عشقی قشنگ از جنس محرم...
عکس واقعی و مربوط به محرم همون ساله
(بخونید خیلی عشقشون جذابه😊)
#شما_فرستادید
🍃...تجربه زندگی...🍃
عشقی قشنگ از جنس محرم... عکس واقعی و مربوط به محرم همون ساله (بخونید خیلی عشقشون جذابه😊) #شما_فرست
سلام آسمان همیشه مهربانم....
این عکس دقیقا برمیگرده به ۴ سال پیش یعنی ۶ محرم ۱۳۹۶...محرمی که شد حرم قلب بی قرارم...
. اون روزا دپرس بودم حساابی حس میکردم فقط توی یه زندگی خنثی که همه چیزش از شب قبل معلوم راه میرم زندگی که فرداش من حدیث ۱۸ ساله میرم سرکاری که واسه عمل بابام مجبورم زیردست کسایی کار کنم که شرطشون این بود که چادرم رو بردارم تا مدیر روابط عمومیشون بشم...
خیلی دلم نمیومد از آسمون شبم چادر خاکیم جدا شم اما غیر من کسی نبود پول عمل تنها کسم -باباییم- رو بده...
شب ۶ شب شش گوشه بود رفتم گوشه هیئت زنی نشستم و چادر شبم رو محکم گرفتم شروع کردم باهاش درددل کردن : دورت بگردم هدیه مادرم زهرا میدونی من تو رو از جونم بیشتر میخوام ازش جدا نمیشم و....
صدای هق هق هام راه اشکام رو باز کرد انقدر اون گوشه مونده بودم که نفهمیدم هیئت رفته که حس کردم یه سایه با عجله از پشت درختا رد شد ترسیدم سریع برگشتم خونه و خودم رو توی آغوش تختم انداختم....
صبح بعد از نمازم دوباره دردلام با خدا و چادرم شروع شد که ساعتای ۶ بود یکدفعه از بیمارستان تماس گرفتن....
آسمان قلبم داشت میگرفت و ذهنم گم شده بود...دست و پام رو گم کردم که نفهمیدم کی پرستار گفت امروز ساعت ۹ صبح برای ملاقات پدرتون قبل عمل اینجا باشید...
نمیدونستم کدوم خیری پول عملش رو داده بود با زحمت فراوان و التماس از اطلاعات آدرس طرف رو گرفتم رفتم رو به روی یه خونه بزرگ ویلایی که نگم برات قصری بود واسه خودش...
خلاصه رفتم داخل دیدم یه پسر مشکی پوش که ظاهر مذهبی داشت با یه خانم و آقایی که میخورد پدر و مادرش باشن زیر یه آلاچیق نشستن...
خلاصه جونم بگه برات رفتم و قضیه رو گفتم که مادرش که اسمش ریحانه بود گفت : درسته دختر گلم هرچند علی-پسرش_ نمیخواستِ حتی ما بفهمیم اما درست بهتون گفتن...علی هم از اولش چشمش رو به زمین دوخته بود حتی وقتی تشکر کردم
.....
خلاصه همش گذشت تا ۴ ماه بعد که یه شب زنگ خونه رو زدن و وقتی رفتم دم در علی و پدر و مادرش بودن شوکه شدم با یه گل و شیرینی☺
خلاصه بله دیگه ریحانه خانوم تعریف کرد واسه بابام که از اون شب پسر ما دلباخته دختر شما شده دلباخته معصومیتش ، احترام و عشق به چادرش و پدرش و...و ما هم وقتی تحقیق کردیم متوجه شدیم چقدر خونواده باوقاری هستید و محمد-پدرش- ادامه داد علی ما رو به دامادی که نه دوست دارم مثل خودم برای شما هم فرزندی کنه ، قبول میکنید؟....
۳ ماه بعد هم عاقد این رو از من پرسید : با توکل بر خدا ، یاری آقا اما حسین (ع) و با اجازه بابا و روح مامانم بله....
این آغاز راه همسری که نه همسفری من _حدیث- و علی مولایی بود..
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃 اگه بدونین همسرتون خلاف میکنه
اگر بدونین شوهرتون خلافمیکنه چیکار میکنید؟؟؟
🍃🌸
سلام به آسمان خانم و اعضای کانال
لطفا کسانی که اعتقاد مذهبی دارند یا حالا مشاور مذهبی هستند بهم پاسخ بدن چون واقعا دارم دیوونه میشم و نمیدونم چیکار کنم...
بنده خانمی بسیار محجبه و اهل خدا و پیغمبر هستم،برام مهمه که نونی که همسرم میاره سر سفره حلال باشه.ولی جدیدا متوجه شدم پولشون حلال نیست..و فهمیدم اهل خلاف هستند
با خودشون صحبت کردم میگه برو بابا برو خداروشکر کن توی این اوضاع نون میارم سر سفره..به هیج صراطی مستقیم نیست..
الان یکسوال داشتم تکلیف من این وسط چیه؟؟
اگر متوجه خلافش شده باشم و سکوت کنم گناه دارم؟؟؟بچه هام رو با پول حرام بزرگ کنم؟؟؟
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
لینک کانالمون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
#پیشنهاد_معنوی_اعضا
#سردی_بین_زوجین
سلام آسمان مهربان و دلسوز
من خیلی شما رو دوست دارم چون برخلاف ادمینهای بقیه واقعا با مهربانی و دلسوزی همیشه در پی وی پاسخگوی دوستان هستین،حدود۱۵نفر از اشنایان ما عضو کانال شما هستند اونها همین عقیده دارند خیر دنیا و آخرت نصیب شما دختر گل.😊🌹
و اما میخوام بگم دوستان عزیزی که با شوهرشون مشکل دارند و سرد هستند این راهکارهای که من میگم انجام بدن انشالله به زودی مشکلشون حل میشه
بعد دز نماز صبح و شب سوره تکویر بخوانن
بعد نماز مغرب سوره جن بخوانه
غسل رفع سنگینی هر هفته انجام بده
قل درمانی هم هر شب انجام بده
تا ۲۱ روز سوره بقره رو بخوانند
انشالله مشکلشون حل بشه
🍃...@Sofreyedel...🍃
🌸🍃
یه روزی هم ، راهِ ما سبز میشه 🍃
#شما_فرستادید
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
باسلام
من فاطمه ۱۹سالمه وشوهرم ر ۲۴سالشه من ده ماهه که عقدم.....
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
چن روزپیش که خونه مادرشوهرم بودم نصف شب واسه شوهرم پیامک اومد من اصلا تواین مدت عقدبه موبایل همسرم سرک نکشیدم امانمیدونم اون شب چی شد که رفتم سروقت موبایلش و دنیاروسرم خراب شد متوجه رابطه اش باخانمی شدم تاصبح صبرکردم واشک ریختم صبح خونشون قیامتی درست کردم وبه خانوادش گفتم (مادرشوهرم عمم هم میشه ).خانوادش طرف منو گرفتن وباهمسرم دعوای جدی کردن وشوهرم که دیدمن فهمیدم پشیمون بود الان چن روزی میگذره نذاشتم خانواده خودم بفهمن شوهرم گفت اون زن ۴۰سالشه ویه شب اون زن چون جایی نداشته پدرشوهرم به خونه راه دادن وازهمون جا باشوهرم درارتباطه حتی وقتی بامن عقدکرده ومن خیلی شوهرمو میخواستم خیلی الانم نزاشتم خانواده خودم بفهمن چون اگه متوجه بشن طلاقمو میگیرن ومن میخوام یه فرصت بدم به زندگیم ولی حالم اصلاخوب نیست
خانماتوجامعه الان ما به هیچ غریبه ای اعتمادنکنین.
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
لینک کانالمون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
🎀زندگی به سبک شهدا
#سرقفلی
با اصرار میخواست از طبقهی دومِ آسایشگاه به طبقهی اول منتقل شود.
با تعجب گفتم: «به خاطر همین من رو از دزفول کشوندی تهران!» گفت: «طبقهی دوم مشرف به خوابگاه دخترانه است. دوست ندارم در معرض گناه باشم».
وقتی خواستهاش را با مسئول آسایشگاه در میان گذاشتم نیش خندی زد و با لحن خاصی گفت: «آسایشگاه بالا کُلی سرقفلی داره، ولی به روی چشم منتقلش میکنم پایین».
#شهید عباس بابایی
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
لینک کانالمون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃 اون سانتافه داشت ولی من نداشتم
داستان عشق من اینطوری شروع شد که
با یه دختر خانوم تو یه مسافرت تو اتوبوس همسفر شدم
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
از طریق بلوتوث خودمو بهش معرفی کردم خلاصه شمارمو واسش سند کردم همین آغاز دوستیمون شد
1 سال با هم بودیم هیچ وقت کمتر از[گل]یهش نگفتم تا اینکه تو کلاس زبانش با یه آقا پسر خوشتیپی آشنا شد
نیما رو میگم قبل از اینکه این آقا نیما پیداش بشه خیلی دوستم داشت اگه بگم تو این یکسال حتی یکبار هم باهم قهر نکردیم شاید باورت نشه
ولی از وقتی که نیما رو دیده بود از همه ی کارای من ایرد می گرفت حتی از این که بهش بگم دوسش دارم
آخر سر هم با این ادعا که فکر میکنه من دروغ میگم که عاشقشم و میخوام بگذارمش سر کار یا اینکه خیلی طرز تفکر بچه گانه ای دارم ازم جدا شد
تلاش های من هم دیگه بی فایده بود چون دیگه دلش پیش کس دیگه ای بود من ندونستم چرا به این سادگی ازم جدا شد آخه من که به غیر از محبت کاری نکرده بودم تا اینکه ..........
یه روز(سه شنبه بود تابستون بود) تصمیم گرفتم برم در آموزشگاه زبانش ببینمش ولی ای کاش نرفته بودم
و اون لحظه ای که از آموزشگاه بیرون اومد و دستاشو تو دست نیما جونش بود رو هیچ وقت نمی دیدم
وقتی این صحنه رو دیدم پاهام خود به خود شروع به حرکت کردن از اون جا دور شدم
از فاصله دور لحضه ای که سوار سانتاقه خوشگل و اسپورت نیما شد رو دیدم چشمام پر از اشک شد خدیا گناه من چی بود؟
آره سانتافه نداشتم ولی قشنگترین آهنگ زندگیم تپش قلب اون بود
خیلی دوست دارم همشو واست بگم ولی نمیشه فقط اینا رو نوشتم که درس عبرت بشه واسه تو و همه کسایی که میخونن
دوره عشقو عاشقی دیگه گذشته باو ر کن دیگه هیچ کس ارزش عاشق شدن نداره هیچ کس
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
لینک کانالمون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d