eitaa logo
🍃...تجربه زندگی...🍃
13.9هزار دنبال‌کننده
34.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
7 فایل
عاقلانه انتخاب کن،عاشقانه زندگی کن.... اینجا سفره دل بازه....
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃 سودابه(درددل اعضا)
میخوام یه زندگی جدید بسازم.مادربابک باگریه گفت عزیز دلم من بهت التماس میکنم یه فرصت دیگه بهش بده بابک خیلی تنهاست الان خیلی پشیمونه اون فقط تو رو دوست داره.گفتم مادرمن فعلا هیچ تصمیمی ندارم.ولی هرتصمیمی گرفتم بهتون میگم.بلندشدوگفت امید من بعد از خدا تویی.کمک کن تا بچم زندگیش خوب بشه.حلالم کن.و خدا حافظی کرد و رفت.با رفتن او من ومامان فقط به هم نگاه میکردیم.مامانم گفت چرا بهش امید دادی؟میخوای چکارکنی سودابه. گفتم به خدا هیچ کاری نمی خوام بکنم.مامانم باخواهش گفت سودابه عزیزم یوقت تحت تاثیرحرفاش قرار نگیری.گفتم نه مامان خیالت راحت باشه.خیلی توفکرمامان بابک بودم.خیلی حال روحیش بد بود.اون شب برف سنگینی باریدومن هم تاصبح درست خواب نرفتم.صبح که بیدارشدم برم مدرسه،مامانم گفت مدرسه ها رو تعطیل کردن بخاطر برف.خیلی نگران مامان بابک بودم.زنگ زدم خونشون که احوالش رو بپرسم.شوهر مهناز گوشی رو برداشت.سلام کردم وخودم رو معرفی کردم.صدای شوهرمهنازخیلی گرفته بود.گفت گوشی داشته باشیدتابگم مهنازبیاد.مهنازبا جیغ وگریه گفت الو.شوهرش سریع گوشی رو ازش گرفت وگفت متاسفانه مادر دیشب فوت کردن .وظهرمراسم تشیع هست ازبیمارستان.تمام بدنم یخ کرد وگوشی از دستم افتاد،وجیغ زدم.باورم نمیشد.مامانم وسمیه فهمیدن چی شده واوناهم گریه کردن.نشسته بودم یه کناری وگریه میکردم.دلم خیلی براش میسوخت.بامامانم ومحمدوزنش وخواهرم سیمارفتیم بیمارستان.مهنازتادیدم خودش رو انداخت تو بغلم وگریه کرد.مهنازگفت مامانم ازخونه شما که اومد،زنگ زدبه من وگفت حالم بده.تامن رسیدم مامانم وسط هال افتاده بود.اوردیمش بیمارستان توی اورژانس تمام کرد.تابوت روکه آوردن بابک رو دیدم که پشت تابوت کریه میکردومیرفت.تادیدم اومدبطرف من وخودش رو انداخت تو بغل من وگریه کرد.محمد هم اومد دستشو گذاشت رو شونه بابک ،بابک تا مامانم ومحمدرو دید رفت توبغل اونا وزار زار گریه کرد.تابوت رو توی آمبولانس که گذاشتن،بابک رفت سوارماشین شدواومدجلوی پای من نگه داشت،وحرفی نزد.چندلحظه نگاش کردم وبعدسوارشدم. یکم که رفت نگام کرد وگریه کرد.تمام راه روگریه کرد.توی تمام طول خاکسپاری و مراسم بابک یک کلمه حرف نزد.تنها جواب سلام و خداحافظی رو میداد.توب تمام مراسمها شرکت کردیم.محمدتاشب بیشتر روز رو پیش بابک بود.توی مراسمهاازبابک فاصله گرفتم میترسیدم همین بشه باب آشتی.ومن اینو نمیخواستم.ولی خیلی هوای مهناز رو داشتم.شب هفتم،بعدازمراسم ما اومدیم خونه.محمدگفت بابک خیلی حالش بده‌ومیرم بهش سر بزنم.دوساعت بعدمحمدزنگ زد دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
🌸🍃 خانمها بخونید قشنگه
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃 خانمها بخونید قشنگه
برای همسرت مادری نکن!!اشتباه نکن عزیزم! همسر او هستی نه مادرش!!او همسر شماست نه بچه ی شما!دلسوزی اگه "به اندازه" و "به موقع" باشه پسندیدست ولی اگه خدای نکرده حالت کنترل پیدا کنه و به اصطلاح خیلی از آقایون تبدیل به گیر دادن بشه، نه تنها پسندیده نیست بلکه مخرب و بد هم هست .... "لباست کمه؛ سرما می خوری ها" "حتما ناهارت رو بخوری ها" "مواظب باش خواب نمونی" "کلید رو حتما ببری؛ پشت در میمونیا" "تاریخ چک مال امروزه؛ یادت باشه" و .... درست مثل حرفهای مامانا میمونن!! کردن، زیاد حرف نزدن، دخالتهای بیجا تو کارای شخصی نکردن تو روابط همسرانه واجبه. مادری کردن های خودت رو بنویس و سعی کن ترکشون کنی. به جای همسرت فکر نکن! به جای همسرت نگران نباش! به جای همسرت حرص نخور! اینجور لطفهای بی جا و مکرر، از او یه آدم حواس پرت و متوقع درست میکنه!که بعدها حتی نمیتونه جورابشو پیدا کنه! خانم عزیز،خواهرم گلم شما همسر شوهرتون هستید باید باظرافتها و سیاستهای زنانه باید براش همسری کنید و مرد ضعیف و ناکارآمد عملا دیگه مرد نیست. بچه ای می شه که فقط باید بهش سرویس داد. ولی یه مرد که فرمانروای قلب همسرشه همواره سعی می کنه قوی تر و بدون اشتباه تر پیش بره و همواره پشت و پناه همسر و بچه هاش باشه."انتخاب با خودته بانو!" دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
🌸🍃 رفتار دوستم روی زندگیم تاثیر گذاشته
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃 رفتار دوستم روی زندگیم تاثیر گذاشته
🍃🌸 دوست صمیمی من سلام دوستان عزیزم ایشالله حالتون عالی باشه ادمین جان لطفا پیام من رو توی کانال بزارین، من یه دوستی دارم که میشه گفت تا حدودی باهم صمیمیم و ۹ ساله که دوستیم ی چند وقتی میشه که فهمیدم این دوستم ادم درستی نیست مخفی کاری میکنه و کلی چیزای دیگه... و اینکه وقتی متوجه شدم همش دارم ی راه حلی پیدا میکنم به خودشم گفتم دست از این کاراش برداره ولی اینکارو نکرد منم میخوام ازش فاصله بگیریم کلا دوست ندارم با همچین آدمی بگردم بنظرتون باید چیکار کنم چجوری ازش فاصله بگیرم اخه ما هروز همو میبینیم و ساعت زیادی پیش هم هستیم و اون همش پیش من هستش لطفا راهنماییم کنید بگید چجوری باید ازش فاصله بگیرم اخلاقاش روی من و زندگیم تائثر منفی گذاشته دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
🌸🍃 قشنگه بخونید
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃 قشنگه بخونید
حالمان خوب تر از هر زمان دیگری بود. بعد از کمی قدم زدن سوار ماشین شدیم و من طبق عادت همیشگی ام ادکلنِ جیبی کوچکم را از کیفم بیرون آوردم و روی لباسم اسپری کردم... 🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱 از آن لبخندهایی که پدرِ صاحب دلم را در آورده بود روی لبانش نقش بست. احساس کردم از بوی ادکلن خوشش آمده بود . آنقدر دوستش داشتم که جانم را هم برایش میدادم یک ادکلنِ جیبی چه ارزشی داشت؟.. بی معطلی گفتم : "بیا واسه تو" با وحشت خود را عقب کشید و با نگرانی گفت: " عطر؟ نه نه... اسمشو میخوای خرافات یا هرچی بذاری بذار ولی من نه عطر میگیرم نه به کسی هدیه میدم . آخرین بار به خاطر همین عطر رابطه ای که فکرشو نمیکردم تموم شد! " تهِ دلم از یادآوریِ آخرین رابطه اش لرزید از دیدگاهش هم تعجب کرده بودم اما نمیخواستم ناراحتش کنم و با لبخندی حرفش را تایید کردم و بحث را به موضوعِ دیگری کشاندم... چند وقت بعد رابطه ی ما هم با همه ی حال خوبش به پایان رسید بی آنکه عطری به هم هدیه داده باشیم... هیچ وقت نشد که به او بگویم این عطر نیست که جدایی می آورد ؛ رابطه ها از جایی که پای غرور و سخت گیری بهشان باز میشود ؛ متلاشی میشوند... وگرنه هنوز هم که هنوز هست پدربزرگ شیشه های یادگاری عطری که مادربزرگ برایش خریده بود را نگه داشته است... دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
🌸🍃 صرفا فان
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃 صرفا فان
من ی روز با پدرم رفته بودم بیرون بعد به بابام گفتم جلو یک مغازه ای وایسه تا من برم خوراکی بگیرم خلاصه رفتم خریدم اومدم که سوار ماشین بشم. من بجای اینکه سوار ماشین خودمون بشم سوار ماشین جلویی شدم و قشنگ وسایل های مرده رو از صندلی برداشتم نشستم درو داشتم می بستم یهو دیدم یکی دار هی بوق میزنه برگشتم دیدم بابامه از ماشین پیاده شدم رفتم نشستم تو ماشین خودمون . بابام هیچی نگفت ولی تو نگاهش این جمله ها بود: همه بچه دارن من یه خر کور 😒 اوسکول رو ببین زکی 😐.... و کلی از این جمله ها😅😂😂 دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
🌸🍃 ایده معنوی اعضا جهت حاجت گرفتن
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃 ایده معنوی اعضا جهت حاجت گرفتن
حضرت فاطمه (س) از چنان درجه ای برخوردار بود که خداوند در آغاز تولد او به پیامبر مژده داد: «انا اعطیناک الکوثر». در ایام فاطمیه و شهادت حضرت زهرا با توسل به آن حضرت می توان طلب حاجت کرد و  همه بزرگان دین از جمله آیت‌ الله بهجت به توسل به حضرت زهرا س تأکید کرده و فرموده اند: «هرکسی که گرفتار است و مشکل دارد، چاره‌ اش این است که متوسل شود به زهرای مرضیه». برای حاجت گرفتن در ایام فاطمیه، توسل به حضرت فاطمه زهرا سفارش شده که به شکل های مختلفی از جمله خواندن نماز استغاثه به حضرت زهرا، قسم دادن حضرت زهرا، توسل به حضرت زهرا و ….حاجت روا شدن شما در ایام فاطمیه ممکن خواهد شد. روش های حاجت گرفتن در ایام فاطمیه با توسل به حضرت زهرا (س) 👇❤️ توسل به حضرت زهرا و حاجت گرفتن در ایام فاطمیه به شکل های مختلفی روایت شده که در ادامه مطلب آورده شده است: حاجت گرفتن با نماز استغاثه به حضرت زهرا از امام صادق (ع) روایت شده که هرگاه  حاجت مهمی داشتید، دو رکعت نماز بخوانید و پس از تمام شدن نماز، سه مرتبه تکبیر و بعد از آن تسبیح حضرت فاطمه زهرا (س) را بگو، سپس به سجده برو و صد مرتبه بگو: «یا مَوْلاتى فاطِمَهُ اَغیثینى» آنگاه سمت راست صورت را بر زمین یا مهر بگذار و این جمله را صد مرتبه بگو، بار دیگر به سجده برو و سمت چپ صورت را بر زمین (مُهر) بگذار و جمله را صد و ده مرتبه تکرار کن، (مجموع ۳۱۰ مرتبه). حالا حاجت خود را از خداوند طلب کنید که با شفاعت حضرت فاطمه زهرا، ان شاء اللّه برآورده خواهد شد. آیت الله مرحوم همدانی در روایتی آورده است که برای طلب حاجت و توسل به حضرت فاطمه زهرا، با اخلاص کامل به خداوند روی آورده و 530 مرتبه دعای مزبور را بخوانید که متن توسل به حضرت زهرا می باشد. «اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ » بار خدایا! بر فاطمه و پدر گرانقدرش، بر فاطمه و همتای بزرگوارش، بر فاطمه و پسران ارجمندش به شمار آنچه که دانش بی کرانت آن را فرا گرفته است درود فرست. و همچنین با خلوص دل بخوانید: « اِلٰهی بِحَقِ فاطمةَ وَ أَبیِها وَ بَعلِها وَ بَنیها وَ السِّرِّ المُستَودَعِ فیها » دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
🌸🍃 من توی دبیرستان عاشق شدم ولی....