eitaa logo
سفره فرهنگى ريحانه
629 دنبال‌کننده
11هزار عکس
2.9هزار ویدیو
49 فایل
قرارمان چیدن «روح» و «ریحان» برای شما «ریحانه‌»های این سرزمین سبز در سفره‌ای فرهنگی است. «سفره فرهنگی ریحانه» با همت معاونت فرهنگی موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) آماده شده است. @farhangimoaseseAdmin : ارتباط با ادمين
مشاهده در ایتا
دانلود
🌔 مجموعه نمايشگاهي "نیمه پنهان ماه 3 ؛ خاطرات همسران شهدای دفاع مقدس" 💠 خاطرات همسر شهید علی محمد رنجبر 🔺به مناسبت فرا رسیدن هفته دفاع مقدس🔻 🔰 💡اين مجموعه نمايشگاهي حاوي 43 تابلو از خاطرات همسر شهید علی محمد رنجبر است که به مناسبت هفته دفاع مقدس ارائه می‌گردد. 💿 براي دريافت فايل‌هاي JPG اين مجموعه در قالب فايل ZIP، و دريافت فايل PDF اين مجموعه، به كانال توليدات فرهنگي موسسه مراجعه نماييد.👇 🆔@TolidatFarhangi ┈••••✾•🔶🔷♦️•✾•••┈┈• ...........................
دختر معترض سکوت کرد و رفت... ┈••✾•▪️🏴▪️•✾••┈ @SofreFarhangiReyhane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💑 تاثیـر ویژه چشـم گفتن 🔸اگر حس می‌کنید اکثر مواقع در انجام برخی کارهای عادی و یا اِعمال برخی سلیقه‌های کوچک خود، شوهرتان بدون دلیل و با گارد جدی، با شما مخالفت می‌کند راهش این است که در همه موارد به او با روی باز و گشاده و رضایت بگویید: چون نظر شما این است انجام می‌دهم . اونم چشم گفتن واقعی نه چشم‌ گفتنی که بعد از آن بگوییم: حالا میذاشتی انجام بدم چی میشد؟؟ 🔸اگر مدت کوتاهی این روش یعنی هم‌نظر و هم‌دل شدن با شوهر را با گفتن چشم واقعی، انجام دهید ناخواسته مردتان شیفته و عاشق شما خواهد شد. چرا که مردها از اطاعت شدن بسیار لذت می‌برند و چنین خانمی بشدت در نزد او محبوب می‌گردد. 🔸یقینا برای چنین مردی به مرور زمان، خواسته‌های همسرش ارزش پیدا کرده و در رفتار، او را درک خواهد کرد. و از سیستم گارد و مخالفت همیشگی و بی‌جهت، به تدریج خارج خواهد شد. فقط کمی صبوری می‌خواهد. ┈••✾•▪️🏴▪️•✾••┈ @SofreFarhangiReyhane
چند برنامه برای مراقبت از بچه‌ها در دنیای دیجیتال ‌┈••✾•▪️🏴▪️•✾••┈ @SofreFarhangiReyhane
🌔 مجموعه نمايشگاهي "نیمه پنهان ماه 4 ؛ خاطرات همسران شهدای دفاع مقدس" 💠 خاطرات همسر شهید محمد اصغری خواه 🔺به مناسبت فرا رسیدن هفته دفاع مقدس🔻 🔰 💡اين مجموعه نمايشگاهي حاوي 17 تابلو از خاطرات همسر شهید محمد اصغری خواه است که به مناسبت هفته دفاع مقدس ارائه می‌گردد. 💿 براي دريافت فايل‌هاي JPG اين مجموعه در قالب فايل ZIP، و دريافت فايل PDF اين مجموعه، به كانال توليدات فرهنگي موسسه مراجعه نماييد.👇 🆔@TolidatFarhangi ┈••••✾•🔶🔷♦️•✾•••┈┈• ...........................
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹اعتراض یک دختر مقیم غرب به اغتشاشگرانی که به دلیل یک.... ┈••✾•▪️🏴▪️•✾••┈ @SofreFarhangiReyhane
شماخانم ها و زن‌ها را نمی‌شناسید! آنها از همه چیز می‌ترسند ونگران هستند ... از تنهایی... از دلتنگی... از دیروز... از فردا... از زشت شدن... از دیده نشدن از جایگزین شدن از تکراری شدن از پیر شدن... از دوست داشته نشدن... و شما برای رفع این ترس‌ها ... نه نیاز به پول دارید... نه موقعیت و نه قدرت... نه زیبایی و نه زبان بازی...! کافی‌ست صداقت و وفاداری و دوست داشتن و ماندن را بلد باشید! ┈••✾•▪️🏴▪️•✾••┈ @SofreFarhangiReyhane
یکی از بزرگ‌ترین مشکل زوج‌ها در روابط ‌شان، نداشتن مهارت لازم در گفتگوی موثر با یک‌دیگر است. هنگام ناراحتی به یکدیگر اجازه گفتگوی سالم و منطقی نمی‌دهند و اغلب با داد و فریاد و زورگویی یا لجبازی سعی در محکوم‌کردن و خاموش‌کردنِ طرف مقابل دارند. باید بدانید که بی‌اهمیتی به این موضوع باعث می‌شود زندگی‌تان در جهت مخالف از یکدیگر شروع به رشد و شکل‌گیری کند. ‍‌‎‎‌‎‌‌‎‍‌‎‎‌‎‌‌‎‌‌‍‍‌‎‎‌‎‌‌‍┈••✾•▪️🏴▪️•✾••┈ @SofreFarhangiReyhane
✨﷽✨ 🌼آیا خداوند برای بنده‌اش کافی نیست؟ ✍️آیت الله شیخ محمدتقی بهلول می‌فرمودند: ما با کاروان و کجاوه به «گناباد» می‌رفتیم. وقت نماز شد. مادرم کاروان‌دار را صدا کرد و گفت: کاروان را نگه‌دار می‌خواهم اول وقت نماز بخوانم. کاروان‌دار گفت: بی‌بی! دو ساعت دیگر به فلان روستا می‌رسیم. آنجا نگه می‌دارم تا نماز بخوانیم. مادرم گفت: نه! می‌خواهم اول وقت نماز بخوانم. کاروان‌دار گفت: نه مادر. الان نگه نمی‌دارم. مادرم گفت: نگه‌دار. کاروان‌دار گفت: اگر پیاده شوید، شما را می‌گذارم و می‌روم. مادرم گفت: بگذار و برو. من و مادرم پیاده شدیم. کاروان حرکت کرد. وقتی کاروان دور شد وحشتی به دل من نشست که چه خواهد شد؟ من هستم و مادرم.دیگر کاروانی نیست. شب دارد فرامی‌رسد و ممکن است حیوانات حمله کنند. ولی مادرم با خیال راحت با کوزه آبی که داشت، وضو گرفت و نگاهی به آسمان کرد، رو به قبله ایستاد و نمازش را خواند. لحظه به لحظه رُعب و وحشت در دل منِ شش هفت ساله زیادتر می‌شد. در همین فکر بودم که صدای سُم اسبی را شنیدم. دیدم یک دُرشکه خیلی مجلل پشت سرمان می‌آید. کنار جاده ایستاد و گفت: بی‌بی کجا می‌روی؟ مادرم گفت: گناباد. او گفت: ما هم به گناباد می‌رویم. بیا سوار شو. یک نفس راحتی کشیدم. گفتم خدایا شکر. مادرم نگاهی کرد و دید یک نفر در قسمت مسافر درشکه نشسته و تکیه داده. به سورچی گفت: من پهلوی مرد نامحرم نمی‌نشینم. سورچی گفت: خانم! فرماندار گناباد است. بیا بالا. ماندن شما اینجا خطر دارد. کسی نیست شما را ببرد. مادرم گفت: من پهلوی مرد نامحرم نمی‌نشینم! در دلم می‌گفتم مادر بلند شو برویم. خدا برایمان درشکه فرستاده است. ولی مادرم راحت رو به قبله نشسته بود و تسبیح می‌گفت! آقای فرماندار رفت کنار سورچی نشست. گفت مادر بیا بالا. اینجا دیگر کسی ننشسته است. مادرم کنار درشکه نشست و من هم کنار او نشستم و رفتیم. در بین راه از کاروان سبقت گرفتیم و زودتر به گناباد رسیدیم. اگر انسان بنده خدا شد و در همه حال خشنودی خدا را در نظر گرفت، بیمه می‌شود و خداوند تمام امور او را کفایت و کفالت می‌کند. «أَلَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ» (زمر، آیه36) آیا خداوند برای بنده‌اش کافی نیست؟ ┈••✾•▪️🏴▪️•✾••┈ @SofreFarhangiReyhane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا