🌹از خدا پرسید: «خوشبختی را کجا میتوان یافت؟»
خدا گفت: «آن را در خواستههایت جستجو کن و از من بخواه تا به تو بدهم.»
با خود فکر کرد و فکر کرد: «اگر خانهای بزرگ داشتم بیگمان خوشبخت بودم.»
خداوند به او داد.
«اگر پول فراوان داشتم یقیناً خوشبختترین مردم بودم.»
خداوند به او داد.
اگر... اگر... و اگر...
اینک همه چیز داشت اما هنوز خوشبخت نبود.
از خدا پرسید: «حالا همه چیز دارم اما باز هم خوشبختی را نیافتم.»
خداوند گفت: «باز هم بخواه.»
گفت: «چه بخواهم؟ هر آنچه را که هست دارم.»
خدا گفت: «بخواه که دوست بداری، بخواه که دیگران را کمک کنی، بخواه که هر چه را داری با مردم قسمت کنی.»
او دوست داشت و کمک کرد و در کمال تعجب دید لبخندی را که بر لبها مینشیند و نگاههای سرشار از سپاس به او لذت میبخشد.
رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا خوشبختی اینجاست؛ در نگاه و لبخند دیگران.»
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
🌳🕊🌳🕊🌳🕊🌳🕊🌳🕊
👤برای دوستی که از ۶۵ سالگی عبور کرده و به سمت ۷۵ می رود نوشتم که چه نوع تغییراتی در خود احساس می کند؟.... او برای من این مطلب را فرستاد:
1. پس از محبت به پدر و مادرم، خواهر و برادرم، همسرم، فرزندانم و دوستانم، اکنون شروع به دوست داشتن خودم کردهام
2. متوجه شدهام که «اطلس» نیستم که دنیا را روی شانههایم حمل نمایم. من تنها انسانی هستم مثل بقیه انسانها!
3. من از چانه زنی با فروشندگان سبزی و میوه دست کشیدهام. چند سکه بیشتر مرا ورشکسته نمیکند اما ممکن است به فردی کمک کند که برخی از هزینههای زندگیش را کم کند ، یا بتواند کیف و کفشی برای مدرسه دختر یا پسرش بخرد
4. من یک انعام بزرگ به پیشخدمت میدهم. پول اضافی ممکن است لبخندی بر لبان او بیاورد. او برای امرار معاش بسیار زحمت میکشد
5. من به هیچ سالمندی نمیگویم که آنها قبلاً آن داستان را بارها و بارها برای من گفتهاند . این موضوع باعث میشود که آنها در خط خاطراتشان قدم بزنند و گذشته خود را مرور کنند!
6. من یاد گرفتهام که افراد را حتی زمانی که میدانم اشتباه میکنند اصلاح نکنم.مسئولیت کامل کردن همه افراد بر عهده من نیست. آرامش با ارزشتر از کمال است
7. من آزادانه و سخاوتمندانه به دیگران احترام میگذارم و از ایشان تعریف میکنم. تعریف نه تنها برای گیرنده، بلکه برای من نیز باعث تقویت روحیه میشود.و یک نکته کوچک؛ اگر کسی از شما تعریف کرد؛ هرگز و هرگز آن را رد نکنید، فقط بگویید "متشکرم"
8. من یاد گرفتهام که در مورد چروک یا خال روی پیراهنم ناراحت نباشم.شخصیت بلندتر از ظاهر صحبت می کند.
9. از افرادی که برای من ارزش کمی قائل میشوند دوری میگزینم ، زیرا ممکن است که آنها ارزش من را ندانند، اما من قدر خود را خوب میدانم.
10. دیگر یاد گرفتهام که از احساساتم خجالت نکشم. این احساسات من است که از من انسانی میسازد که هستم
11.آموختهام که بهتر است خود را از برخی رابطهها کنار بکشم، تا مجبور نباشم آنها را قطع نمایم....هرچند که میدانم؛ منیت، مرا از خود دور نگه میدارد، در حالی که با داشتن روابط با دیگران، هرگز تنها نخواهم بود.
12.یاد گرفتهام که هر روزم را طوری زندگی کنم که انگار آخرین روز است. چراکه شاید هم آخرین روزم باشد!
13. بالاخره من کاری را انجام می دهم که خوشحالم می کند. چراکه من مسئول خوشبختی خودم هستم و آن را به خود مدیون هستم... نهایتاً؛ خوشحالی یک انتخاب است.
💢شما هم می توانید در هر زمانی شاد باشید، فقط انتخاب کنید که باشید!
چرا باید صبر کنیم تا 60 یا 70 یا 80 ساله شویم، چرا در هر مرحله و سنی نمیتوانیم این را تمرین کنیم💢
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
سلام برمدیر پرتلاش که همه دور هم جمع کرده ممنونم.خواستم نظرمو درمورد خانمی که میخاد ازدواج کنه با آقای بچه دار.خانم عزیز مهم رفتار شما وآقایه .دختر عموی من سه سال با یه آقا ازدواج کردن دختر
عموی بنده یه پسر از همسر سابقش داره والان از این همسرش یه دختر داره پسره
۱۳ساله وبه همسر مامانش بابا میگه آقای اول هوای پسره داره ورابطشون عالیه .مهم رفتار طرف مقابل هست هیچ فرقی بین
فرزندانش نمیگذارد وهیچ مشکلی ندارن.انشاالله موفق باشید ممنون میشم پیام بزارید
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
حکایت ابزار شیطان
گویند روزی شیطان همه جا جار زد که قصد دارد از کار خود دست بکشد و وسایلش را با تخفیف مناسب به فروش بگذارد. او ابزارهای خود را به شکل چشمگیری به نمایش گذاشت. این وسایل شامل خودپرستی، شهوت، نفرت، خشم، آز، حسادت، قدرتطلبی و دیگر شرارتها بود. ولی در میان آنها یکی که بسیار کهنه و مستعمل به نظر میرسید، بهای گرانی داشت و شیطان حاضر نبود آن را ارزان بفروشد. کسی از او پرسید: «این وسیله چیست؟»
شیطان پاسخ داد: «این نومیدی از تواناییهای خود و رحمت خدا است.»
آن مرد با حیرت گفت: «چرا این قدر گران است؟»
شیطان با همان لبخند مرموزش پاسخ داد: «چون این مؤثرترین وسیله من است. هرگاه سایر ابزارم بیاثر میشوند، فقط با این وسیله میتوانم در قلب انسانها رخنه کنم و کاری را به انجام برسانم. اگر فقط موفق شوم کسی را به احساس نومیدی، دلسردی و اندوه وا دارم، میتوانم با او هر آنچه میخواهم بکنم. من این وسیله را در مورد تمامی انسانها به کار بردهام. به همین دلیل این قدرکهنه است!»
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
ریگی به کفش داشتن!!
روزی روزگاری در سرزمینی بسیار دور، مرد دانا، شجاع و جنگاوری به نام سنجر زندگی می کرد و او همیشه قبل از جنگیدن خوب فکر می کرد.
روزی حاکم به او گفت :
قرار است کاروانی از هدایای بسیار گران قیمت به نشانه ی پایان جنگ به کشورمان وارد شود.
من به این کاروان اعتماد ندارم. چون سال ها با این کشور در جنگ بوده ایم. شاید آوردن هدایا حیله باشد و نقشه ی شومی در سر داشته باشند.
سنجر تا رسیدن کاروان هدایا خوب فکر کرد. او به سربازان سپرد که کسی را با شمشیر و نیزه و خنجر به قصر راه ندهند.
اما تازه واردان هیچ اسلحه ای همراه خود نداشتند. کاروان پادشاه کشور همسایه بدون هیچ مشکلی وارد قصر حاکم شد.
درست وقتی که فرستاده ی پادشاه کشور همسایه، پشت در اتاق حاکم منتظر ایستاده بود تا نامه ی صلح و هدایا را با او تقدیم کند.
سنجر از راه رسید. رو به آن ها کرد و گفت :
حاکم سرزمین ما منتظر ورود شما مهمانان عزیز است؛ اما من به عنوان رئیس تشریفات از شما می خواهم که چکمه هایتان را قبل از ورود به اتاق حاکم درآورید.
با شنیدن این حرف، افراد تازه وارد و سردسته ی آنان به همدیگر نگاهی انداختند. رنگ صورتشان سرخ سرخ شد.
یکی از آن ها بهانه آورد : ولی قربان!
این لباس رسمی ماست. ما نمی توانیم بدون آن به حضور حاکم برسیم.
سنجر گفت :
اما این قانون حاکم و قصر اوست. کسی نمی تواند آن را زیر پا بگذارد. حالا چکمه هایتان را درآورید.
آن چند نفر وقتی اصرار خود را بی فایده دیدند، ناگهان خم شدند و خنجرهای کوچک زهرآگین را از چکمه های خود بیرون آوردند. آن ها با سنجر درگیر شدند.
سنجر که از قبل حیله ی آن ها را فهمیده بود و آمادگی جنگ را داشت، باشجاعت با آن ها جنگید و همه را دست بسته به ماموران کاخ تحویل داد.
حاکم به هوش و درایت سنجر آفرین گفت و به او هدیه داد.
از آن روز به بعد به افرادی که در ظاهر خطرناک نیستند ولی در سرشان پر از نقشه است می گویند :
حتماً ریگی به کفشش دارد!
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
سلام خدمت اسمان بانو و اعضای محترم گروه دوست عزیزی که ادرس مزار سید رضا طاهر میخاستن. من خودم بابلی هستم
چند بار هم رفتم هریکنده سرخاک سید عزیز .. از جاده قائمشهر میری کمربندی
امل تابلو داره نوشته روستا هریکنده تو روستا هریکنده رفتی نوشته به طرف گلزار
شهدا راحت میری سر خاک سید بزرگوار انشالله حاجت روا بشید 🙏🙏🙏
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100