eitaa logo
💠 پـــلاک خـــاکی 💠
525 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
187 فایل
🔺کانال شهدای مسجد حضرت فاطمه الزهرا(س) کوی فاطمیه اهـــــــواز 🔹ارتباط با مدیر کانال @SeyedAmirhosseinHosseini #تصاویر_شهدا #زندگینامه_شهدا #خــــاطــرات_شهــدا #وصیت_نامه_شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
6.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ببینید | صحبت‌های در منزل بعد از شهادت ایشان در سال ۱۳۶۵ 🌷شهید ابومهدی المهندس در دوران دفاع مقدس در لشگر ۹ بدر به فرماندهی شهید دقایقی؛ علیه صدام و دشمن بعثی می‌جنگید. 🗓 ۲۸ دی ۱۳۶۵ –سالگرد شهادت اسماعیل دقایقی ♦️انتشـــار به مناسبت سالروز شهادت ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
8.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟠 انتشار برای اولین بار 🌴 ضرورت تشکیل تیپ 9 بدر 🔊 بشنوید | سخنرانی سردار سرلشگر 🗓تاریخ: ۱۳۶۵/۰۶/۱۳ ♦️عملیات: ادامه👇👇 کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
39.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟠 انتشار برای اولین بار 🌴 ضرورت تشکیل تیپ 9 بدر 🔊 بشنوید | سخنرانی سردار سرلشگر : تیپ بدر چگونه حیات گرفت؟ 🗓تاریخ: ۱۳۶۵/۰۶/۱۳ ♦️عملیات: کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
4_5789610537708952507.pdf
164.7K
🗓 روزشمار _ ۲۹ دی ۱۳۶۱ کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
روزشمار دفاع مقدس – 29 دی 1364.pdf
9.41M
🗓 روزشمار _ ۲۹ دی ۱۳۶۴ کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
IMG_20221203_203445_877.jpg
102.4K
تمثال مبارک سردار خبیر 🫀 کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
عملیاتی که واقعاً بود! یک طرف آب بود و یک طرف عراقی‌ها ... 🗓 دیماه ۱۳۶۵ 📸 عکاس: علی رهبر کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
🔰امور شهدا پایگاه شهید سید مصطفی خمینی(ره)_مسجد حضرت فاطمه الزهرا(س)
🔰امور شهدا پایگاه شهید سید مصطفی خمینی(ره)_مسجد حضرت فاطمه الزهرا(س)
🔰امور شهدا پایگاه شهید سید مصطفی خمینی(ره)_مسجد حضرت فاطمه الزهرا(س)
🎙مصاحبه با ؛ در مورد سردار 🎤خبرنگار: شهید دقایقی را از چه زمانی می شناسید؟ 🔹: شهید اسماعیل دقایقی از بچه‌های خوب بهبهان بود که سابقه مبارزاتی درخشانی در دوره قبل از پیروزی انقلاب داشت و در فعال بود. من اولین بار از طریق مسعود صفایی مقدم فرمانده سپاه با شهید دقایقی آشنا شدم. بیشتر او را در باشگاه استادان می‌دیدم و ظاهراً در واحد اطلاعات سپاه فعالیت می‌کرد. البته یا به خاطر موقعیت شغلی یا شخصیتی خیلی کم‌حرف بود و عادت نداشت زیاد صحبت کند. 🎤خبرنگار: بیشتر هم در زمینه فرهنگی فعالیت می‌کرد تا جنگ مسلحانه ... 🔹: البته در دوره پهلوی در کنار کار فرهنگی؛ مبارزه مسلحانه را در قالب گروه منصورون پیگیری می‌کرد و آنگونه که من شنیدم یکبار مجسمه رضاخان را بمبگذاری کرده و قصد انهدام آن را داشتند که چاشنی بمب عمل نکرده بود. در عین‌ حال اسماعیل از کارهای فرهنگی و آگاهی بخشی به مردم هم غافل نبود و کتابخانه بزرگی را در سال ۱۳۵۶ در مسجد جامع امیدیه پایه‌گذاری کرده بود و به نوجوان‌ها و جوانان ها تفسیر قرآن و اصول عقاید یاد می‌داد. بیشتر مبارزان قبل از انقلاب؛ ذهنیت استراتژیک داشتند و همیشه بخشی از نگاهشان بسوی آینده بود. لذا برای اون ها تربیت نیرو یک اصل مهم به شمار می‌رفت. شهید دقایقی نیز به دلیل آنکه هم خود اهل مطالعه و فکر بود و هم در تشکیلاتی مانند منصورون فعالیت می‌کرد؛ از این قاعده مستثنی نبود و در کنار فعالیت گوناگونی که داشت؛ تربیت نیرو و کادر سازی را هم مدنظر قرار می‌داد. اسماعیل دقایقی؛ بعد از پیروزی انقلاب اسلامی یکی از بازوان ‌قدرتمند سپاه پاسداران در استان خوزستان بود و در سایه درایت او؛ سپاه سوسنگرد نقش بارزی در جریان جنگ به‌ ویژه سال اول بازی کرد. بعداً در کنار در قرارگاه فجر و در فرماندهی نمود. 🎤خبرنگار: خاطره ای از شهید دارید؟ تعریف کنید. 🔹: یکبار شهید دقایقی از من خواست تا برای نیروهای او بخوانم. پرسیدم اسم یگان شما چی هست؟ گفت: تیپ بدر. بخاطر علاقه‌ای که به اسماعیل داشتم پاسخ مثبت دادم و یک روز به مقر یگان آن‌ها رفتم. دیدم آنجا همه عربی حرف می زنند. کمی تعجب کردم و پرسیدم اسماعیل این ها که همه عربی حرف می زنند! همگی نیروهای اطلاعات _ عملیات هستند؟! خنده ای کرد و گفت: نه همه از عراقی‌های مخالف صدام هستند که در کنار ما علیه رژیم بعث عراق می جنگند. بعد توضیحاتی پیرامون تیپ بدر داد که الان جزئیات آن یادم نیست. گذاردن نام بدر برای تیپ تازه تأسیس؛ ظاهراً حکمتی داشت. وقتی شهید دقایقی مقالات لشگری و مسئولان کشوری را قانع کرده بود که مجاهدین عراقی یک یگان مستقل داشته باشند و آن‌ها موافقت کرده بودند؛ این اتفاق مصادف با سالگرد جنگ بدر؛ اولین نبرد بزرگ پیامبر گرامی اسلام(ص) با مشرکان مکه بوده و به همین خاطر نام آن را تیپ بدر گذاشته بودند. نکته دیگر آنکه این یگان رزمی اولین بار بصورت رسمی در وارد نبرد با نیروهای صدامی‌ شد. شهید دقایقی صدها تن از مجاهدین عراقی ساکن در شهرهای ایران را از طریق دفاتر سپاه در شهرستان ها گردآوری و در این یگان سازماندهی کرد و چند سال بعد این تیپ به لشگر تبدیل شد و در چند عملیات مهم نقش آفرینی کرد. 🎤خبرنگار: هزینه های این یگان از کجا تأمین می‌شد؟ 🔹: آنقدر که من دانستم؛ بخشی از امکانات آن‌ها توسط سپاه پاسداران و بخشی هم توسط مجلس اعلای عراق تأمین می‌شد و دقایقی؛ در این زمینه خیلی تلاش می‌کرد تا کمبودهای یگان را برطرف کند. حتی شنیدم که امکانات ازدواج را برای مجاهدین عراقی فراهم می‌کرد و دستور داده بود حداقل امکانات شروع زندگی را در اختیار آن‌ها قرار بدهند. گاه خودش برای آن‌ها به خواستگاری می رفت و مثل یک برادر بزرگتر به خانواده های آن‌ها کمک می‌کرد. من از نزدیک دیدم که چه رابطه ای صمیمی و برادرانه ای میان آن‌ها و شهید دقایقی برقرار بود. بعدها که در عراق قضیه داعش پیش آمد؛ دورنمای ذهن شهید دقایقی و مجاهدت های او برای همه بیشتر روشن شد و خیلی ها مثل من؛ همت و درایت سردار دقایقی در رهبری و فرماندهی این نیروی ویژه را تحسین کردند. از نظر برادر (فرمانده سپاه) بهترین گزینه برای انجام این کار؛ شهید دقایقی بود که از وقت خودش و خانواده اش می‌زد و برای انسجام این یگان از جان و دل مایه می گذاشت. بخاطر همین اخلاص و عزم استوار ایشان بود که مجاهدین عراقی از شمال تا جنوب عراق او را بعنوان یک فرمانده مقتدر پذیرفته بودند. کسی تعریف می‌کرد عکس آن شهید بزرگوار در بیشتر خانه های مجاهدین عراقی هست. جایی از زبان یکی از مشاوران نظامی اش شنیدم که ویژگی هایی که در وجود شهید دقایقی برجسته بود سبب می‌شد که احساس کنی او فارغ التحصیل یکی از دانشگاه معتبر نظامی بوده است. ادامه دارد...👇👇
و این بار؛ در مورد سردار ؛ فرمانده لشگر ۲۷ محمد رسول الله(ص) 🎤خبرنگار: شما حاج همت را می‌شناختی؟ این آشنایی از کجا آغاز شد؟ 🔹: از زمانی که مأموریت من نوحه‌خوانی و فعالیت‌های فرهنگی شد به یگان‌های مختلف می‌رفتم تا در آستانه عملیات؛ رزمندگان را تشویق و ترغیب نمایم. یکی از یگانی‌هایی که توفیق پیدا کردم چند باری در آنجا نوحه‌خوانی و روضه‌خوانی کنم؛ مقر تیپ محمد رسول‌ الله(ص) بود که برادران و فرماندهی آن را بر عهده داشتند. در این رفت‌ و آمدها بود که بیشتر با شهید همت آشنا شدم و احساس کردم روح بزرگی در یک کالبد خاکی به دام افتاده و مرتب دست‌ و پا می‌زند تا از این زندان خود را آزاد کند. در مورد محبوبیت شهید همت در واقع همانگونه که یارانش او را مانند یک اسطوره ستایش می‌کردند و دوست داشتند؛ همت نیز عشق و علاقه وافری به بسیجیان داشت و بر حال و هوای معنوی و عرفانی آنان غبطه می‌خورد. شاهد این سخنم ماجرایی است که من در چند شب قبل از از آن شهید والامقام دیدم و شنیدم. فکر می‌کنم من به‌ اتفاق شهید همت برای خواندن نوحه به مقر لشگر محمد رسول‌ الله(ص) می‌رفتیم که در مسیر؛ راه را گم کردیم. شهید همت که در روزهای قبل از شهادت؛ حال و هوای خاصی داشت؛ همانطور که به ستارگان نگاه می‌کرد؛ رو به من کرد و گفت: حاج صادق می‌خواهی خاطره‌ای را برایت نقل کنم. من گفتم: سراپا گوشم برادر همت. شهید همت گفت: یک روز بچه‌های لشگر به من اطلاع دادند نوجوانی شب‌ها از محوطه گردان فاصله می‌گیرد و بعد از دو ساعتی بر می‌گردد. پرسیدم کجا می‌رود؟ گفتند او را تعقیب کرده‌ایم. به‌ جایی دور از محوطه گردان می‌رود و در قبری که درست کرده دراز می‌کشد و قرآن می‌خواند؛ گریه می‌کند و از خداوند طلب بخشش و آمرزش دارد. شهید همت همان‌طور که قصه آن نوجوان را برای من بازگو می‌کرد؛ خود نیز مثل ابر باری گریه می‌کرد؛ سپس ادامه داد: حاج صادق!! می‌بینی نوجوانی که هنوز مو در صورتش در نیامده و شاید گناهی هم نکرده؛ اینطور از خدا طلب عفو می‌کند. این کجا و من کجا؟ این آدم‌ها دیگر کی هستند؟ همان‌طور که به سخنان شهید همت گوش می‌دادم به یاد بیانات حضرت امام(ره) در سال اول جنگ افتادم که فرمود: من به این چهره‌هاى نورانى و بشّاش شما و به این گریه‌هاى شوق شما حسرت مى‌برم. من احساس حقارت مى‌کنم. من وقتى با این چهره‌ها مواجه مى‌شوم و این قلب‌هایی که به‌ واسطه توجه به خداى تبارک‌ و تعالی اینطور در چهره‌ها اثر گذاشته است؛ احساس حقارت مى‌کنم. شاید نیم ساعتی در حال و هوای معنوی خودمان بودیم و اصلاً یادمان رفته بود که راه را گم‌ کرده‌ایم که راننده گفت: حاجی جان راه را پیدا کردیم. آن موقع من متوجه شدم که بیش از بسیجیان؛ این برادر همت است که آنان را دوست دارد و به آن‌ها عشق می‌ورزد. کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra