🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃
خوشبخت اونه که
جسمش همون جاییه که فکرش هست :))
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
من آسمان هستم مدیر کانال...
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃 من داغ برادر دیدم..... 🌸🍃🍃🍃
سلام و خسته نباشید
ب اون خانمی میگم که ناراحت بود از دست بقیه که چرا از تک فرزندی انتقاد میکنن
عزیزم منظور کسایی هستن که میتونن بچه بیارن و خودشون نمیارن یا اینکه ناخواسته باردار میشن
و چون بچه دوست ندارن سقطش میکنن نه کسایی مثل شما .یا کسایی که شوهراشون فوت شدن .
ولی یه سری چیزهام درسته ناراحت کنندس ولی حقیقته من خودم برادرم جوون فوت شدن
همش ۲۸ سال داشت اگه برادرهای دیگم نبودن تا حالا از غصه مرده بودم یا خودم ۲ تا بچه اوردم بازم دوست داشتم بچه هام خواهر برادر داشته باشن اما
خدا.نخواست .چون من داغ برادر دیدم میگم که تو روزهای سخت خواهر و برادر خیلی خوبه البته اگه خوب باشن .ممنونم ❤️
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
من آسمان هستم مدیر کانال...
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
سلام ودرود به شما اسمان جان عزیز خدا بهتون خیر برکت دنیا واخرت بده🌺🌺🌺🌺🌺🌺
عزیزم این برای ان خواهر عزیزی فرستادم که ۴ماه شوهرشون بیکار انشالله که مشکلشون حل بشه🌺
#دعاکار
برای پیدا شدن کار خوب
یکی از مجربترین موارد دعا برای پیدا شدن کار خوب و زیاد شدن رزق و روزی خواندن
ذکر زیر به تعداد روزی 14 مرتبه و برای 9 روز پشت سر هم است:
” اَللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ بَحَقَّ وَلِیَّکَ مُحَمَدِّ بن عَلیًّ عَلَیهِ السَّلامُ اِلاّ جُدْتَ بِهِ عَلَیَّ مِنْ فَضْلِکَ وَ تَفَضَّلْتَ بِهِ عَلَیَّ مِنْ وُسْعِکَ وَ
وَسَّعَتَ عَلَیَّ رِزْقَکَ وَ اَغْنَیْتَنی عَمَّنْ سِواکَ وَ جَعَلْتَ حاجَتی اَلَیْکَ وَ قَضاها عَلَیْکَ اِنَّکَ لِما تَشاءُ قَدیر”.
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
من آسمان هستم مدیر کانال...
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃🍃🍃🍃🍃 سرگذشت جذاب تاوان یک گناه قسمت اول بالای کانال سنجاق شده..
🌸🍃🍃🍃🍃🍃
سرگذشت جذاب تاوان یک گناه
قسمت اول بالای کانال سنجاق شده..
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃🍃🍃🍃🍃 سرگذشت جذاب تاوان یک گناه قسمت اول بالای کانال سنجاق شده..
شیدا لنگ دمپایششو در میاورد:شادی این زبون وامونده رو بگیر سرمون رفت و ما میخندیدیم به کل کل شیدا و شادی...
دم غروب اماده شدیم...شیدا لیست دعوت رو به پسرا داده بود از خواهرا هم خواست خانواده شوهرشون رو دعوت بگیرن...پدر مهرزاد هم با اینکه شیدا مخالفت کرده بود اما غذای آماده از شهر اورده بود نمیخواست سنگینی جشن روی دوش یه نفر باشه مرد دنیا دیده ای بود وبا شیدا تنها صحبت کرد تا دلشو به دست اورد چون میدونست شیدا منتظر این شبه و نمیخواست ذره ای ناراحتی توی چهره اش ببینه...بهار توی لباس سفید عروس میدرخشید خواهرزاده زیبای من دست در دست مردی که بهش ایمان پیدا کرده بود وارد باغ شد....زهرا کللل کشید وشیدا اشک میریخت ...مادرم نیومده بود و کادوشو دست شیدا داده بود اما با دیدن دست مادرم توی دست بهار اشک شوق میریختم ،از آرایشگاه یکراست رفته بود خونه ما،میدونست مادرم نمیاد و با لباس سفید رفته بود برای آوردن مادربزرگش،مامان هم روشو زمین ننداخت،خوب میدونستم در نگاه بهار شادی رو میبینه،بهار همون اندازه زیبا بود همیشه میگفتیم بهار به شادی کشیده،شادی خیلی بهار رو دوست داشت مدام پز میداد خواهرزاده ام از همه زیباتره،خوب شد عقد بهار رو دید ،خوب شد با خیال راحت رفت هر چند جای شادی وبابا همیشه خالی میمونه و ما در لحظه هامون دلتنگشونیم....
مراسم شادی با شکوه برگزار شد پدر مهرزاد کلید یه واحد اپارتمان رو به عنوان هدیه دستشون داد البته قول مطب هم بهشون داد و مهرزاد قبلا گفته بود پدر بزرگش وصیت کرده بود بچه هاش حتما باید به مردم شهر خدمت کنن هر جا هم که مدرک گرفتن باید برگردن به شهر خودشون...
صبح زود صبحانه اماده کردیم با رحمت رفتیم سمت بهار....طبقه بالای خونه پدر شوهرش رو تزیین کرده بودن واسشون...با احترام برخورد میکردن و دخترمون رو تاج سرشون کرده بودن...
صبحانه رو چیدم که متوجه پچ پچ زنعمو دم گوش بهار شدم...شیدا خندید:داره از حال و هوای دیشب میپرسه...
نالیدم:زشته،حریم خصوصیه،زنعمو چرا هنوز قدیمی فکر میکنه؟؟...شیدا شونه بالا انداخت:اگه جرات داری به خودش بگو...
مادرشوهر و خواهرشوهر بهار با هم بالا اومدن که زنعمو ازشون خواست به اتاق برن...بهار که نشست با خنده گفتم:کار خودشو کرد؟؟؟...
بهار خجالتزده گفت:خاله خیلی بد شد،مهرزاد هم مخالف بود ولی چون واسه زنعمو احترام قائله قبول کرد ....
خم شدم پیشونیش رو بوسیدم:برا ماها هم همین کارو کرد به قول مادرت کاریش هم نمیشه کرد حرف حرف خودش...
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
من آسمان هستم مدیر کانال...
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام آسمان جان ممنون از کانال خوبتون
یکی از اقواممون خواستگار زیاد داره اصلا حوصله زندگی کردن نداره
حوصله هیچ کس و نداره هر خواستگار میاد جور نمیشه تورو خدا زودتر بزارید
کانالتون تا خانمای باتجربه جواب بدن فوری ممنون
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
من آسمان هستم مدیر کانال...
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃🍃🍃🍃🍃 سرگذشت جذاب تاوان یک گناه قسمت اول بالای کانال سنجاق شده..
🌸🍃🍃🍃🍃🍃
سرگذشت جذاب تاوان یک گناه
قسمت اول بالای کانال سنجاق شده..
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃🍃🍃🍃🍃 سرگذشت جذاب تاوان یک گناه قسمت اول بالای کانال سنجاق شده..
قول مادرت کاریش هم نمیشه کرد حرف حرف خودش...
همه دور هم صبحانه خوردیم ....
دو روز بعد برای بدرقه تا فرودگاه همراهیشون کردیم..بهار و مهر زاد هم همراهشون بودن میرفتن تهران و از اونجا راهی سفر حج میشدن...
شید نم چشماشو گرفت کلی توصیه ریز و درشت برای بهار داشت و بلخره به خدا سپردش و راضی شد عقب بکشه و شاهد رفتنش بشه...
میدونستم شیدا دل توی دلش نیست برای همین تا غروب خونه خودم نگهش داشتم و غروب با رحمت برگشتیم روستا....
با کمک رحمت و رضا حضانت بچه ها رو الهه گرفت خیلی خوشحال بود جون تازه ای گرفته بود طوری که همه میگفتن سرزنده شده....بچه ها تا دبستان سواد خوندن ونوشتن داشتن و الهه پشتشون رو گرفت میگفت باید درس بخونن نمیخوام توی این دوره زمونه بچه هام عقب بمونن که فردا پشیمون بشن...
رضا واقعا هواشون رو داشت با هم رفیق شده بودن عمو صداش میزدم...
دیگ رو روی گاز گذاشتم که شیدا حبوبات رو آبکش کرد:همه رو خبر دادن زنگ زدم زنعمو که گفت الان حرکت میکنه...
سبزی هارو خورد کردم:خوب کاری کردی دلم دورهمی میخواد....شیدا حبوبات رو توی دیگ ریخت:دورت بگردم ما مه هر پنج شنبه جمع خونه بابا جمع میشیم...
در حیاط باز بود و زنعمو از همونجا شروع کرد صاحبخونه گفتن....عادت داشت تا میرسید به حیاط میگفت صاحب خونه...
خوشحال بلند شدم که پیشونیم رو بوسید چادرشو روی بند انداخت:شروع که نکردین؟؟...
همه چی اماده بود و خودش دست به کار شد توی فامیل دستپخت زنعمو زبونزد بود و همیشه ملاقه به دست...زنعموی خوبی بود هر چند گاهی به مادرم ومابقی زنعمو ها اخم میکرد اما به حق بود اهل حسادت وفخر فروشی هم نبود ساده و خاکی،چیزی توی دلش نمیموند مگه اینکه کسی به خانواده صدمه بزنه اونوقت بود که ازش نمیگذشت....رشته هارو دو نیم کرد و توی دیگ ریخت: پیازداغ ،نعنا داغ و کشک دم دستش گذاشتم که گفت:دختر اهوازی از امید طلاق گرفته،دو دختر داسته اونا هم نخواسته انگار میگن دختره خونه و ماشین امید به نامش بوده فروخته و بعد طلاق رفته کانادا،راست و دروغ با خودشون میگن معرشو کامل گرفته،دخترا هم امید اورده خونه پدرش،دو قلو ان،قشنگن هم،امبد اهوازه این طفل معصوم ها دم دست مادربزرگ شون...شیدا کمی از پیاز داغهارو توی دیگ ریخت:خدا خودش کمکشون کنه،من که بهارم خوشبخت شد الحمدلله مهرزاد از همه نظر آقا و خانواده داره دلم نمیخواد حتی کافر هم طلاق بگیره چون یاد الهه و بهار میفتم دلم سرریز میشه از اون روزهای سخت...
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
من آسمان هستم مدیر کانال...
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃 من اونقد بچه هامو زدم ی وقتایی از کنارشون رد میشم خودشون و جمع میکنن دستمونو میگیرن رو
سلام آسمان عزیز امیدوارم حالت خوب باشه و ممنون بابت کانال قشنگت
.هنوز یادم نرفته گفتم بنویسم امیدوارم ک داخل کانال بزارید .
برای اون دوستمون ک گفتن همسرشون فحش و کتک میزنه و ایشونم بچه هاشو میزنه و بچه ۳ ماهش و زده تو صورتش .
خواهر گلم نکن منم مث شما بودم از هر جا ناراحت بودن سر بچه هام خالی میکردم ولی خیلی اشتباه تو رو خدا نزن خیلی
پشیمونی داره من اونقد بچه هامو زدم ی وقتایی از کنارشون رد میشم خودشون و جمع میکنن
دستمونو میگیرن رو سرشون خیلی ترسو شدن . ب نظر من اصلا ارزش نداره بخاطر یکی دیگه فرشته های زندگیمونو داغون کنیم
من اشتباه کردم تو نکن . هر وقت با همسرت دعوات میشه سعی کن بعدش بری تو اتاق یکم گریه کنی و خودت خالی کن
بعد بیایی پیش بچه ها بگی بیایین با هم ی کیک درست کنیم یا ی کاردستی . بزار فراموش کنی .
بعدشم سعی کن هر وقت با همسرت دعوات میشه اصلا جواب ندی هر چی گفت سکوت کن وقتی رفت بیرون اومد
یکم استراحت کرد باهاش حرف بزن یکم برا خودت ارزش قائل شو . همیشه بعد دعوا هاتون هیچ وقت گوشه نشین نشید
چون مردا بعضیا خودخواهن میگن حقشون ولی شما نزار . قشنگ بلند شو بعدش یکم آرایش کن ی غذای خوشمزه درست کن
دیدی آقای دیر میاد غذاتو با آرامش با بچه هات بخور . اصلا فکر هیچیم نکن همسرت اومد خونه انگار ن انگار چیزی شده
برو براش چایی بیار . بگو دیر اومدی دیگه ما غذامون و خوردیم بچه ها گرسنه بودن
. عزیزم ب خودت ارزش بده تا همسرت یاد بگیره فقط لطفا دیگه بچه هاتو نزن اشتباه منو نکن
. واقعا ببخشید خیلی طولانی شد ولی جیگرم کباب شد گفتی بچه ۳ ماه رو زدی . الهی ک خدا ب مادرا صبر عطا کنه . دوستتون دارم . ❤️❤️❤️
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
من آسمان هستم مدیر کانال...
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100