سلام آسمان جانم ممنونم،که مارو جمع کردی تا بدون ترحم به درد دلمامون گوش بدید
پاسخم به خواهری گفتن وزنشون زیاده عزیزم منم سه تا بچم وزنم خیلی زیاد شد
در حد ۱۱۶ کیلو شدم رفتم متخصص تغذیه قند خون هم گرفتم ولی نگفتن بیاید
زیمان کنی گلم برو متخصص تݝذیه بهتره انشالله هر چی خیره همون میشه
ی بچه ای هست مریضه خواهشن براش دعا کنید در این روزهاا دل پدرو مادرش
شاد بشه برای منم دعا کنید شفاا پیدا کنم
ممنون که وقت میزارید پیامهای مارو میخونید برای ضهور آقا صلوات
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
🌷🌷🌷
داستان کوتاه📚
نویسندهای مشهور، در اتاقش نشسته بود تک و تنها. دلش مالامال از اندوه قلم در دست گرفت و چنین نوشت:
"سال گذشته، تحت عمل قرار گرفتم و کیسۀ صفرایم را در آوردند.
مدّتی دراز در اثر این عمل اسیر بستر بودم و فاقد حرکت.
در همین سال به سنّ شصت رسیدم و شغل مورد علاقهم از دستم رفت.
سی سال از عمرم را در این مؤسّسۀ انتشاراتی سپری کرده بودم.
در همین سال درگذشت پدرم غم به جانم ریخت و دلم را از اندوه انباشت. در همین سال بود که پسرم تصادف کرد و در نتیجه از امتحان پزشکیاش محروم شد.
مجبور شد چندین روز گچ گرفته در بیمارستان ملازم بستر شود. از دست رفتن اتومبیل هم ضرر دیگری بود که وارد شد." و در پایان نوشت، "خدایا، چه سال بدی بود پارسال!"
در این هنگام همسر نویسنده، بدون آن که او متوجّه شود، وارد اطاق شد و همسرش را غرق افکار و چهرهاش را اندوهزده یافت. از پشت سر به او نزدیک شد و آنچه را که بر صفحه کاغذ نقش بسته بود خواند.
بی آن که واکنشی نشان دهد که همسرش از وجود او آگاه شود، اطاق را ترک کرد. اندکی گذشت که دیگربار وارد شد و کاغذی را روی میز همسرش در کنار کاغذ او نهاد.
نویسنده نگاهی به آن کاغذ انداخت و نام خودش را روی آن دید؛ روی کاغذ نوشته شده بود:
"سال گذشته از شرّ کیسۀ صفرا، که سالها مرا قرین درد و رنج ساخته بود، رهایی یافتم.
سال گذشته در سلامت کامل به سن شصت رسیدم و از شغلم بازنشسته شدم.
حالا میتوانم اوقاتم را بهتر از قبل با تمرکز بیشتر و آرامش افزونتر صرف نوشتن کنم. در همین سال بود که پدرم، در نود و پنج سالگی، بدون آن که زمینگیر شود یا متّکی به کسی گردد، بی آن که در شرایط نامطلوبی قرار گیرد، به دیدار خالقش شتافت.
در همین سال بود که خداوند به پسرم زندگی دوباره بخشید.
اتومبیلم از بین رفت امّا پسرم بی آن که معلول شود زنده ماند.
" و در پایان نوشته بود، "سال گذشته از مواهب گستردۀ خداوند برخوردار بودیم و چقدر به خوبی و خوشی به پایان رسید!"
نویسنده از خواندن این تعبیر و تفسیر زیبا و دلگرم کننده از رویدادهای زندگی در سال گذشته بسیار شادمان و خرسند و در عین حال متحیّر شد.
✨در زندگی روزمرّه باید بدانیم که شادمانی نیست که ما را شاکر و سپاسگزار میکند بلکه شاکر بودن است که ما را مسرور میسازد.
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
خواهرم یه خواستگار داشت بین سوالا درمورد ماشین و خونه باهم صحبت کرده
بودن پسره گفته بود من عاشق اسبم و اولویتم خرید اسب هست تا ماشین،خیلیم
اهل سفر و رفت و امد هستم،دوسدارم من و همسرم با اسب بریم مسافرت😐😐
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
چند ماه پیش یه خواستگار داشتم
بنا به دلایلی جور نشد
ایشون وقتی میخواستن به واسطه جواب منفیشون رو اعلام کنند
به بنده یه تهمت ناروا زده بودند🥲
طوری که تقریبا بین بقیه که منو میشناختن این تهمت پیچیده شد...
که واقعا من تا مدت ها به هم ریخته بودم
چون واقعا از همچین شخصیتی که ایشون داشت انتظارش رو نداشتم..
دیروز که ولادت حضرت علی علیه السلام بود
ایشون رو بخشیدم
واقعا حس خوب و لذت بخشیدن رو نمیشه با چیزی عوض کرد☘
#فقط_به_عشق_علی
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
🦋به خدا اعتماد کن
و ابداً نگران نباش...
🌿تو به مدت ۹ ماه در شکم مادرت بودی و شغلی نداشتی، با این وجود زنده ماندی.
🌿برای دریافت خوراک دست و پایی نداشتی، بازهم زنده ماندی. هیچ راهی برای نفسکشیدن نداشتی، بااین حال زنده ماندی.
🌿 تا وقتی که نُه ماه را گذراندی در شکم مادرت بودی:
چگونه زنده ماندی؟ خواستهات چه بود؟
چه ارادهای تو را زنده نگه داشت؟
🌿 سپس از شکم مادر بیرون آمدی و به محض زادهشدن، شیر مادر کاملاً آماده بود، چه کسی این را اراده کرده بود؟
چه کسی خواسته بود که برای زنده ماندنت شیر آماده باشد؟
این خواستِ که بود؟
وقتی که از شکم مادر بیرون آمدی، چه اتفاقی افتاد؟
هرگز در شکم مادر تنفس نکرده بودی و نفسهای مادرت تو را زنده نگه داشته بود.
🌿ولی به محض اینکه از شکم مادر بیرون آمدی، بیدرنگ نفس کشیدی.
چه کسی به تو آموزش داد؟
قبلاً تنفس نکرده بودی و هیچ آموزشی هم ندیده بودی، چه کسی نفس کشیدن را به تو آموخت؟
🌿سپس چه کسی آن شیر را که نوشیدی هضم کرد؟
چه کسی آن شیر و آن خوراک را به مغز استخوان تو رساند؟
چه کسی تمام روندهای زندگیات را به تو بخشیده و آن را اداره میکند؟
🌿وقتی که خسته هستی چه کسی به تو آسودگی میدهد؟
و وقتی خوابت تمام میشود چه کسی تو را بیدار میکند؟
چه کسی این ماه و ستارگان را اداره میکند؟
چه کسی این درختها را سبز نگه میدارد؟
چه کسی گلها را با اینهمه رنگ و عطر خوراک میدهد؟
🌿آیا فکر میکنی که آن یکتا که چنین جهان وسیعی را اداره میکند، از اداره کردن زندگی کوچک تو ناتوان است؟
قدری فکر کن، قدری تعمق کن.
فقط این نظم عظیم را در دنیا نگاه کن:
هیچکجا خطایی وجود ندارد، همه چیز به خوبی پیش میرود و هرچیزی سرِ جای خودش است. تو فقط بخش کوچکی از این دنیا هستی.
🌿 از کِی به این توهم رسیدی که من باید خودم جداگانه زندگیم را اداره کنم؟
در این برداشت اشتباه است که تمام اختلالها و شکستها و مصیبتها را برای خودت ایجاد کردهای.
🍃🌺پس هر روز به مشکلاتت بگو
خدای من از تمام شما بزرگتر است
میدانم من را به مسیری راهنمایی میکند که انتهایش به موفقیت و آرامش و عشق و آغوش مهربان خودش ختم میشود.
🍃🌺وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ
. ﻭ ﻣﺎﻟﻜﻴّﺖ ﻭ ﻓﺮﻣﺎﻧﺮﻭﺍﻳﻲ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻫﺎ ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﺳﻴﻄﺮﻩ ﺧﺪﺍﺳﺖ ، ﻭ ﺧﺪﺍ ﺑﺮ ﻫﺮ ﻛﺎﺭﻱ ﺗﻮﺍﻧﺎﺳﺖ.
سوره آل عمران آیه (189)🌿
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
داداش قشنگم❤️
با برادرم که دعوایمان می شد
پدر و مادرم
همیشه طرف مرا می گرفتند
و برادرم محکوم می شد
کتک ها را او می خورد
فریاد هایشان را در گوش او می زدند
مجبورش می کردند تا کاری کند که من لبخند بزنم
اگر می دانستم سهمش از آینده
دو سال سربازی و
اضطراب دست و پا کردن شغل و
بعد آن یک عمر اول صبح بیرون زدن و آخر شب برگشتن است
اگر می دانستم تنها سهمش از مرد بودن
اولین بشقاب غذای سر سفره است
می گذاشتم حقم را بخورد
پسری اگر داشتم
خودم کمی لوسش می کردم
می گذاشتم تا مرد نشده گریه هایش را بکند
هی لوس شود و هی نازش را بکشم
هی بهانه گیری کند و هی نزنم توی سرش که تو مردی
دلم می خواهد به تمام زن های دنیا بگویم
تو را به خدا با برادرهای ما مهربان باشید
آنها را با اعداد و ارقام حساب بانکی شان
مرد و مردتر نکنید
آنها عادت به حرف زدن ندارند
عادت به شکایت ندارند
عادت به دفاع و اثبات ندارند
آن ها هیچ وقت بچگی نکرده اند
هیچ کس آن ها را نخندانده
هیچ کس اشک های آنها را ندیده
تا پاکشان کند
دلم می خواهد برای تمامی مردها
یک روز در هفته
چند روز در ماه
مرخصی بگیرم
تا ساعاتی بتوانند از دنیا و های و هویش در امان باشند...
روز مرد مبارک ♥️
👤فاطمه_نعمتی
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100