم به شهدای تازه تفحص شده #مدافع_حرم
گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران را
مرور میکنم امشب غم تمام جهان را
غم عراق و یمن را که شعلهشعله در آتش
غم دمشق پریشان و غزّۀ نگران را
دلارهای یهودی، ریالهای سعودی
ببین که برده به غارت چگونه امن و امان را
چه کودکان یتیمی که مانده بیسر و سامان
چه مادران غریبی که برگریزِ خزان را...
صدای ناله و شیون زِ هر کرانه بلند است
چگونه خواب ربودهست چشم آدمیان را؟
جهان اگر چه کویر سکوت و بهت و تماشاست
در این دیار ببین رودهای در جریان را
ببین شکوه و شهامت چگونه ریشه دوانده
ببین قیامت قد هزار سرو روان را
ببین که عشق حسینی و آرمان خمینی
چگونه باز به میدان کشانده پیر و جوان را
درود بر شرف و عزت جوانِ دلیری
که در هوای حرم نذر میکند سر و جان را
چگونه دم بزنم از مدافع حرم عشق
چگونه وصف کنم آن حماسههای عیان را
سلام ما به خلیلی و صابری و علیدوست
به غیرت همدانی که خیره کرده جهان را
سلام ما به عزیزی و باغبانی و عطری
چه عاشقانه برانگیختند رشک جنان را
درود بر تقوی، شاطری و فاطمیاطهر
که خواندهاند «أ وَفَیتُ» بهلب امام زمان را
سلام بر سر اسکندری که بر سر نیزه
گرفت از دل هر بیقرار تاب و توان را
«سری به نیزه بلند است در برابر زینب»
خدا کند که نبیند رقیه زخم سِنان را
سری که بر سر نیزه رهاست عطر صدایش
وَ غرق نور خدا میکند کران به کران را
و «أی منقلبٍ» میرسد به گوش دوباره
دمی نمیبرم از یاد شمرهای زمان را...
#یوسف_رحیمی
@Shoaraye_aeinikermanshah
ای عمـوجانم نخواهم نه دگـر آبی بیا
مشک آبت را رهاکن، گر که بی تابی بیا
ای عموجانم کجایی چون نمی گویی جواب!
ساقیا مر کشته گشتی در ره یک قطره آب!
گشته بی دست آن علمدار جوان
دی نمانده طاقت و تاب و توان
برنگشت دیگر به خیمه نوگل ام البنین
پرشکسته پرگشوده ساقی عطشان دین
وز غم تو دلشکسته بی قرارم ای حسین
چشم من در خون نشسته سو ندارم ای حسین
برده ای آقا ز من صبر و قرار
کن تو رحمی بر من تنها و زار
دل بریده از خود و بیگانه ام
از تو دارم خانه و کاشانه ام
آمدم تا گر کنی دردم دوا
در فراقت دل کند هر دم هوا
همچو شمعی گشته ام پروانه ات
کن نگاهی من شدم دیوانه ات
درد هجران کرده با قلبم جفا
کن تو لطفی تا رسم کرب و بلا
#شیدا_منهوئی
شهرستان دالاهو
@Shoaraye_aeinikermanshah
دختر اگر یتیم شود پیر میشود
از زندگی بدون پدر سیر میشود
هم سن و سالها همه او را نشان دهند
دلنازک است دختر و دلگیر میشود
اصلا رقیه نه به خدا مرد بی هوا
با یک شتاب ضربه زمین گیر میشود
دادند جای غسل تیمم تنش...چرا؟
خون از شکاف زخم سرازیر میشود
پایش به سوی قبله کشید و به ناز گفت:
امشب اگر نیایی پدر دیر میشود...
@Shoaraye_aeinikermanshah
تموم دردم دوریه
کاردلـم صـبوریه
سهمم از ایون و حرم
فقـط یه قاب چـوبیه
توو این دیار بی کسی
حال دلم یه جـوریه
میدونم این حال و هوا
هــمش از درد دوریـه
محکم تو دستامو بگیر
نــگاتو از نگــام نگــیر
بذار برات گـریه کنـم
تا جون دارم یه دل سیر
نوکــر این خــونه منـم
عاشــق دیــوونه منم
سایه ت رو از سرم نگیر
زائــر بـی خــونه مـنم
چشام به راهِ عراقه
گِلگیم از فراقه
میخام بیام به کربلات
نگات چراغ راهه
هیچکی خبرنداره
چی به دلم گذشته
حرم شده یه رویا
آقا دلم شکسته
تو که باب النجاتی
تو که آب حـیاتی
آقا هر لحظه هر دم
به فکر این گداتی
منو ببر سمت خودت
قربون خاک قدمت
دارم هوای حرمت
جوونیم نذر پرچمت
آقای من تاج سرم
یه نوکر در به درم
بکص تو دستی به سرم
چن سالیه منتظرم
صدام کنی بیام حرم
آره من روم سیاهه
اشک و آهم تباهه
ولی میدونم ارباب
بخشنده گناهه
آغوشش تکیه گاهه
حسین تنها پناهه
آقا حاجت روام کن
راهی کربلام کن
از این حسرت رهام کن
خودت از غم جدام کن
از بچگی باهامی
رفیق بامرامی
دلیل گریه هامی
آقا نورچشمامی
قرارمون باشه حرم
زیربارون قدم قدم
بذارم دست روی سرم
بگم سلام شاه کرم
اسم توه ورد لبم
شده رویای هرشبم
حرم حرم حرم حرم
سینه روضه هاتم
آقا من روسیاتم
مث همیشه امسال
زیر پرچم سیاتم
آقاجون روسیاتم
محتاج کربلاتم
#شیدا_منهوئی
شهرستان دالاهو
@Shoaraye_aeinikermanshah
#طفلان_حضرت_زینب__س__زمزمه
برادر عزیزم، زینب شود فدایت
آوردم از مدینه، دو دسته گل برایت
هدیۀ من همین است داغ دو نـازنین است
خون جگر ز دیده، بر تو روانه کردم
گیسوی هر دو را خود با گریه، شانه کردم
هدیۀ من همین است داغ دو نـازنین است
وقت سفر سفارش نموده شوهر من
هدیه به حضرت تو گردد دو گوهر من
هدیۀ من همین است داغ دو نـازنین است
شکر خدا که امروز، مادر دو شهیدم
روز جزا، به نزد فاطمه، روسفیدم
هدیۀ من همین است داغ دو نـازنین است
عنایتی که امروز به چشم خود ببینم
بر سینهام نشیند، داغ دو نازنینم
هدیۀ من همین است داغ دو نـازنین است
از اوّل این دو تن، را پروردهام برایت
تا خون پاک هر دو ریزد، به خاک پایت
هدیۀ من همین است داغ دو نـازنین است
#غلامرضا_سازگار
@Shoaraye_aeinikermanshah
#سلام_امام_زمانم
عمر ما رو به زوال است کجایی آقا
مرغ دل بی پرو بال است کجایی آقا
شیعه را راه نجاتی زِ بلا ممکن نیست
استرس با تو ، محال است کجایی آقا
خاک بر فرقِ مریدانِ چو من باید کرد
همه جا قحطِ رجال است کجایی آقا
دیده ای نیست به جزدیدهٔ مولا بیدار
روحِ مـا غرق خیـال است کجایی آقا
هـر کجا می نگرم جذبِ به دنیـا بـودم
قاتلم خوش خطوخال است کجایی آقا
پُر زِ دردیم و سوالی که ندارد پاسخ
پاسخِ هرچه سوال است ، کجایی آقا
سفره ها پُر شده از رنگ تجمّل ، امّا
به کجا مالِ حلال است ، کجایی آقا
جان به قربانِ توای یوسفِ زهراکردن
شهدِ شیرینیِ فال است کجایی آقا
♥️اَلَّلهُمـ ّعجِّللِوَلیِڪَالفَرَج♥️
🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹
@Shoaraye_aeinikermanshah
#روضه_شب_چهارم_دوطفلان_حضرت_زینب
حسین برات یه دنیا غم آوردم
گلام رو با خودم آوردم
ببخش که هدیه کم آوردم
حسین ستاره ی عرش برینم
بشنو صدای آتشینم
تو دست رد نزن به سینه ام
نقل اینه :خانوم زینب دستاشون رو گرفت: آوردشون جلوی خیمه آقا سید الشهداء فرمود: من تو نمیآم،شما برید از دایی تون اجازه بگیرید من اینجا وایستادم،خود زینب بیرون ایستاده،هی میگه خدایا،نکنه من سهمی نداشته باشم،بچه ها رفتند تو و برگشتند،بی بی زینب دید خرابند،چی شد مادر،سرشون رو انداختند پایین،گفتند:مادر دایی راضی نمیشه.راضی نمیشه!چطور؟دست بچه ها رو گرفت اومد تو خیمه ی ابی عبدالله،صدا زد،من و تو یه قرارایی با هم داشتیم،چه طور وقتی نوبت اکبر میشه،فوری میگی برو،وقتی نوبت قاسم میشه،ولو سخت راضی میشی،حالا که نوبت من شده،نه تو کار میاری،باشه حسین،نمی دونید چقدر حسین گریه کرد.
نگاه به قدشون کن
ببین مرد نبردند
می خوان مثل خود من
دور سرت بگردند
اونیکه تو باید امشب با زینب بگی اینه،نشست کف خیمه:
حسین غریب مادر،حسین غریب مادر…..
حسین
بذار فدای اکبرت شن
غرق به خون برابرت شن
تا افتخار خواهرت شن
حسین
بذار نمک بریزم رو زخم دلاتون
حسین
قول میدم این گل های زیبام
اگه برن از جلو چشمام
از خیمه ام بیرون نمیآم
حسین
همه ذکر و فکر زینب حسینه
غصه نخور غریبی
فدای نیم نگاهت
من و دوتا جوونم
اینجا میشیم سپاهت
می خوام دو یاس پرپر
میون گلزارت شن
بذار بلاگردون
چشم علمدارت شن
یه زینبی میگیم،یه زینبی میشنویم،مشهوره،محال ممکن بود،زینب بخواد نمازی بخونه،نمازهای واجب و غیر واجب،حتماً قبل نماز باید میومد،یه چند دقیقه ای حسین رو تماشا میکرد،خوب که سیر نگاه میکرد،حسین رو،بعد میرفت نماز میخوند،خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها،تازه خدا بهشون زینب رو داده،متوجه شدن ابی عبدالله از گهواره تا فاصله میگیره،زینب شروع میکنه گریه کردن،تا حسین بر میگرده،میخنده،تا حسین میره ضجه میزنه،ابی عبدالله که کنار گهواره زینب راه میره،اگه میره چپ چشم زینب،دنبالش میره،حسین میاد به راست چشم زینب دنبالش میگرده،بی بی زهرا آمد،خدمت پیغمبر اکرم،عرضه داشت بابا یا رسول الله عشق این دختر به داداشش حیرت انگیزه،عشق این خواهر به برادرش،شگفت آوره،پیغمبر شروع کرد گریه کردن،فرمود:فاطمه جان این دخترت شریک حسینه،این دخترت کربلا میره،اون روزی که حسین کربلا میره با این خواهر،نه من هستم،نه تو هستی،نه باباش علی هست،نه برادش حسن،همه رو میکشن،این دختر و دستاشو به ریسمان ،روی شترهای برهنه سوار،پیغمبر و فاطمه نشستند برا حسین گریه کردند،ای حسین………
صلی الله علیک یا مولای یا مظلوم یا اباعبدالله
#حاج_حسن_خلج
@Shoaraye_aeinikermanshah