eitaa logo
شوق پرواز🕊🇮🇷
316 دنبال‌کننده
3هزار عکس
1.1هزار ویدیو
42 فایل
بسم الله ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ #سیده_موسوی نویسنده(گاهی می‌نویسم) «نشر بدون #لینک و #نام #نویسنده #جایز_نیست. کپی مطالب #متفرقه با ذکر صلوات 15 #کانالهای دیگر @seedammar @sodaneghramk #ناشناس👇🏻 https://daigo.ir/secret/81199999838
مشاهده در ایتا
دانلود
♦️راهکارهایی برای مقابله با ترس از نوشتن؛ 🌀ترس از نوشتن را بدل کنید به نوشتن با آرامش... 👈🏻بازهم فهرستی تهیه کنید؛ اما این بار باید موضوعاتِ روبه‌راه زندگی خود را روی کاغذ بیاورید. هر زمان که به این فهرست نگاه می‌کنید، موضوعات خوب و سامان‌یافته‌ی زندگی‌تان را خواهید دید. این کار به‌ سرعت از فشار نگرانی‌هایتان می‌کاهد. ✍🏻فهیمه شریفی
آی دوغدی گریست. آلنی گریست. همگان گریستند. گریه عجب نعمتی‌ست به‌هنگام. 📚 📙 📝 @ShugheParvaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
من بقی معك؟ _ الله.
با درد بساز چون دوای تو منم. در کس منگر که آشنای تو منم. -مولوی. @ShugheParvaz
شوق پرواز🕊🇮🇷
«دست پر و امتحان سنگین» ✍ سیده الهام موسوی دیروز، مثل همیشه، برای نماز مغرب و عشا به مسجد رفتم. هنوز وارد نشده بودم که در آستانه‌ی در، با خانمی روبه‌رو شدم. آشفتگی و اضطراب در چهره‌اش موج می‌زد. نگاهش کوتاه و گریزان بود، انگار در دلش آشوبی جریان داشت. نماز که اقامه شد، او به آخرِ صف رفت و نمازش را فرادا خواند. وقتی دید نگاهم از او دور شده، دست‌ها را روی سینه جمع کرد و همان لحظه فهمیدم اهل‌سنت است. در دل خوشحال شدم که در میان ما احساس امنیت کرده، اما این‌که نمی‌خواست هویتش آشکار شود، برایم عجیب بود؛ خصوصاً وقتی دیدم بیشتر خانم‌های مسجد او را می‌شناسند و با او سلام و احوالپرسی می‌کنند. بعد از نماز، کنار یکی از خانم‌ها که با او صمیمی‌تر بود نشست و از برنامه‌های مسجد پرسید. ناگهان با همان چهره‌ی ناآرام رو به من کرد و گفت: «گوشیت رو می‌دی به مادرم زنگ بزنم؟» اعتراف می‌کنم اول دلم نخواست بدهم، اما گوشی را در اختیارش گذاشتم. شماره را با دست‌هایی لرزان گرفت. مشخص بود چیزی ذهنش را می‌خورد. دو بار شماره گرفت، اما هر دو بار گوشی را به سمت من گرفت و گفت: «نمی‌گیره.» نگاهش سنگین بود؛ گاه مستقیم به چشم‌هایم دوخته می‌شد و گاه بی‌هدف روی زمین می‌لغزید. برای رهایی از آن سنگینی در دل آیه‌الکرسی خواندم و با خودم گفتم: «حالا که امام جماعت روضه شروع کنه، می‌مونه یا میره؟» آن خانوم که با او صمیمی بود کنارم بود ازش پرسید: «نماز عشات رو خوندی؟» معلوم بود دارد سر به سرش میگذارد. با جدیت جواب داد: «نه. من نماز عشا رو همیشه ساعت ده می‌خونم.» تبسمی کرد. گفت: «خوش به حالت! کاش منم می‌تونستم این‌جوری نمازمو بخونم.» از این حرف جا خوردم؛ چرا باید آدم مذهب خودش را پایین‌تر از مذهب دیگران بداند؟ زن اهل سنت ناگهان بلند شد، خداحافظی کرد و از مسجد بیرون رفت. با خودم گفتم: «مسجد خانه امن بندگان خداست؛ شاید آمده بود از آشوبی که در دلش بود، به خانه خدا پناه ببرد.» زن بغل دستم دوباره گفت: «خوش به حالشون... چه نمازی دارن اینا؛ نه دروغ دارن، نه کلک...» پوزخندی زدم و گفتم: «خوبه اینو می‌دونی که اصل دین، یعنی ولایت، دست ماست.» برای تأیید خودش ادامه داد: «خب من بعضی وقت‌ها ناخواسته دروغ می‌گم… غیبت می‌کنم…» از این‌که مذهب او را برتر می‌دید، ناراحت شدم و گفتم: «این دلیل نمی‌شه بگی مذهب اونا بهتره. مشکل از ماست. این‌همه راهکار برای مراقبه و دوری از گناه به ما دادن؛ باید سعی کنیم!» با تردید گفت: «خب سؤال من همینه. چرا اونا کمتر گرفتار دروغ و غیبت و این چیزا نیستن، ولی ما هستیم؟» دیدم اگر ادامه بدهم، دنبال تأیید حرف خودش است. یاد کلیپی از استاد عالی افتادم که می‌گفت: «در آیه‌ی ۱۶ سوره‌ی اعراف، شیطان به خدا می‌گوید: چون تو مرا گمراه کردی، من هم بندگانت را از راه راست گمراه می‌کنم. بعد استاد توضیح داد که از امام صادق(ع) پرسیدند چرا شیطان بیشتر سراغ شیعیان می‌آید؟ حضرت فرمودند: چون شیعیان ولایت دارند و دستانشان پر است.» این کلیپ را که نشانش دادم دیگر سکوت اختیار کرد. @ShugheParvaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
2.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگر دغدغه کتابخوانی است پس چرا ما بی‌خیال هستیم؟ حجت الاسلام راجی @ShugheParvaz
کارگاه خوبی بود هرچند حضوری میرفتم خیلی بهتر بود. نشد دیگه امان از فاصله ها...