#حضرت_زینب_س_کوفه_و_شام
حال مرا بپرس از این تازییانه ها
دارم ز عشق تو به تن خود نشانه ها
بر روی نیزه قاری قرآن مادرم
پایان بده به اینهمه شک و گمانه ها
تشییع میکنند تو را سنگهای شهر
همراه نیزه ها به سر بام خانه ها
مثل زبان حرمله بددهن مرا
سوزانده است شعله سرخ زبانه ها
آیات حق کجا و شراب و قدح کجا
قرآن کجا و رقص و نوای ترانه ها
یک کاروان بریده و زنجیرها برید
جان اسیرها به لب از دانه دانه ها
منکه حریف اشک رقیه نمیشوم
باید چه داد پاسخ سیل بهانه ها
هر روز زخم تازه به روی تو میخورد
جانم به لب رسیده زدست جوانه ها
رفتی تنور خولی و رفتی به روی نی
دارم به سینه حسرت این آشیانه ها
گاهی به دست باد و گهی هم به دست شمر
خورده گره به موی سر تو ز شانه ها
بین من و تو حرف نگفته زیاد هست
خاموش گشته زمزمه عاشقانه ها
#ابراهیم_میرزائی
@Shoaraye_aeinimadhankermanshah
#دیر_راهب
قدمت روی دیده ام خیر است
راهت امشب به گوشه دیر است
سربریده عجب ملیحی تو
نکند که خود مسیحی تو
دیدم از روی نیزه می تابی
در دل شب شبیه مهتابی
نگران است از چه احوالت
این زن و بچه کیست دنبالت
تو که آواره بین هر شهری
لب چرا بسته ای مگر قهری
هرچه سرمایه داشتم دادم
تاکه امشب به دامت افتادم
شانه وظرف آب آوردم
کوزه ای از گلاب آوردم
مثل گل صورت تو می بویم
زخم های سر تو می شویم
صبر من وضع چهره ات بُرده
بارها صورتت زمین خورده
حنجرت نیزه نیزه است چرا
سر تو گشته دست به دست چرا
ناگهان دیر عرش اعلا شد
آن لبان ترک ترک واشد
گفت ای پیرمرد نصرانی
تو از امشب دگر مسلمانی
زینت دوش مصطفایم من
پاره قلب مرتضایم من
بانویی که کنار ما اینجاست
مادر قد خمیده ام زهراست
آه راهب بدان أنا المظلوم
شدم از مِهر مادرم محروم
آه راهب سرم جدا کردند
پیکرم بی کفن رها کردند
این اسیران که دستشان بستند
همه ناموس مصطفی هستند
دور ما کف زدند و رقصیدند
گیسویم را به شاخه پیچیدند
گر شده وضع چهره ام ناجور
صورتم سوخته میان تنور
#قاسم_نعمتی
@Shoaraye_aeinimadhankermanshah
#محمدرضاطاهر
زهر از راه رسیدست به دادم برسد
میرود زخم جگر سوز به مرحم برسد
مرگ آبی است که بر آتش قلبم برسد
چشک بارانی از گریه روی هم برسد
سینه من دم آخر چقدر سنگین است
زیر پا نیست ولی مثل پدر سنگین است
به خدا زندگی ام سخت تر از مردن بود
کار هر روز و شب خون جگر خوردن بود
مشکی از اشک سر دوش مژه بردن بود
از دل خاطره ها روضه درآوردن بود
روز و شب کرب و بلا در نظرم بود فقط
سختی شام بلا در نظرم بود فقط
نیمه شب دیدن مهتاب عذاب میداد
گریه ی بچه بی خواب عذابم میداد
دیدن ظرف پر از آب عذابم میداد
گریه کن ها
ضبح قربانی و قصاب عذابم میداد
گذر از کوچه و بازار مرا آتش زد
رفتن و دیدن گلزار مرا آتش زد
دیدن سفره نان بوی غذا کشت مرا
حضرت برای خودش انقدر سخت نبود. اینو اهل روضه و گریه میدونن
آخه نیمه شب از جا بلند شد اومد رو دامن عمه
گفت جانم عمه قربونت برم چرا نخوابیدی؟
گفت عمه جان گرسنگی امونمو برده
بوی غذای اینا توی خرابه پیچیده
دیدن سفره نان بوی غذا کشت مرا
مجلس فاتحه و ختم و عزا کشت مرا
دیدن پیرهن اما عمامه عبا کشت مرا
غیرتی ها
غارت معجر ناموس خدا کشت مرا
صید افتاده ی دربند کمند آبم کرد
دیدن دختر با موی بلند آبم کرد
چه چهل سال غریبی که در افسوس گذشت
در شرار محن و غربت محسوس گذشت
هرشب خاطره آشفته به کابوس گذشت
روز من با عرق شرم ز ناموس گذشت
آه
مارا که در انظار گذر میدادند
از سر بام همه هلهله سر میدادند
بذار برات روضه ای که امام زمان خون گریه میکنه عرض کنم
مونس بی کسی و غربت ما سلسله بود
سر آزردن ما شام چه بی حوصله بود
آتش از چهار طرف منتظر قافله بود
نمک زخم دلم قهقه ی حرمله بود
تا رسید عمه مظلومه من بزم یزید
سر مِی شد موی عباس به یکباره سفید
من بمیرم از روی تخت نگاهی به تکر میکرد
شعر میخواند و ز می هی قدحی پر میکرد
مست از شمر سر آورده تشکر میکرد
به سر زخم از این فتح تفاخر میکرد
با سر چوب سر قاری قرآن افتاد
هم لَبَش ریخت بهم هم دو سه دندان افتاد
حسین.... آه....
@Shoaraye_aeinimadhankermanshah
#قضاوت
خود خطا كاریم و مردم را قضاوت مي كنیم
بی جهت از عالم و ادم شكايت مي كنیم
هر جفايي را كه گويي ان به دنيا می كنیم
با چه شوري ديگران را هم هدايت مي كنیم
مال مردم مي خوریم و دم ز ایمان مي زنیم
چون به خلوت ميرویم از خودبرائت مي كنیم
خود گنه كار یم و اهل صد ريا و اختلاس
با چه زهدی در صف اول عبادت مي كنیم
ابروي عالم و ادم به غفلت مي بریم
چون به مال خودرسیم ازان صيانت مي كنیم
ما كه خود بيمار و از درمان ان وامانده ایم
تا به هر كس ميرسیم او را طبابت مي كنیم
غافل از اينم كه ما در كار خود وا مانده ایم
با چه رو در کار این و ان دخالت مي كنیم
زندگي كوتاه و اين دنيا بود نا پايدار
بهر اين دنياي فاني هم جنايت مي كنیم
مانده ام در پاسخ اين گفته هاي بي جواب
از چه رو باچشم بسته خواب راحت مي كنیم
@Shoaraye_aeinimadhankermanshah
گریه کردم بس که از داغ تو بیمارم حسین
تار می بیند دو چشمانِ عزادارم حسین
می نشیند با شروعِ روضه چشمانم به اشک
تا ابد این رزق را از مادرت دارم حسین
پای کارت ایستادم، چون بدون فوتِ وقت
آمدی، تا که گره افتاد در کارم حسین
دستهایت را رها کردم، زمین خوردم، ببخش
بد نمک نشناسم آقا، سهل انگارم حسین
جا نمانم، این بلا از هر بلایی بدتر است
جا نمانم اربعین، مشتاقِ دیدارم حسین
مشکلات من فقط کنج حرم حل میشود
دعوتم کن کربلا، خیلی گرفتارم حسین
جانِ آن خواهر که با دستانِ بسته رفت و گفت:
راهیِ دروازه ی ساعات و بازارم حسین
سنگباران بود و نامحرم، خدا صبرش دهد
گفت چشم از چشمهایت برنمیدارم حسین
#نـوكــر_نـوشـت:
#حسین_جـان💔
از سر نیزه بخوان آیهای از کهف که هست
خواهر خستهات از ره به صدایت دلخوش
#صلی_الله_علیک_ياسيدنا المظلوم_يااباعبدالله_الحسين
سلام عليكم ورحمة الله،صبحتون بخير، روزتون معطر بنام #ارباب_بی_کفن
#به_یاد_شهید_مدافع_حرم_ محمد_رضا_علیخانی
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
@Shoaraye_aeinimadhankermanshah
تا که از گیسویِ او لختۀ خون ریخت به مشک
کیـسویِ دختـرکِ منتـظرش، ریخت به هم
تیـر را با سـرِ زانـوش کشیـد از چشـمش
حیف از آن چشم، که مژگانِ ترش ریخت به هم
خواهرش خورد زمین، مادرِ اصغر غش کرد
او که افتاد زمیـن، دور و برش ریخت به هم
@Shoaraye_aeinimadhankermanshah
کِتـف ها را کـه تکان داد، حسیـن افتـاد و
دست بگذاشت به رویِ کمـرش، ریخت به هم
خواست تـا خیمه رساند، بغـلش کـرد، ولی
مـادرش گفت به خیـمه نبرش، ریخت به هم
نـه فقط ضـرب عمـود آمـد و ابـرو وا شد
خورد بر فرقِ سرش، پشتِ سرش ریخت به هم
تیـر بود و تبـر و دِشـنه، ولـی مـادر دید
نیزه از سینه که ردّ شد، جگرش ریخت به هم
@Shoaraye_aeinimadhankermanshah
قبـل از آنیـکه بـرادر بـرسـد بـالیـنش
پـدرش از نجف آمـد، پدرش ریخت به هم
به سـرش بـود بیـاید به سـرش ام بنـین
عوضش فاطمه آمـد به سرش ریخت به هم
@Shoaraye_aeinimadhankermanshah
مشنو از ني چون حکايت ميکند
بشنو از دل چون روايت ميکند
مشنو از ني،ني نواي بي نواست
بشنو ازدل،دل حريم کبرياست
ني چو سوزد تل خاکستر شود
دل چو سوزد محفل دلبر شود
ني ز خود هرگز ندارد شوروحال
دل بود مرآت نور ذوالجلال
ني اگر پرورده آب و گل است
دست پرورده خداوندي دل است
ني اگر بشکست بي قدر و بهاست
بشکند گر دل خريدارش خداست
ني تهي دست است و بي قدرو بها
دل بود گنجينه عشق و صفا
ني تهي مغز ودرونش پر هواست
دل تجليگاه عرفان وولاست
ني تورا از ياد خدا غافل کند
دل تو را در قرب حق نائل کند
ني به هر دست و به هر لب آشناست
دل مکان و خانه خاص خداست
ني چو بينم ياد آرم نينوا
دل شود نالان به ياد کربلا
از جفاي ني دلم آتش گرفت
کاش ني از ريشه آتش مي گرفت
ني ز حلقوم حسين خون مي مکيد
پي ني زينب گريبان مي دريد
ديدبر سر ني چون سر آن حق پرست
سر به محمل زد جبين خود شکست
چون رود در شام و در تشت طلا
مي خورد ني بر لب آن مقتدا
ني خورد چون بر لب و دندان او
دل بسوزد بر لب عطشان او
"ذره بس کن ماجراي ني نوا
سوخت از اين غم دل خير النساء
#امام_خمینی_رحمة_الله_علیه
@Shoaraye_aeinimadhankermanshah
دلم ز روز ازل گشته مبتلای حسین
من آمدم دنیا تا شوم فدای حسین
چگونه شکر گذاری کنم ز مادر او
اجازه داد به لب آورم نوای حسین
فرار میکنم از شر و فتنههای زمان
به روضههای حسین و، به کربلای حسین
خداکند بشوم عاقبت به خیر، همین
به برکت عَلَم و مجلسِ عزایِ حسین
به جز امام حسین دَم زِ هیچ کس نزدم
به دوش خود نکشیدم مگر لوای حسین
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام
@Shoaraye_aeinimadhankermanshah
🌹🌹🌹🌹🌹
#حرف_دل_برادر_با_برادرشهیدش
#تقدیم_به_روح_پاک_سردار_شهید_سید_جلال_نجومی:
🌹🌹🌹🌹🌹
نمیدانم چه بنویسم که نیکو ست
برادر بوداما برایم بهترین دوست
رفیق لحظه های ناب من بود
سماواتی ترین مهتاب من بود
جلال من پر از حجب وحیا بود
جلال از بچه های با خدا بود
جلال از بهترین های زمان بود
جلال من عزیز مردمان زمان بود
نگاهش مهربان و دلنشین بود
مودب ترین سید بهترین بود
رشا دت در وجودش موج میزد
دلش سیلی به عرش و اوج میزد
نمازش را چو سیل اشک می برد
به تقوایش ملائک رشک می برد
جلال عشق خدایی در سرش بود
جلال عشقش به دین و رهبرش بود
امامشش گفته بود از دشمن دد
از آن خصم جنایت پیشه بد
تمام خاک میهین را بگیرید
توان ظلم کردن را بگیرید
مبادا ذره ای از خاکمان را
کمی حتی زه خاک پاکمان را
به دژ خیمان بد خو واگذارید
وظن را این چنین تنها گذارید
دل سید جلال از شور پر شد
صدف گونه دلش لبریز در شد
جلال هر چند سنش قد نمی داد
ولی رخصت به خصم دد نمی داد
چنان با ملحدین جنگ میکردد
چنان عرصه را بر کین تنگ میکرد
تو گویی لشکر جنگاوری بود
به تنهایی خودش لشگری بود
بیاید از جلال الگو بگیریم
به زیبایی روحش خو بگیریم
که جام عشق را لا جرعه نوشید
شهادت را جامه ای زیبا بپوشید
روحش با اجدادش حسین ابن (ع) محشور
نویسنده برادر گرامی شهید:
#سید_فریبرز_نجومی
۱۳۹۸/۶/۶ کرمانشاه
🌹🌹🌹🌹🌹
@Shoaraye_aeinimadhankermanshah
بـه سـرِ نیـزه ز پهـلو سرش آویـزان بود
آه بـا سنگ زدنـد و گـذرش ریخت به هم
@Shoaraye_aeinimadhankermanshah