eitaa logo
『سَـربـٰازانِ‌‌ دَهـہ‌هَشتـٰادیٖ‌』
3.8هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2.3هزار ویدیو
279 فایل
❁﷽❁ 🔸 #دهہ‌ھݜٺٵدێ‌هٵ هم‌شهید‌خواهندشد.. درجنگ بااسرائیل انشاءالله بشرط...⇩ 🍃🌹[شهیدانه زندگی کردن]🌹🍃 🤳خادم خودتون↶ @Shheed_BH_80 ☎️حرفهای شما↶ @goshi_80 📬تبادل‌‌وکپی↶ @shraet_80 🚩شروع‌کانال⇜ ²³`⁸`⁹⁸ #دوستات‌رو‌به_کانال_دعوت‌کن⇣🌸😊🌸⇣
مشاهده در ایتا
دانلود
『سَـربـٰازانِ‌‌ دَهـہ‌هَشتـٰادیٖ‌』
انتقام🌹شهید حججی...حذف داعش بود انتقام🌹شهید سردار سلیمانی...فتح قدس خواهد بود. ان شاءالله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
『سَـربـٰازانِ‌‌ دَهـہ‌هَشتـٰادیٖ‌』
#جلسه4⃣3⃣#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته وقتی پیامبر، روشن و آشکار، تاکید کرد: ✨هر که دل به نبوت من سپرده است
⃣3⃣ هنوز پیامبر زنده بود که نماز را به ابوبکر اقتدا کردند. ✨ابوبکر را گفته بودم با اسامه برود، چرا اینجا مانده است؟ پیامبر می‌دانست که چرا باید او را روانه کند و هم می‌دانست که او چرا نرفته است؟ برای چه مانده است. عایشه به کرات آمده بود و گفته بود: 👈اجازه بدهید پدرم ابوبکر جای شما نماز بخواند. و چند بار هم حفصه را واسطه کرده بود و پیامبر هر بار «نه» گفته بود و دست آخر تشر زده بود: ✨انَّکُنَّ لاَنْتُنَّ صَواحِبُ یُوسُف شما همانند زنان یوسف‌اید. با این عتاب‌های سخت باز هم ابوبکر هم‌اکنون در محراب ایستاده بود. ✨علی جان! بیا زیر بغل مرا بگیر و تا مسجد ببر. پیامبر با آن حال نزار به مسجد درآمد، ابوبکر را در میانه‌ی نماز کنار زد و خود در محراب ایستاد، نه، نتوانست بایستد، نشست و نماز را (صلاه المضطرین) نشسته خواند. بعد پیامبر، پدرم علی را احضار کرد تا آخرین وصایای خویش را با او بگوید. عایشه و حفصه با شنیدن این کلام به دنبال پدران خویش، ابوبکر و عمر فرستادند و پیامبر با دیدن آن دو چهره درهم کشید وگفت: ✨فاِنْ تَکُ لی حاجَة اَبْعَثُ اِلَیْکَمْ. ✨اگر نیازی به شما بود، خبرتان می‌کنم. مادر! اولین ابرهای تیره‌ی فتنه، زمانی آشکار شد که پیامبر در بستر ارتحال افتاد ✨پیامبر فرمان داد: ✨کاغذی بیاورید که رهنمای مکتوبی برایتان بگذارم تا پس از من گمراه نشوید. معلوم بود که پیامبر در چه مورد می‌خواهد سند بگذارد، عمر ممانعت کرد و کاش فقط ممانعت می‌کرد، فریاد زد: 👈انّ الرَّجُلَ لَیَهْجُرْ. و حَسْبُنا کِتابَ اللَّه. 👈این مرد هذیان می‌گوید. و کتاب خدا برای ما کافی است. پدرت را می‌گفت، جدمان را، پیامبر را. داغت تازه می‌شود، اما این نسبت را به کسی می‌داد که وحی مطلق بود، خدا درباره‌ی او تصریح کرده بود: ✨ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی، اِنْ هُوَ اِلّا وَحْیٌ یوُحی. ✨پیامبر جز به زبان وحی سخن نمی‌گوید، جز به دستور خدا حرف نمی‌زند و جز حرف خدا را منتقل نمی‌کند. پیامبر به شنیدن این حرف، دلش شکست و اشک در چشمانش نشست ولی ماجرا را پی نگرفت. «پنجه‌ی انکاری که می‌تواند حنجره‌ی وحی را بفشرد، کاغذ را بهتر می‌تواند مچاله کند.» ان شاءالله ... ✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء ☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ ✍🏻به قلم سید مهدی شجاعی @shohaadaae_80
﷽ ━━━💠🌸💠━━━ 🔴وقتی همه ما خواب بودیم...... ⭕️ دوستی پرسید سردار را کی بشهادت رساندند ؟؟؟ گفتم وقتی ما بودیم...!!! وبعد به این فکر کردم نکند ما خواب بمانیم و دشمن هرچه خواست بکند...!!! ━━━💠🌸💠━━━ 🌹 @shohaadaae_80
❣ اینجور که پیداست انگار پیکر حاج قاسم سوخته... آره درست گفت شاعر: «هر که شد عاشق حیدر بدنش میسوزد» 😭😭😭 🌱 ┅═══✼🖤✼═══┅┄ @shohaadaae_80 ┅═══✼🖤✼═══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام رفقا ممنون از همتون با این عکسهای پروفایلتون🌹 انشاءالله ما #جوانان_دهه_هشتادی ادامه دهنده راه امثال قاسم سلیمانی خواهیم بود. #شهید_قاسم_سلیمانی 🌹 #جوان_مومن_انقلابی🇮🇷
『سَـربـٰازانِ‌‌ دَهـہ‌هَشتـٰادیٖ‌』
#جلسه5⃣3⃣#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته هنوز پیامبر زنده بود که نماز را به ابوبکر اقتدا کردند. ✨ابوبکر را گف
⃣3⃣ مادر نگو که «مصیبتی چون مصیبت تو نیست.» ✨«لا یَوْمَ کَیَوْمُکَ یااَباعَبْدِاللَّه.»✨ قصه‌ی مصیبت من اگر چه در عاشورا به اوج می‌رسد اما از اینجا آغاز می‌شود. آن خطی که در عاشورا مقابل من قرار می‌گیرد، آغاز انشعابش از اینجاست. پیامبر در گوشت چیزی گفت که چون ابر بهاری گریستی و چیز دیگری گفت که چون غنچه سحری شکفته شدی. از خبر قطعی ارتحالش غم عالم بر دل تو نشست و خبر رفتن خودت، دلت را تسکین بخشید. آری، شهادتت، مصیبت‌های تو را تمام می‌کند، اما مصیبت‌های تازه‌ای می‌آفریند، آری تو آسوده می‌شوی، اما بال دیگر ما نیز کنده می‌شود. پس از پیامبر و تو، اسلام دیگر قدرت بال گشادن نمی‌یابد. پیامبر با شنیدن آن نافرمانی، دستور داد اتاق را خلوت کنند. همه جز اهل بیت بروند. تو و پدر ماندید، من، حسن و زینب و ام‌کلثوم. به ام‌سلمه هم فرمان داد که بر در اتاق بایستد تا کسی داخل نشود. به پدر فرمود: علی جان! نزدیکتر بیا، نزدیکتر. بعد دست تو و پدر را گرفت و بر سینه‌ی خود نهاد. انگار دستهای شما مرهم غمهای تمام عالم بود. خواست سخن بگوید اما گریه مجالش نداد. تو هم گریستی و پدر هم گریست و ما کودکان هم، همه شیون کردیم. تو گفتی: - ای رسول خدا! ای پدر! ای پیامبر! گریه‌ات قلبم را تکه تکه می‌کند و جگرم را می‌سوزاند. ای سرور و سالار انبیاء! ای امین پروردگار! ای رسول حق! ای حبیب و پیامبر خدا. پس از تو با فرزندانت چه خواهند کرد؟ چه ذلتی پس از تو بر ما فرود خواهد آمد؟ پس از تو چه کسی می‌تواند برای علی برادر و برای دین تو یاور باشد؟ وحی خدا پس از تو چه خواهد شد؟ و باز هم گریستی آنچنان که گریه شانه‌هایت را می‌لرزاند و لباسهایت را تر می‌کرد. خود را بی‌اختیار به روی پدر انداختی و او را پیوسته بوسیدی، سر و رو و چشم و دست و دهان و محاسن. انگار می‌خواستی پیش از رفتنش بیشترین یادگار بوسه را با خود داشته باشی اشک‌های تو و پیامبر به هم می‌آمیخت و پیامبر هی سخت‌تر تو را در آغوش می‌فشرد. ان شاءالله ... ✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء ☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ ✍🏻به قلم سید مهدی شجاعی @shohaadaae_80
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا