eitaa logo
🍃...تجربه زندگی...🍃
13.8هزار دنبال‌کننده
34.5هزار عکس
1.2هزار ویدیو
7 فایل
عاقلانه انتخاب کن،عاشقانه زندگی کن.... اینجا سفره دل بازه....
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃 عاشق پسرخاله م شدم
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃 عاشق پسرخاله م شدم
پنج سال بود با علیرضا،پسر خالم ازدواج کرده بودم پنج سال بود که زندگیش رو جهنم کرده بودم..‌ من تک دختر و وضع مالی نسبتا خوبی داشتیم.. 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 ولی بجز علیرضا خواستگار دیگه ای نداشتم..علیرضا پسرخالم بود ولی وضع اونها کجا و وضع ما کجا... هرروز به امید اینکه بلاخره یه خواستگار پولدار برام میاد چشم باز میکردم ولی مثل اینکه بخت منو با علیرضا گره زده بودند... البته پدرومادرم راضی بودند،همیشه می‌گفتند درسته وضع مالی علیرضا مثل ما نیست ولی مشخصه مرد زندگیه... منم اینقدر گفتند تا قبول کردم ولی از پدرم خواستم یه خونه ای کنار خونه ی خودشون برام بگیره،آخه در شان من نبود پایین شهر زندگی کنم....من خودم یک شغل خوب با حقوق خوب داشتم ولی علیرضا یک معلم معمولی بود..علیرضا همیشه با ادب و احترام با من حرف میزد ولی این من بودم که همیشه خوردش میکردم مخصوصا جلو خانواده پدریم که پولدار بودند..همیشه اونو با مردهای سطح بالا مقایسه میکردم در این حد که علیرضا یک روز خوش از دست من و کارهام نداشت.. روزی یک ایراد ازش میگرفتم..میگفتم چرا پول نداری،چر انمیتونی برام‌ماشین مدل بالا بگیری یا کلی چرای دیگه... تا اینکه حدود3سال پیش سردردهای ناگهانی و شدیدم شروع شد به حدی که نمیتونستم از سرجام بلند شم و به کارهای روزانه م رسیدگی کنم...با اصرار علیرضا رفتم دکتر.. توی آزمایشات مشخص شد که سرطان خون دارم متاسفانه....😔 باورم نمیشد علیرضا مثل پروانه دورم میچرخید یک لحظه هم ازم‌غافل نشد... علیرضا دوسال بیماری من و شیمی درمانیم رو‌تحمل کرد و دم نزد.. احساس کردم دارم عاشقش میشم..کم کم فهمیدم کنار چه دری زندگی میکردم و قدرشو ندونستم... الان حالم خیلی بهتر شده.. من به امید عشق علیرضا خودمو سالم و سرحال گذاشتم.. دلانه هات رو برام ارسال کن🍃🌸👇 @Aseman100
🌸🍃🌸🍃🍃🌸🍃🍃🍃 گفتمان خانم جنوبی کانالمون درباره رسم جهیزیه
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃🌸🍃🍃🌸🍃🍃🍃 گفتمان خانم جنوبی کانالمون درباره رسم جهیزیه
سلام عزیزم صبح بخیر تازه توکانال درموردجهیزیه (نوشته امیدحنیف) گذاشته بودین خیلی به دلم نشست من جنوبی هستم مارسم آنچنانی جهیزیه نداریم ولی درحدتوانمون به دخترکمک میکنیم راستش فلسفه جهیزیه آنچنانی پیداکردنش بنظرم زیادسخت نیست ولی ازاین طرف این روزهاهم میشنویم که عروس خانمهاعروسی های آنچنانی میخوان فرمالیته و... وبازهم بنظرمن یه جورایی میخوان دلشون خنک بشه که حالاکه من اینقدرخرج کردم توهم بایدخرج کنی درصورتی که هممون همونطورکه میدونیم جشن عروسی واجبه بریزبپاشی که الانامدشده اصلا جالب نیست ویه جورخوشی حباب ماننده متاسفانه هنوزکه هنوزه خیلی ازفرهنگا دیدمادی به زن دارن ودرواقع به پول خانواده دخترکه اگه خانواده ثروتمندی داشته باشه محترم و عزیزه به خاطرجهیزیه وگرنه خیرتاآخرعمرسرکوفت بنظرمن خانواده پسردارها بایداینقدعزت نفس داشته باشن واینقدرپسرشون روآقاباراورده باشن که نه چشم خودشون دنبال چندتاتکه جهازدخترباشه ونه پسرشون که دامادباشه واگراینطورتربیت بامناعت طبع وبزرگ منشی صورت بگیره شایدچندنسل بعداینقدرهمه ی فشارروخانواده دخترنباشه ورسوم غلط ریشه کن بشه ممنون ازکانال خوبت به امیدفرج مولامون صاحب امر موفق ومویدباشید دلانه هات رو برام ارسال کن🍃🌸👇 @Aseman100 https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
🌸🍃🍃🌸🍃🍃🍃🍃 عاشقانه مذهبی خانم کانالمون
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃🍃🌸🍃🍃🍃🍃 عاشقانه مذهبی خانم کانالمون
سلام عزیزم درجواب سوال اینکه مذهبی ها با ازدواج سنتی عاشق می شوند من خودم بامعرفی توسط همکاران شوهرم ازدواج کردیم ازخدا خواستم تا قبل ازعقد عاشق نشوم وفقط باعقل همچی را بسنجیم حتی یادمه درجلسه اشنایی بهش گفتم شعار نمیدم باهات زیر یک کپر زندگی می کنم اهل تجملات نیستم اما دوست دارم برای راحتی زندگیمون تلاش کنی خیلی جدی بودم درمراحل اشنایی وعشق را نهیب می زدم تا زیاد درکارم دخالت نکند ولی بعد عقد عشقم را که جلوش گرفته بودم پیش تاختم یه لحظه دوری هم را تحمل نداریم الان ۱۷سال اززندگی میگذرد هیچ تفاوتی درعشق ما رخ نداده وحتی خدا راشکرعشقمان به هم عمیق تر شده مثل دوران عقد منتظر دیدن هم هستیم حتی اگریک ساعت همدیگر را ندیده باشیم اینم بگم مقید بودن ومذهبی بودن به نظر من باعث دوام عشق میشه اینکه زیبایت را صددرصدش برای اقات بخواهی و مو و اندامت را به کسی غیر اقات عرضه نکنی و همچنین شوهر محجوب باشه و به کسی غیر از خانمش نگاه نکنه این قید وبندهای مذهبی در مانایی عشق وعمق آن نقش موثری دارد ساحل بانوی جنوبی دلانه هات رو برام ارسال کن🍃🌸👇 @Aseman100
🌸🍃🌸🍃🍃🍃🍃🍃 خانم کانالمون میگه از روزیکه گذشتمو برای همسرم تعریف کردم👇
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃🌸🍃🍃🍃🍃🍃 خانم کانالمون میگه از روزیکه گذشتمو برای همسرم تعریف کردم👇
سلام آسمان جان من خانمی هستم ۲۳ ساله که هفت سال ازدواج کردم من در گذشته دوست پسر داشتم یا خواستگار که باهاشون از طریق گوشی در ارتباط بودم و هیچ گونه رابطه دیگه باهاشون نداشتم با یکی دو نفرشون هم یکی دوبار بیرون رفتم بدون هیچ گونه خطایی الان به خاطر اینکه گذشتم رو برای شوهرم تعریف کردم همه گذشتم را به روم میاره میگه تو دوست پسری بودی میگه من خجالت میکشم تو رو با خودم به عروسی دوستان ببرم چون دوس.ت پسرت میاد تو عروسی یکی از دوس.ت پسرام دوست شوهرم از آب در اومد ما دیشب عروسی دوست شوهرم دعوت بودیم که شوهرم گفت به خاطر اینکه محمد می آید عروسی تورو با خودم نمی برم من خجالت میکشم محمد برای بقیه تعریف میکنه در صورتی که همچین چیزی نیست من با هیچ پسری قضیه جدی نداشتم هیچ گونه رابطه و نه هیچ چیز دیگه ای فقط باهاشون حرف میزدم چون بنده نه برادر و خواهر به هیچ کسی رو نداشتم که باهاش درد و دل کنم به خاطر همین تو گروه های تلگرام یا اینستا با پسرا حرف میزدم هیچگونه خطایی مرتکب نشدم الان هفت سال که شوهرم همه اینا رو به روم میاره نمیزاره برم خونه مادرم بمونم میگه تو به خاطر اون یکی خواستگارت میری حتماً یه چیزی بین تون هست که میخوای بری خونه مادرت بمونی آسمان جان لطفاً پیام منو بزار توی گروه که دوستان راهنمایی کنند الان من یه بچه ده ماهه دارم نمیدونم توی دوراهی گیر کردم که توی این زندگی بمونم یا نه زندگی که هر کاری می کنم سرکوب گذشته میاد زندگی که من توش مردم یه مرده متحرک م من خیلی وقته که از این زندگی زده شدم چند روز پیش درخواست طلاق توافقی دادم که شوهرم نامش را پاره کرد ولی الان میگه بریم توافقی جدا بشیم نه مهریه بهت بدم نه بچه رو بهت بدم همینجوری که اومدی برگرد واقعا من بعد از هفت سال هیچ جایی توی زندگی نداشتم ۷ سال درس نخوندم ۷ سال از جامعه عقب موندم ۷ سال توی خونه پوسیدم ۷ سال مسافرت نرفتم ۷سال تو جمع های شاد نرفتم که آخرش این بشه آخرش دوستان عزیز لطفاً راهنمایی میکنید زندگی که سرکوب داره زندگی که گذشته را به یادت میاره در صورتی که شوهرم قبل از ازدواج با دختر های زیادی رابط....... داشت حتی در زمان عقدمون با یک خانم بی.وه در ارتباط بود با اینکه میگه هیچ گونه رابطه ای نداشتن ولی ایشون در زمان عقد به من خیانت کردن میشه راهنمایی کنید که آیا من توی این زندگی بمونم یا نه من خیلی بچه را در نظر میگیرم ولی هرکاری می کنم دلم به این زندگی راضی نیست دلم خوش نیست شوهرم مهربون هر چیزی که بخوام فراهم میکنه ولی منت میزاره همیشه بهم میگه تو منو پیر کردی تو موهام سفید کردی من به خاطر تو به این روز افتادم من از زندگی لذت نبردم نمیدونم هزار جور حرف که منو از خودم متنفر میکنه انگار باعث و بانی تمام بدبختیاش منم همدیگه رو خیلی دوست داریم ولی گذشته داره خیلی اذیتم میکنه حتی حاضر نیست مشاور بریم ولی من انقدر از این زندگی زده شدم که به نظرم مشاوره رفتنم دیگه فایده ای نداشته باشه چون الان دو سال دارم درخواست میدم که مشاور بریم ولی ایشون اصلا به روی خودشون نمیارن هم بنده بهشون شک دارم هم شوهرم به من شک داره من توی این دنیا فقط یه مادر دارم پدرم از دست دادم خواهر و برادر ناتنی دارم که از هزار دشمن بدترن برام به خاطر همینه که تا الان زندگیمو خراب نکردم به خاطر همینه که تا الان دووم آوردم سرکوب شدم دلم شکست هیچی نگفتم ولی الان دیگه کم آوردم من می خوام زندگی کنم منم دوست دارم درس بخونم منم دوست دارم موفق باشم منم دوست دارم عشق بورزم نه اینکه بگه تو برام فیلم بازی می کنی عشقت همش فیلمته یه جوری حرف میزنه که انگار من ه.ر.ز.م دلانه هات رو برام ارسال کن🍃🌸👇 @Aseman100 https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
🌸🍃 قشنگه بخونید
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃 قشنگه بخونید
حواسم بود به پریشونیش... به هوای وسیله آوردن رفت بیرون و وقتی که برگشت، بوی سیگار برداشت کلِ اتاقو! گفتم: - نکِش بدبخت! می‌میریا! با پوزخند روی لبش، سرشو گرم کرد به باز کردن کروم و ویکریل و... پرسیدم: - خانومت مشکلی نداره؟ صداش خش دار بود، از سیگار یا چی؟ نمی‌دونم! + خانومم؟ نه! مشکلی نداره! ولی قبلنا... انگار داشت با خودش حرف می‌زد... + یه مدتی ترک کرده بودم، بعد ده سال گذاشته بودم کنار؛ یعنی یکی بود که براش مهم بود کشیدن و نکشیدنم! منم بخاطرش نمی کشیدم، کم می‌کشیدم، جلوی اون نمی‌کشیدم لااقل؛ الان دیگه کسی نیست که براش مهم باشه... صدای منم خش برداشت اما نه از سیگار! گفتم: - چی شد پس؟ چرا نشد؟ نگاهش سرگردون تر شد، پوزخندش عمیق‌تر، صداش گرفته تر... + می‌شد که بشه، خودم نخواستم! خیال کردم زرنگم! گفتم لابد خوب نیست که با منه؛ اگه دخترِ بدی نبود که نمی‌اومد با من... حواسم نبود گناه نیست عاشق شدنِ یه دختر، حواسم نبود خبط نیست خاطرخواهیِ زن جماعت، حواسم نبود از روی خواستنه اگه چیزیم هست... با خودم گفتم مگه عقلم کمه بیام معشوقه ی خودمو بگیرم و حواسم نبود مردی که همچین فکری بزنه به سرش، محکومه به داشتنِ معشوقه ی آدمای دیگه... ظلم کردم، به خودم، به اونی که دوستش داشتم و نخواستمش، به اونی که خواستمش و دوستش نداشتم... بی وفایی کردم، خریت کردم و دارم تاوان پس میدم نخ به نخ و تموم شدنی نیست حسرتم انگار! حس کردم شونه هاش افتاده تر شده از چند دقیقه ی قبل، باز رفت که وسیله بیاره، که برگرده و بیشتر هوای اتاقو ابر و دود بگیره... دست کشیدم به چشمام و فکر کردم به اینکه چقدر این روزا آلوده شده هوا، چقدر نگاهم راحت تَر میشه تازگیا... فکر کردم به اینکه جدیدا چقدر زیاد شدن آدمایی که هر روز دارن تاوان میدن، بخاطر دلایی که بی گناه شکستن و کسی صداشونو نشنید! دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
🌸🍃🌸🍃🌸🍃 سلام آسمان عزیزپنج شنبه آخرسال برای همه ی درگذشتگان فاتحه الصلوات مخصوصا برای عموی عزیزم جاش خیلی خالیه 🌸🍃🌸🍃🍃🍃
خانم کانالمون میگه منم حاجت روا شدم 🍃🌸🍃🌸🍃 سلام منم از نماز حضرت ام البنین حاجت گرفتم😍‏ میخواستیم بریم کربلا ولی هی مشکل توی کار میفتاد اما در اوج ناامیدیم مشکل برطرف شد وانشاالله فردا راهی هستیم🥰 دلانه هات رو برام ارسال کن🍃🌸👇 @Aseman100 https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d