eitaa logo
🍃...تجربه زندگی...🍃
13.9هزار دنبال‌کننده
34.2هزار عکس
1.2هزار ویدیو
7 فایل
عاقلانه انتخاب کن،عاشقانه زندگی کن.... اینجا سفره دل بازه....
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸ســــلام 🍃🌸صبحتان پراز 🍃🌸مـهربانی خـدا 🍃🌸وامروزتون پـراز 🍃🌸اتفاقهای خـوب و 🍃🌸شگفت انگیـز 🍃🌸امـیـدوارم 🍃🌸سلامتی بـرکت 🍃🌸بهروزی، زنـدگی آروم 🍃🌸خوشبختی ونگـاه خـدا 🍃🌸همیشه همراهتون باشـه 🍃...@Sofreyedel...🍃
باسلام ووقت بخیر خدمت همه‌شماعزیزان‌ راجع به بالابردن خودتون و نادیده گرفتن عیبات ن‌پیش همسربگم‌که همش دست خودتونه وجواب میده.‌مثلا من تازه زایمان کردم تو بارداری شکمم خط زیادوتیره انداخت داغون شد بعد زایمانم نزدیک‌۴ ماهه شکمم خیلی بزرگه اما تاحالا پیش شوهرم نگفتم وخانوادمم چیزی میگن‌ میگم شکم همه ترک میخوره گنجایش نداره وباعکس به شوهرم نشون میدم.‌وتذکرمیدم که شوهرمونسبت به این مسِئله حساس نکنید خودم‌یاشورتای گنی‌میپوشم یالباسایی که شکم مشخص نیست حین رابطه هم اعتمادبه نفسموحفظ میکنم واصلا بحثشونمیکنم همسرمم تابحال بحث نکرده وایرادی نگرفته هرچندازاین مسئله ناراحتم وبه فکر درمانم‌اما میگه بیخیال بابا شکم چیه عمرا بزارم‌دکتربری.‌پس خودتونوهرجورهستین دوس داشته باشین.❤️ 🍃...@Sofreyedel...🍃 ‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌
❌در اولین برخورد ها حسابی توی چشمین!! 🔵یادتون باشه دوران نامزدی و عقد ناخودآگاه خانواده نامزدتون بیشتر به شما هست ...یعنی رفتارهای شما، نحوه حرف زدنتون، نشستو برخواستتون بیشتر تو چشمشونه. 🔵بنا به یه طوری رفتار کنین که تا آخرش رو داشته باشن. 🔵بالاخره در نظر بگیرین که شما یه این خانواده در ارتباط خواهی بود ، یه عمر عروسشون حساب میشین. نباید تو رفتارها و حرف هاتون بی گدار به آب بزنین. و طوری که حسابی احترامتون حفظ بشه رفتار کنین 🍃...@Sofreyedel...🍃 ‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌
✳️ یه روز پسر عمم اومد خواستگاریم،خونوادگی ازش خوشمون نمیومد، هم بچه بود 😏هم علاف😢، جواب منفی شنید. خودکشی کرد😂 دوستش رو فرستاد طرفم که علت رو جویا شه. اینجور شد که بعد از فهمیدن دلیل رد کردنش عاشق هم شدیم😅 که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها. اونم چه مشکلهایی😭😭😭بعد از سه سال تلاش و مشکلات فراوان زورکی به هم رسیدیم😔 خاطرات خیییییلی بدی دارم از ازدواجم😕ولی این شروع زندگی قشنگ ما بود. همه فکر میکردن ما بزودی از هم جدا میشیم. ولی چند روز دیگه هفتمین سالگرد ازدواجمونه و ما روز به روز خوشبختر شدیم.💑 از اونجایی که من عروسی نداشتم😥 و ارزوی لباس عروس به دلم مونده بود بعد از شش سال شوهرم منو به آرزوم رسوند و لباس عروس و دامادی پوشیدیم و رفتیم آتلیه کلی عکس گرفتیم🎊🎊💃💃👰👰 و تو خیابونا کلی بوق بوق کردیم.یه گل دخمل 5ساله هم داریم. خدا رو تو تک تک لحظات زندگیم میبینم که چه قشنگ پشتمونه. 😍 اینم بگم که شوهرم دانشجوی لیسانس بود و هیچ کس از خونوادش پشتش نبود از لحاظ مالی، خیییلی سختی کشیدیم.ولی از همون اولم زرنگ بود. الانم داریم برای دوره دکتراش میریم انگلیس. دعا کنید برامون که کارامون جور شه. خوشبختی همه عاشقا صلوات🤩😍 🍃...@Sofreyedel...🍃 ‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌
اگر شوهرتون میگه: "فلان چیز رو بخریم" باهاش مخالفت نکنید. 🌟زیاد نگران شوهرتون نباشید. او از اینکه واستون خرج کنه خوشحال میشه ❣️به غرور شوهرتون احترام بذارید ✳️برای شما خرج نکنه برای پدر و مادر و خواهر .... خرج میکنه اونوقت شما حرص میخورین🤭🤭🤭😁😁 🍃...@Sofreyedel...🍃 ‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
❌مردى که با شما قصد دارد: ⚫️شما را به خانواده خود معرفی میکند ⚫️برای رابطه وقت و انرژی میگذارد ⚫️شرایط و محدودیتهای شما بعنوان یک دختر را می پذیرد ⚫️مدام راجع به مسائل جنسی صحبت نمیکند ⚫️برای ازدواج با شما شتاب میکند ⚫️با شما صادق است ⚫️همه روشهای شناخت را درا ختیار شما میگذارد ⚫️با شما درد و دل می کند ⚫️ از خودش و افكار و مسائل زندگيش ميگويد ⚫️ثبات در تصمیم گیری دارد و تصميم در مورد شما قاطع است ⚫️در خصوص خانواده شما سوال زیاد میپرسد ⚫️سعی در شناخت بیشتر شما دارد و برایتان وقت میگذارد 👈 مردى که قصد ندارد 🔴برای اقدام رسمی مدام بهانه می آورد 🔴باوجودى كه زمان زيادى از آشناييتان گذشته، هميشه می گوید بهتر است قبل ازخواستگاری خوب همدیگر رو بشناسیم و هر دفعه به یک بهانه ای اقدام به خواستگاری به تاخیر می افتد 🔴شناخت زیادی از علايق وی ندارید 🔴مدام در زمینه مسائل جنسی صحبت میکند 🔴شرایط شما بعنوان یک دختر را زیاد جدی در نظر نمیگیرد 🔴وضعیت مشخصی ندارد 🔴صادق نیست 🔴از لحاظ عاطفى ثبات ندارد 🔴تصمیماتش ثابت و پایدار نیست 🔴نمیتوانید روی حرفش حساب باز کنید 🔴همیشه در دسترس نیست 🍃...@Sofreyedel...🍃
سلام وقت بخیر خدمت همه ی دوستای خوبم 🌹✋ ممنون بابت کانال خوبتون من متولد 71 هستم 17سالم بود ازدواج کردم ازدواجمم کاملا سنتی بود(سن کم ربطی به ازدواج ناموفق نداره پس نگید زود ازدواج کرده البته همیشه هم اینطور نیستا )تمایل زیادی نداشتم به ازدواج دور ورم دوستام فامیلا تقریبا همه تو همین سن ازدواج میکنن نمیخوام از اول حرف طولانی بشه خیلی خلاصه میکنم عقد کردیم 20 ماه نامزد بودیم وبعدش جشن عروسی گرفتیم دوره نامزدی هم مشکل داشتم اما بعد از عروسی شدت گرفت من طلاقو طبق شرایطم اخرین راه میدونستم به دلیل ناراضی بودن شدید پدرم(چون خانواده خیلی ابروه مند. وابرو خاه بودیم و هستیم ) اما نتونستم تحمل کنم یک تنه خودم تنها شروع کردم به مبارزه یواشکی مشاوره رفتن تحت درمان روانشناس بودن رو همسرم کار کردن تقریبا تا یک سال تمام فکر ذکرم شده بود درست کردن مشکلا اما دریغ از یه نقطه مثبت اخرشم سه تا از روانشناساگفتن تنها را جدایی و طلاقه منم گوش کردم بعد یه دعوای اساسی امدم خونه بابام اونجا هم پدرم اصلا حامی من نبود تا چند ماه صبر کردم نه دادگاه نه کلانتری رفتم بعد از پنج شیش ماه گفتم اینجوری نمیشه خودم باید یکار بکنم صبح بلند شدم لباس پوشیدم روفتم دادگاه تنهای تنها اینجا 19 سالم بود جنگیدمو جنگیدم من تنها اما همسر سابقم با وکیل پدر عمو و خودش چهار نفر .... تا دو سال تمام تکو تنها همه ی راه هارو رفتم داداشم این وسط از پشت حامی من بود یکم حوامو داشت اما یواشکی.... تو این فاصله ها چند بار واسطه فرستادن اضحار پشیمانی کردن خیلی خیلی زیاد ...اما نتونستم کوتاه بیام نمیشد چون برای زندگی کردن خیلی تلاش کردم اونا اون موقع که باید قبول میکردن نکرد بعدش که ابرو رفته خواستن جمع کنن که نمیشد ... خودم تنهای همه یکارا رو پیش میبردم اول ازدواج منو از مدرسه اوردن بیرون نذاشته بودن درسمو بخونم اما من بعد از امدن به خونه پدرم نشستم برای پیش دانشگاهی و کنکور خوندم تو همه ی این رفت امد ن به دادگا و فشار روحی درس هم میخوندم کنکور رشته حقوق قبول شدم رفتم دانشگاه از بهترینای دانشگاه بودم تقریباتو هر مراسمی ازم قدر دانی میکردم هم درسمو داشتم هم قسمت فرهنگی دانشگاه بسیج دانشگاه نهاد رهبری دانشگاه فعالیت میکردم همیشه سعی میکروم شاد و پر انرژی باشم اینا نقطه مثبت من بود تو خونه سخت میگذشت بخاط نگاه سنگین پدرم تو درو همسایه سخت میگذشت بخاطر رفتارای بد بعضیاشون بعضیاشون نمیزاشتن با دختراشون دوست داشم میگفتم درست نیست همراه دختر مطلقه را بری بعضیا هم خبر میبردن و میاوردن واسه خانوادم اینجاها راهی جز صبر کردن توسل کردن توکل کردن بخدا و امام و شهدا نداشتم یه رفیق گرفتم که خیلی از مشکلاتمو کمک کرد درد دل میکردم باهاش حرف میزدم. شرایط مالی خوبی اصلا نداشتم فقط نگاه من به دست داداشم بود ازش تقاضا نمیکردم هر وقت خودش تونست بهم میداد و یارانه ای که داشتم پیش میبردم خیلی صرف جوی میکردم لباسی خواهرامو میپوشیدم و هیچ خریدی نمیکردم تا دوسال که اخرای دادگاه بود تو همه دادگاه ها محکوم شدن مهریه .نفقه.خسارت جهیزیه.ضرب و شتم ...همه رومحکوم شدن اونجا بود به همه ثابت کردم نه وکیل داشتم نه مشاوری تنهای تنها بودم رای بگوش همه رسوندم که من موفق شدم و اونجا تو دادگاه اخرین جلسه همه چیزو بخشیدم فقط خسارت جهیزیه رو گرفتم وبه همه ثابت کردم چشمم به پولشون نبود من میتونم و مقصر نبودم جدا شدم بعد از جدایی سرم تو درس خودم بود بابام اجازه نمیداد کار کنم با قناعت تمام زندگی میکردم ودرس میخوندم اینجا شده بودم 22 سالم ترم پنجم دانشگاه بودم کسی تو دانشگاه خبر از زندگیم نداشت دختر محجبه وسریه زیر بودم پیشنهاد ازدواج زیادی تو دانشگاه و بیرون داشتم ... اینجا شدم 23 سال اخرش با پسر دوست خواهرم که ایشونم یه بار ازدواج ناموفق داشت ازدواج کردم یه پسر چهار ساله هم داشت چون خیلی خوب بود همه چیزش... داشتن بچه رو نادیده گرفتم خیلی ها بدون بچه بودن و هزار تا گیر داشتن ایشون همچیزشون درست بود پسر ایشونم الان هشت سالشه گاهی پیش ماست گاهی خونه بابا بزرگش خدارو شکر هیچ مشکلی با وجودش پیش نیومد گاهی تنش بود اما نه بجور ... الان خودم یه پسر دو ساله دارمو دومی بچمم رو هم باردارم الحمد الله همچی خوبه و خیلیییی ها حسرت زندگی منو میخورن. لیسانسمم گرفتم وفعلا خانه دارم ... بابام که تو اون همه مدت با من قهر و سر سنگین بود الان با وجود ازدواج خوب و شرایط مناسب شدم بهترین براش ... خدارو شکر راه کج نرفتم نگاه بد نکردم و خدا هم خیلیییییی کمکم کرد مدیون دوست شهیدمم هستم 🌷🌷🌷 واونای که نمیزاشتن با بچهاشون دوست باشم ارزوشونه بادختراشون باشم تا خیلی چیزا ازم یاد بگیرن ببخشید طولانی شد ممنونم از همتون ان شاالله همتون خوشبخت بشین🙏 🍃...@Sofreyedel...🍃
❌لطفا پا توی کفش خانواده‌ها نکنید❌ 🔵اولین قانونی که شما و همسرتان در تلخ‌ترین لحظات زندگی مشترک‌تان باید به آن پایبند باشید، قانون «منع توهین» است. 🔵نه شما و نه شریک زندگی‌تان، حتی در بدترین لحظات و در اوج عصبانیت هم حق ندارید به خانواده های هم توهین کنید و از بدگویی به خانواده به عنوان راهی برای کنترل شریک زندگی یا انتقام گرفتن از او استفاده کنید.  🔵اگر همسرتان با شما بد حرف زده، چرا باید همه حرف‌های ناخوشایندی که مادرش قبلا به شما زده بود را به رخش بکشید و در آخر هم بگویید «تو هم بچه همان مادری!»، مگر در همه روزهایی که شریک زندگی‌تان خوشایند‌ترین جملات را در مقابل‌تان به زبان می‌آورد به او یادآوری می‌کنید که خوب حرف زدن و مهربانی کردن را از چه کسی یاد گرفته است؟؟ 🔵 پس به‌خاطر عصبانیت، حرفی را نزنید که حرمت‌ها را از بین ببرد و شکافی را میان شما ایجاد کند که بعدا از پس ترمیم کردنش برنیایید. 🍃...@Sofreyedel...🍃
هر دومون ۲۲ سالمون بود.‌‌‌‌.. هم رو دوست داشتیم و بلاخره بهم رسیدیم.👍☺️ خیلی ذوق داشتیم. دونه دونه جهیزیه رو با ذوق میخریدیم. متر به متر خونمون رو با هم طراحی کردیم. کلی برنامه داشتیم. کلی بازی.😍 از اول دل خانوادش به این که من عروسشون بشم، نبود.😔 مامانش دوست داشت خواهرزادش عروسش بشه. فقط سه چهار بار منو دیده بودن که اذیتاشون شروع شد.😒 زنگ میزدم باهاشون حرف بزنم، گوشی رو روم قطع میکردن. باباش از لحاظ مالی بالا تر بود و مدام طعنه میزد. اولاش نامزدم دلداریم میداد بعد یه مدت گفت حق با اوناس.😭 دیگه طاقت نیاوردم و این نامزدی مسخره رو بهم زدم.😢 هنوز دوسش دارم و قلبم به تپش میوفته وقتی یادش میوفتم. هنوز هیچ کس جاشو نمیگیره برام ولی دیدم ازدواج نکردن باهاش یه بدبختیه ازدواج کردن باهاش هزار بدبختی... از من که گذشت ولی تو رو خدا به انتخاب پسرتون، به انتخاب برادرتون بزارید. نه اینکه شروع کنید آزار و اذیت. شاید کسایی که مثل منن و هر شب با گریه سر رو بالش میزارن کم نباشن... 🍃...@Sofreyedel...🍃
شكل دهي رفتارهاي دلخواه در همسر🙂👇🏻 اگر از دیر امدن همسرتان به منزل ناراحت هستید ،😢اگر یک بار حتی چند دقیقه زودتر به خانه آمد باید این را تشویق کرد. و می توان گفت خیلی خوشحالم که زود به خانه آمدی. یا چه خوب امشب زود به خانه آمدی خیلی خوشحالم کردی. و یا ممنون که امشب زود خانه آمدی🥰 ✅ این رفتار باعث می شود که او ارزش کارش را درک کند و بفهمد این کار مثبت باعث خوشحالی خانواده شده است. و یا کار دلنشینی انجام دهیم و مثلا خیلی مهربانانه رفتار کنیم یا یک برنامه خوش آیند ترتیب دهیم و اعلام کنیم که چون امشب تو زودتر خانه آمدی من خیلی خوشحالم و به این خاطر است که اینقدر انرژی دارم.😊 حتی گاهی اگر از انجام یک کار مثبت مدت زمانی گذشته ، باید هراز چند گاهی آن کار مثبت را یادآوری کرد و به خاطر آن به نوعی از همسر تشکر نمود. 👈 برای مثال: همسر شما در دو ماه قبل شما را به سینما یا یک تفریح خاصی برده یا یک کار خوبی انجام داده که شما را شاد کرده. شما می توانید بگویید: یاد خاطره آن روز که سینما رفته بودیم افتادم یادش بخیر خیلی خوش گذشت ازت ممنونم که این خاطره را برایم ساختی. یادآوری اش بهم انرژی می دهد.این طریق تشکر کردن می تواند تاثیر بسزایی در تکرار کارهای مثبت داشته باشد. 🍃...@Sofreyedel...🍃
💘داستان 💘قسمت اول تازه ۱۴سالم بود عشق درس خوندن رو داشتم عاشق مدرسه هنوز راهنمایی بودم, ۷ تا خواهر ۱ برادردارم, من از همه کوچیک تر بودم, دختر لوس بابایی,, چهار تا دایی داشتم خیلی رفت و امد داشتیم .یک شب که تمام فامیل شام خونه ما بودن بعد از شام دیدم که خواهرهام من رو روی صندلی نشوندن! بدون اینکه من چیزی بدونم تمام فامیل یک سر دور من جمع شدن دست زدن تبریک گفتن من هنگ کرده بودم,دیدم پسر داییم با یه دسته گل وارد شد و زن داییم انگشتر در اورد دستم کرد اون شب من متوجه نشده بودم چی شده چون من همش به فکر درس بودم برای خودم آرزوها داشتم خواهرهام ومادرم بغلم کردن وبهم میگفتن که خوشبت میشی دایی وزن داییت خیلی خوبن وتو رو خیلی دوست دارن. من شدم نشون پسر داییم تا ۱۵ سالم بشه عقد کنیم تا دوران نشون همه چیز خیلی خوب بود نامزدم سرباز بود یک شهر دیگه خدمت میکرد منم راحت خونه بابام درسمو میخوندم تفریحمو میکردم تا این شد که ما عقد کردیم حس عجیبی داشتم تازه ۱۵ سالم شده بود خودم بزرگ میدونستم. خیلی به مامانم وابسته بودم بعد عقد داییم که پدر شوهرم بود آمد خونمون وبه بابام گفت ما دختر نداریم باید عاطفه بیاد دوره عقدشم خونه ما باشه شما هم جهیزیه رو آماده کن سر ۲ ماه عروسی میگیریم... 👈 ادامه دارد⬅️⬅️⬅️ 🍃...@Sofreyedel...🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا