#خاطره_بازی
🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
این مُهر قرمزا که معلم میکوبید پای دیکتهمون
بهترین اتفاق عالم بود...!
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
#خاطره_بازی
🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
شما یادتون نمیاد
یه زمانی میرفتیم مهمونی ازین چاقوها میذاشتن جلومون ماست رو هم نمیبرید چهبرسه به میوه
یکی هم نبود بهمون بگه این اصلا کاربردش یه چیز دیگه ست!😂
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃 سرگذشت دختری بنام حلما 🌸
محکم بغلش کردم.
با چشمای گریون گفتم
الهی دورت بگردم تموم شد، تموم شد بابا
دست بابارو تو دستم فشردم و نیم نگاهی به نیم رخش انداختم.
سرشو روی شونم گذاشته بود و خوابیده بود.
بوسه ای روی دست بابا کاشتم.
خدارو هزار مرتبه شکر که بابا الان کنارمه!
خدا رو هزار مرتبه شکر که نجات پیدا کردیم و اینو مدیون خدا، امام حسین و دختر سه ساله اش بودم.
دستی به صورتم کشیدم و اشکامو پاک کردم.
خشایار برای اینکه از رفتن ما مطمئن بشه یکی از ادم هاش مارو فرستاد اهواز.
تمام شب رو بیدار بودم.
هروقت هم خوابم می برد صحنه بابا جلوی چشمام می اومد و خوابو از چشمم می گرفت.
دعا می کنم خشایار به جزای کارش برسه، معلوم نیست چندتا ادمو بیچاره کرده.
من که به هیچ وجه اونو نمی بخشم.
دستمو روی پیشونیم گذاشتم.
سردردم خوب نشده بود نه بهتر میشد و نه بدتر!
سرمو از سر بابا جدا کردم و اروم به راننده گفتم
اقا ببخشید شما مسکن دارید.
نیم نگاهی از اینه بهم انداخت و چیزی نگفت.
تو دلم کلی ناسزا بهش گفتم، انگاره کره!
حدود نیم ساعت بعد به اهواز رسیدیم.
وارد شهر که شدیم گفت
_کجا برم؟
کمی فکر کردم جایی رو برای رفتن نداشتیم فقط فاطمه رو داشتم.
ادرس خونه فاطمه رو بهش دادم.
انگاری هم اهواز بلد بود چون مستقیم سمت ادرس رفت.
کنار گوشه بابا اروم گفتم
بابا جونم؟
جوابی نداد.
بابای عزیزم؟
هیچ تکونی نخورد.
بابا که خوابش سنگین نبود.
ناخودآگاه دستمو روی نبضش گذاشتم، خیلی اروم و نامنظم میزد.
دلشوره گرفتم حتما قند خونش افتاده.
به مَرده گفتم
اقا بابام قندش افتاده میشه یه جا وایسین تا از سوپری یه چیزی براشون بگیرم.
یه کم بهمون نگاه کرد.
وقتی دید راست میگم کنار خیابون توقف کرد.
از ماشین پیاده شد و در ماشین قفل کرده.
سر بابا رو از شونم برداشتم.
دستمو روی صورت بابا گذاشتم.
بدنش سرد و بی حس بود.
با نگرانی به چهره به خواب رفته بابا نگاه کردم.
لطفا بابامو ازم نگیرین.
چند دقیقه بعد راننده اومد.
ابمیوه از دستش گرفتم.
حالا چه جوری به خورد بابا بدم.؟
همون موقع راننده گفت
_نیم خیزش کن!
راست می گفت.
بابارو یکم از پشت مایل به عقب برگردم و بطری ابمیوه رو اروم اروم به خوردش دادم.
کم کم رنگ صورت بابا عوض شد و بعد خودش تونست ابمیوه رو قورت بده.
بوسه ای به پیشونی بابا زدم.
تو قهرمان منی بابا!
ماشین به راه افتاد
بابا روی پام خوابوندم و موهای سفیدش رو نوازش کردم.
اروم خطاب به بابا گفتم
بالخره تمام بدبختی هامون تموم شد بابا.
برگشتیم پیش مامان..
سی و خوردهای سالمه، بالاخره دیشب تو شیراز جرأت کردم و برای اولین بار یه دختر
خانمی رو دیدم و ازش خوشم اومد . اولش با خودم گفتم باید کار رو حرفهای جلو ببرم. زنگ زدم خواهرم، گفتم: "گوشی دستت
باشه، میخوام دختر خانم باهات صحبت کنه که بدونن بزرگتر دارم!"
رفتم جلو، با کلی ادب گفتم: "ببخشید، بزرگترم همراهم نیست، میشه با خواهرم پشت تلفن صحبت کنید؟"
برگشت با یه خونسردی گفت: "نه، من کار دارم." 😐
نه تنها ضایعمون کرد، بلکه کامل سنگ رو یخ شدم! 🥴
تازه! همه چی رو برنامهریزی کرده بودم؛ گذاشتم خلوت باشه که راحت حرف بزنه، حتی یه رانی هم دستش بود گذاشتم آروم بخوره نپره تو گلوش! 😅 ولی خب... انگار این برنامههای من به جایی نرسید.
خلاصه، میگن شوهر نیست، ما که میایم، شما خودتون پس میزنید! 😄
ادمین محترم، بذار تو کانال، شاید یه وقت دید و فهمید قصدمون خیر بوده! 🙃
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
سلاموخسته نباشید خدمت آسمان عزیز🌺وسلام خدمت اعضای کانال
در مورد دختر خانم جنوبی که از مادرشون شکایت دارن و گفتند مادرم حیا ندارد
دختر خوبم نباید این صفت زشت بی حیا وبی عفت رابه مادر عزیز تون نسبت بدید
ما نمی دونیم رفتار پدر و مادرتون چه جور بوده که شما را ناراحت کرده .
اما قطعا مادر تون اگر بدونه رفتارش شما را ناراحت کرده در رفتارش تجدید نظر می کنه .
با مادرتون صحبت کنید و بگید از دستش ناراحت هستید .ورفتار وحرکاتش شما را
اذیت می کنه بهترین دوست پدر و مادر هستند .باهاش در دل کنید وغصه هاتون
را بگید .حتما پدر و مادر خوب ومسؤلیت پذیری دارید که چنین دختری تربیت کرده
که نگران آینده برادر کوچکش هست .قدر پدر و مادرتون را بدونید وبهشون احترام بگذارید .
اما خانمای کانال شما که نمی دونید رفتار مادر ایشون چه جور بوده که در مورد
مادرش قضاوت می کنید .شاید یکمحبت زن و شوهری ساده بوده چون این دختر
خوبمون حساس هستند ناراحت شدن .پس الکی این دختر را از مادرش دور نکنید .
آسمان جان حتما پیامم رابزارید
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
سلام آسمان جان ،ممنون که هستی
برای دل لعیا می نویسم
لعیا جان با داستانی قلبم توسینه سنگین شد،اشکم دور چشمام حلقه شد.ولی خوشحالم که آخرش خوب شد.
برای رهایی وآزاد بودن وشاد بودن ببخش.
خیلی از خانواده ها رو داریم که متاسفانه
اسیر یک سری کوته فکری ها وندانم کاریها هستن که متاسفانه دختران را قربانی می کنند.
برا شادی روح وروانت ورهایی از بند افکار گذشته،میتونی واقعیت وحرف دلت رو به خانواده است بگی ودر آخر ببخشی.
شادی و سربلندی و سلامتی ات رو در کنار حسین وپسران گلت از خدا خواهانم.
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خاطره_بازی
🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
همه شعرهای دوره ی مدرسه مون😍
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100