#غیب شدن همسرم در شب زایمانم
شب زایمانم رسیده بود و شوهرم حسابی داشت به خودش میرسید خیلی برام عجیب بود
چون به ندرت حموم میرفت،میگفت وقتی بچه به دنیا میاد میخوام تمیز باشم،
من درد میکشیدم و توی رویاهام لحظه ی بغل کردن بچه رو میدیدم ،
بعد از زایمانم یه ساعت گذشت از شوهرم خبری نشد دوساعت گذشت ولی خبری نشد....هرچی از مادرشوهرم میپرسیدم ،با بهونه ردم میکرد
ساعت ۶صبح بود که #همسایه مون خبر برام آورد شوهرت.مدتی قبل با زن دیگه ای وارد رابطه شده و من وقتی اینو فهمیدم
به خاطر شرایط بارداریت به مادرشوهرم گفتم ولی اون گفت که پسرم کار خلاف نکرده و
نیاز داره که تو مدت حاملگی زنش خودشو سرگرم کنه و من متوجه شدم که شب زایمان تو همسرت اون زن روصیغه کرده
و با هم رفتن یه سفر چند روزه ولی نمیخاستن بهت چیزی بگن اما وجدان من قبول نکرد که بهت چیزی نگم.حالا دیگه خودت میدونی چه تصمیمی میگیری.
همسایه ام رفت و من ماندم و بغضی از غم درد و خیانت و یک کودک چن روزه
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
من آسمان هستم مدیر کانال...
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
#داستانی غمگین و عبرت اموز
شوهرم هرشب بهم یه شربت میدادکه میگفت برای تقویت بدنت خوبه ولی
صبح ها با بدن درد از خواب بیدار میشدم
و شوهرم نبود...
یک شب هنوز خوابم نبرده بود که شوهرم با عجله از اتاق خارج شد
پشت سرش رفتم ولی با چیزی که دیدم زبونم بند اومد....
تو حیاط نشسته بود و بوی بدی میومد.
کمی که دقت کردم متوجه شدم که داره مواد مصرف میکنه
.با عصابیت جلو رفتم و جلوی چشمش همه بساطشو به هم ریختم.
کمی نگاهم کرد و بعد در حالی که میخندید رو به من گفت:این همه مدت خودتم متوجه نشدی که معتاد شدی؟؟
تعجب کرده بودم که دوباره گفت:اون شربتی که بهت میدادم تقویتی نبود بلکه نوعی داروی اعتیاده. ترسیده و هراسان نگاهش میکردم.
گفت:کافیه یه شب اون شربت رو نخوری خودت متوجه حال خودت
میشی.نمیدونستم چکار کنم.به خودم و علایمی که روزها داشتم کمی فکر کردم و به شک افتادم.صبح زود به آزمایشگاه رفتم
و آزمایش دادم و وقتی جوابشو گرفتم شوکه شدم.بله من معتاد به نوعی اعتیاد شده بودم
.مستقیم به خونه پدرم رفتم و وقتی جریان رو تعریف کردم برام دادخواست طلاق دادن و خودم رو هم پیش پزشک ترک اعتیاد
بردن.با مدارکی که داشتم خیلی زود طلاق گرفتم و بعد از مدتی با حمایت خونواده ام و تحت نظر دکتر پاک شدم .
دوستان خیلی مراقب باشید داستان زندگی من برای شما اتفاق نیوفته.
با تشکر از همگیتون🙏
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
من آسمان هستم مدیر کانال...
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
💕داستان کوتاه
فردی در هنگام رانندگی درست جلوی حياط يک تيمارستان پنچر شد و مجبور شد، همانجا به تعويض لاستيک بپردازد.
هنگامی که سرگرم اين کار بود، ماشين ديگری به سرعت از روی مهرههای چرخ که در کنار ماشين بودند گذشت و آنها را به درون جوی آب انداخت و آب مهرهها را برد.
مرد حيران مانده بود که چکار کند، تصميم گرفت که ماشينش را همانجا رها کند و برای خريد مهره چرخ برود.
در اين حين يکی از ديوانهها که از پشت نردههای حياط تيمارستان نظارهگر اين ماجرا بود او را صدا زد و گفت: از ٣ چرخ ديگر ماشين، از هر کدام يک مهره بازکن و اين لاستيک را با ٣ مهره ببند و برو تا به تعميرگاه برسی.
آن مرد اول توجهی به اين حرف نکرد ولی بعد که با خودش فکر کرد ديد راست میگويد و بهتر است همين کار را بکند، پس به راهنمايی او عمل کرد و لاستيک را بست.
هنگامی که خواست حرکت کند رو به آن ديوانه کرد و گفت: خيلی فکر جالب و هوشمندانهای داشتی پس چرا توی تيمارستان انداختنت؟
ديوانه لبخندی زد و گفت: من اينجام چون ديوانهام ولی احمق که نيستم.
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
من آسمان هستم مدیر کانال...
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
#تک داستان واقعی وعبرت آموز
💎چند روز پیش سفری با اسنپ داشتم. (بعنوان مسافر)
اونروز خیلی بدشانسی آورده بودم و ناراحت بودم، آخه باطری و زاپاس ماشینم رو دزد برده بود. راننده حدودا ۴۰ سال داشت و آرامش عجیبی داشت و باعث شد باهاش حرف بزنم و از بدشانسیم بگم. هیچی نگفت و فقط گوش میکرد. صحبتم تموم که شد گفت یه قضیهای رو برات تعریف میکنم مربوط به زمانی هست که دلار ۱۹ تومنی ۱۲ شده بود. گفتم بفرمایید. برام خیلی جالب بود و برای شما از زبان راننده مینویسم. یه مسافری بود هم سن و سال خودم ، حدودا ۴۰ساله. خیلی عصبانی بود. وقتی داخل ماشین نشست بدون اینکه جواب سلام منو بده گفت: چرا انقدر همکاراتون ......(یه فحشی داد) هستند.
از شدت عصبانیت چشماش گشاد و قرمز شده بود. گفتم چطور شده، مسافر گفت: ۸ بار درخواست دادم و رانندهها گفتن یک دقیقه دیگر میرسند و بعد لغو کردند. من بهش گفتم حتما حکمتی داشته و خودتو ناراحت نکن. این جمله بیشتر عصبانیش کرد و گفت حکمت کیلو چنده و این چیزا چیه کردن تو مختون و با گوشیش تماس گرفت. مدام پشت گوشی دعوا میکرد و حرص میخورد.( بازاری بود و کلی ضرر کرده بود). حین صحبت با تلفن ایست قلبی کرد و من زدم بغل و کنار خیابون خوابوندمش و احیاش کردم. سن خطرناکی هست و معمولا همه تو این سن فوت میکنن. چون تا به بیمارستان یا اورژانس برسن طول میکشه. من سر پرستار بخش مغز و اعصاب بیمارستان ..... هستم و مسافر نمیدونست. خطر برطرف شد و بردمش بیمارستان کرایه هم که هیچی!!! دو هفته بعد برای تشکر با من تماس گرفت و خواست حضوری بیاد پیشم. من اونموقع شیفت بودم و بیمارستان بودم. تازه اونموقع فهمید که من سرپرستار بخشم. اومد و تشکر کرد و کرایه رو همراه یه کتاب کادو شده به من داد. گفتم دیدی حکمتی داشته. خدا خواسته اون ۸ همکار لغو کنن که سوار ماشین من بشی و نمیری. تو فکر رفت و لبخند زد. من اونموقع به شدت ۴ میلیون تومن پول لازم داشتم و هیچ کسی نبود به من قرض بده. رفتم خونه و کادو مسافر رو باز کردم. تو صفحه اول کتاب یک سکه تمام چسبونده بود!
حکمت خدا دو طرفه بود. هم اون مسافر زنده موند و من هم سکه رو ۴میلیون و چهارصد هزار تومن فروختم و مشکلم حل شد. همیشه بدشانسی بد شانسی نیست. ما از آینده و حکمت خدا خبر نداریم. اینارو راننده برای من تعریف کرد و من دیگه بابت دزدی باطری و زاپاسم ناراحتیمو فراموش کردم.
من هم به حکمت خدا فکر کردم ویا این شعر معروف افتادم که میگه
باخداباش پادشاهی کن
بی خداباش هرچه خواهی کن
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
من آسمان هستم مدیر کانال...
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
هر روز صبح مردی سرکار میرفت و
همسرش هنگام بدرقه به او میگفت:
مواظب خودت باش عزیزم. شوهرش هم میگفت: چشم.
روزی همسرش به محل کار شوهرش رفت و از پشت در دید که همسرش با منشی در حال بگو بخند و دلبری از هم هستند.
به خانه برگشت و در راه پیامکی به
همسرش زد و نوشت:
«همسرم یادت باشد وقتی صبح سرکار میروی همیشه میگویم مراقب خودت باش، مقصودم این نیست که مواظب باشی
در هنگام رد شدن از خیابان زیر ماشین نروی، تو کودک نیستی.
مقصودم این است مراقبِ دلت و روحت باش که کسی آن را از من نگیرد.
اگر جسمت خداینکرده ناقص شود برای من عزیزی، عزیزتر میشوی و تا زندهام
مراقب تو میشوم. پرستار روز و شب تو میشوم. اما اگر قلبت زیرِ مهر کسی برود،
حتی اگر تن تو سالم باشد، نه تنها روحم بلکه جسمم هم برای تو نخواهد بود. پس مواظب قلبت بیشتر از همه چیز باش.»
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
من آسمان هستم مدیر کانال...
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
سلام اسمان عزیز خیلی خوبه شماهستین همیشه اول صبح بیدارمیشم
که صبحانه بچه ها آماده کنم برن مدرسه تا چای دم بکشه میام سروقت گوشی که
بیام ت این کانال خیلی خوبه اینجا درد دل میکنیم به جای اینکه کسی مارو بشناسه
خانمها آقایون توروخدا زندگیتان خراب نکنین به خاطر هیچ پوچ اگه مشکلی پیش اومده
باهم حرف بزنین تا حل بشه نه اینه به دیگران بگی و اعتماد کنی خود من و شوهرم چیزای که من نمیدونستم
به غیرت شوهرم برمیخوره انجام میدادم شوهرم میگفت اینکارو نکن اینکارو بکن اگه دوستم داری حرفموگوش کن
به نفع زندگیمونه منم از سر لج و غرور حرفشان گوش نمیکردم کم کم به بحث دعوا میشد
کم کم به خودم اومدم به حرفش گوش کنم ببینم چی میشه الن چنساله
خداروشکر زندگی خوبی داریم جامعه ما گرگ زیاد داره باید خودت مواظب خودت
و همسرتان بچه هات باشین به قول همین گروه یه خانمی گفته زندگی که با چنگ دندون شروع کردین
نذارین خراب بشه به فکر خودتون نیستین به فکر بچه ها باشین اونا چه گناهی کردن اینجا
چنتا داستان خوندم فقط ازاینکه خانواده ها حمایت نکردن بچه ها چه زجری سختی کشیدن
مثل کافیه نسترن ابستآم عزیز و چند نفر دیگه بودن اسمشان یادم رفت توروخدا مواظب بچه هاتون باشین
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
من آسمان هستم مدیر کانال...
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100