eitaa logo
سوز و ساز | مجتبی حاجی پور
1.3هزار دنبال‌کننده
369 عکس
190 ویدیو
2 فایل
•{﷽}• اینجا مطالبی رو از خودم و دیگران براتون به اشتراک میذارم. امیدوارم به دردتون بخوره. 🌹 اگه کاری داشتید، درخدمتم | @SoozosazAdmin
مشاهده در ایتا
دانلود
🏳️ ولادت علیه السلام، مبارک 🔺رباعی زیبا گل باغ سرمدی می آید مرآت جمال احمدی می آید شادند تمام خلق عالم زیرا یک دسته گل محمدی می آید شاعر/ محسن بلنج ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ در مأذنه گلبانگ اذان پیدا شد آثار بهار بی‌خزان پیدا شد آن ماه تمام آسمان علوی در نیمۀ ماه رمضان پیدا شد شاعر/ ولی‌الله کلامی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
علیه السلام حس خوبی ست که امشب به زبان آمده است در تن عاطفه ام، باز توان آمده است به چه فرخنده شبی و چه مبارک سحری که در آن عطر خوش خوش نفسان آمده است چه نشستی که درِ میکده ها باز شده آی مستان خدا پیر مغان آمده است بی نصیبم مگذارید ز جام کوثر حال که صحبت مستی به میان آمده است روزه دارانِ شبِ پانزدهم مژده دهید نمکِ سفره ماه رمضان آمده است «سفره تکمیل شد و بزم خدا کامل گشت سوره قدر شب پانزدهم نازل گشت» فصل تنهایی زهرا و علی سر شده است شب این شهر چنان روز منور شده است زودتر از همه مژده به پیمبر دادند نوه ات آمده و فاطمه مادر شده است نمک از روی تو می ریزد و خرمای لبت رطب سفره افطار پیمبر شده است طعم چشمان بهاری تو ای روح بهار میوۀ نوبر هر روزۀ حیدر شده است سفره ماه مبارک، برکت دارد، لیک با قدم های شما با برکت تر شده است «چه اسیر و چه فقیر و چه یتیم آمده اند بر در خانه ی ارباب کریم آمده اند» پادشاهیِ تو و من نیز همان مسکینی که به جز عشق تو در سینه ندارد دینی قدمت بر سر چشمم اگر ای مرد کریم سحری هم به کنار دل من بنشینی مستجاب است دعای من آلوده اگر پای هر برگ دعا از تو بود، آمینی به صف مشتریانت نظر اندازی، گر ته صف یوسف دل باخته را می بینی کوه کن می شوم از شوق شکر خنده ی تو آب افتاده دهانم چه قدَر شیرینی «ای که بر خیل جوانان بهشت آقایی اولین سید آل علی و زهرایی» حسنی، چون که از احسان خدا بودی تو میو ی عرشیِ پیغمبر ما بودی تو لقب سبزترین نور برازندۀ توست قد یک عرش پر از عشق و صفا بودی تو چند باری همه دارایی خود بخشیدی از ازل در کرم، انگشت نما بودی تو شبی افطار بیا خانه ی ما مهمان باش چون که همسفره ی بزم فقرا بودی تو اهل این خاک نبودی و نگفتی آخر مرد خاکی زمین اهل کجا بودی تو؟ «ماورای همه افکار نگاه تو بُود آخر عرش خدا، اول راه تو بود» شاعر/ محمدعلی بیابانی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
علیه السلام ای علوی ذات و خدایی صفات صدرنشین همۀ کائنات سید سالار شباب بهشت دست قضا و قلم سرنوشت زادهٔ طوبی و بهشت برین نور خدا در ظلمات زمین علت غائیِ همه ممکنات عمر ابد داده به آب حیات پاک‌ترین گوهر نسل بشر از همه خوبان جهان خوبتر جدّ تو پیغمبر نوع بشر جن و ملک بر قدمش سوده سر آینهٔ پاک که نور خدا تابد از این آینه بر ماسوا باب تو سر سلسلۀ اولیاست چشم پر از نور خدا مرتضاست مادر تو دخت پیمبر بود آیه‌ای از سورۀ کوثر بود پرده‌نشین حرم کبریا فاطمه آن زُهرهٔ زهرای ما عاشق کل، حضرت سلطان عشق خون خدا شاه شهیدان عشق با تو ز یک گوهر و یک مادر است ظلّ خدایی تواَش بر سر است آینهٔ ذات محمد نما حُسن خدایی، حسن مجتبی نام حسن، روی حسن، خو حسن نور خدا چارمی پنج تن آیهٔ تطهیر به شأن شماست حکم شما امر اولی‌الامر ماست سینهٔ سینای شما طور وحی نور شما شاخه‌ای از نور وحی در رمضان ماه نشاط و سرور ماه دعا، ماه خدا، ماه نور نورفشان شد ز دو سو آسمان در دو افق تافت دو خورشید جان وحی خدا از افق ایزدی نور حسن از افق احمدی مُشک و گلابی به هم آمیختند در قدح اهل ولا ریختند این رمضان از تو شرف یافته نور تو بر جبههٔ او تافته نیمۀ ماه رمضان عزیز گیسوی مشکین تو شد مشک‌بیز نور خدا تافت در آن روی ماه خاصه از آن چشم به دشت سیاه سرخی گل عکس گل روی توست ظلمت شب سایهٔ گیسوی توست روز که خورشید درخشان صبح سر زند از چاک گریبان صبح ای رخ تو در رمضان بدر ما هر سر موی تو شب قدر ما بعد علی شاخص عترت تویی وارث میراث نبوت تویی مصلحت ملت اسلام و دین کرد تو را گوشهٔ عزلت نشین ملت اسلام که پاینده باد مشعل توحید که تابنده باد هر دو رهین خدمات تواند شکر گذارندۀ ذات تواند تا ابد ای خسرو والا مقام بر تو و بر دین محمد سلام شاعر/ سیدمحمدعلی ریاضی‌یزدی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
علیه السلام چه سفره‌ای، چه كرم‌خانه‌ای، چه مهمانی چه میزبانی و چه روزیِ فراوانی چه ازدحام عجیبی، یقیناً آقا نیست گدایی درِ این خانه كار آسانی دخیل دست كریمت شده‌ست میكائیل فقط نه اینكه تو روزی ‌دهِ هر انسانی به رازقیّت تو می‌خورم قسم كه تو را رها نمی‌كنم آنی و كمتر از آنی هر آینه دل من چون كویر می‌خشكد بدون لطف تو كه آیه‌های بارانی بیا و بر دلم امروز یك دقیقه ببار بیا و با نَفَست بویی از بهشت بیار من و هوای تو و شوق نوكری كردن تو و حوالی دنیا و سروری كردن دلم اسیر تو شد، چشم‌های معصومت چه خوب یاد گرفته‌ست دلبری كردن من و به شوق دو دست تو یا کریم شدن من و فراز بقیعت كبوتری كردن همیشه روزی من را تو داده‌ای، ننگ است كنار سفرۀ تو میل دیگری كردن كریم شهر مدینه چقدر می‌آید به دست‌های شما ذره پروری كردن اگرچه ذرۀ ناچیزتر ز ناچیزم ولی از عشق تو ای روح عشق! لبریزم به غیر وصلۀ نعلین یا عبای تو نیست و جز گلیم پر از نور زیر پای تو نیست كرم نما، به من سائلت هم احسان كن كه تكیه‌گاه دلم غیر دست‌های تو نیست شروع می‌شوی از انتهای آقایی تویی كه نوكری شیعه جز برای تو نیست كسی كه از همه در آخرت فقیرتر است همان كسی‌ست كه در این سرا گدای تو نیست چقدر بی‌كس و تنهاست آن كه در دنیا همیشه با تو غریبه‌ست و آشنای تو نیست مرا گدای خودت كرده‌ای خدا را شكر و آشنای خودت كرده‌ای خدا را شكر شاعر/ مسعود یوسف پور با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
علیه السلام از سمت مدینه خبر آورد نسیمی تا مژده دهد آمده مولود عظیمی آن‌قدر فرشته به زمین آمده انگار در کل سماوات نمانده‌ست مقیمی گل‌های بهشتی‌ست به دستان ملائک در شهر از این واقعه پیچیده شمیمی از طایفۀ نور خودش، نورٌ عَلی نور با نور رسیده‌ست کریمی به کریمی او آمده تا دل ببرد با دو سه لبخند در بین زمین باب کند لحن صمیمی او آمده دستی بکشد از سر لطفش تا از سرمان پاک کند گرد یتیمی... شاعر/ امیر سلیمانی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
علیه السلام جنّت نشانی از حرم توست یا حسن فردوس سائل کرم توست یا حسن تنها نه آسمان و زمین، عالم وجود در زیر سایۀ علم توست یا حسن عرش خدا مدینه، دل انبیا بقیع جان شمع روشن حرم توست یا حسن عالم اگر ثنای تو گویند صبح و شام تا صبح روز حشر کمِ توست یا حسن سرتا به پات حسن خداوند سرمد است آیینۀ تمام‌نمای محمّد است... تو مظهر خدایی و جان پیمبری قرآن مصطفی به سر دست حیدری هم دومین وصیِ رسول مکرمی هم اولین سلالۀ زهرای اطهری باید سرود مدح تو را با زبان وحی از وصف جن و انس و ملائک فراتری حُسن خدا به حُسن تو دیدار می‌شود چون حُسن بی‌حدود خدا را تو مظهری هم صبر توست حکم خدا هم قیام تو در هر دو حال بر همه مولا و رهبری چون و چرا به کار تو خود کفر دیگر است چون و چرا به کار خداوند اکبر است ای دین حق به صبر تو پاینده یا حسن صبرت حدیث نهضت آینده یا حسن صبر تو بود تیغ خداوند در غلاف صلحت به خصم، ضربۀ کوبنده یا حسن صلح تو و معاویه؟ باور نمی‌کنم دشمن ز کار توست سرافکنده یا حسن تو خود تمام دینی و او خود تمام کفر او تیرگی، تو مهر فروزنده یا حسن تا بود، بود حق به وجود تو پایدار تا هست، هست دین ز دمت زنده یا حسن شاعر/ غلامرضا سازگار با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
علیه السلام با ذكر یا كریم همه یاكریم‌ها خواندند با تو یا علی و یا عظیم‌ها تا بوده‌ام همیشه فقیر تو بوده‌ام باشد حكایت من و تو از قدیم‌ها باید تمام مردم دنیا گدا شوند وقتی تویی كریم‌ترین كریم‌ها هم سرخوش‌اند از کلماتت فقیه‌ها هم جرعه‌نوش بادهٔ فضلت حكیم‌ها هم زنده‌اند از دم گرمت مسیح‌ها هم در تكلم‌اند به لطفت كلیم‌ها ای حاء و سین و نون شما ریشهٔ حسین ای مقصد خدا ز الف لام میم‌ها... حتی نوادگان حسن هم حسینی‌اند كرب‌و‌بلاست مرقد عبدالعظیم‌ها ما عاشقان قاسم و عبداللَه توایم بر ما نگاه كن پدر این یتیم‌ها من در بقیع حاجت خود را گرفته‌ام آن گوشه کز نگاه تو دارد شمیم‌ها شاعر/ حسین خدایار با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
علیه السلام این خانواده آینه‌های خدایی‌اند در انتهای جادۀ بی‌انتهایی‌اند خیل ملک مقابلشان سجده می‌کنند این‌ها خدا نی‌اند ولیکن خدایی‌اند هرکس که می‌رسد سر اطعام می‌برند فرقی نمی‌کند که فقیران کجایی‌اند یک «السلام» و یک «و علیک السلام» سبز این‌ها همان مقدمۀ آشنایی‌اند... سوگند می‌خوریم که پروانه زاده‌ایم همسایۀ قدیمی این خانواده‌ایم تو آسمان جودی و ما یا کریم تو پرواز می‌کند دل ما تا حریم تو احساس می‌کنم به تو نزدیک می‌شوم وقتی که می‌وزد سر راهم نسیم تو وقت کرامت است که از راه آمده‌ست آن آشنای کوچه‌نشین قدیم تو... سوگند می‌دهیم خدا را در این سحر بر پینه‌های رحمت دست کریم تو ما را همیشه سائل دست شما کند ما را به زیر پای شما خاک پا کند... ای در هوای پاک نگاهت سلام‌ها نامت نداشت سابقه‌ای بین نام‌ها ای سبزی بهار خدا سیر می‌شوند از عطر سفره‌های حضورت مشام‌ها... در کوچه‌ات کسی به کسی جا نمی‌دهد مکثی نما به شوق چنین ازدحام‌ها سائل شدن کنار نگاه تو واجب است وقتی گدا به چشم تو دارد مقام‌ها تو سفره‌دار شهر خدا، ما گدای تو مثل کبوتریم و اسیر هوای تو آن‌کس که پیش پای شما خم نمی‌شود در خانۀ فرشته هم آدم نمی‌شود آقای من بدون توسل به نام تو حالی برای توبه فراهم نمی‌شود دست مرا بگیر و به سمت خدا ببر چیزی که از بزرگی‌تان کم نمی‌شود آرامش تو باعث طوفان کربلاست بی‌صلح تو قیام مُحَرم نمی‌شود... تا کربلا رسید صدای سکوت تو این قیل و قال‌ها به فدای سکوت تو ای از هزار حاتم طائی کریم‌تر لطف تو از تمام کریمان قدیم‌تر... تو ابتدای نسل طهورای کوثری هرکس حسودتر به تو باشد عقیم‌تر در این مسیر رو به خدایی ندیده‌ایم از رد پای گیوۀ تو مستقیم‌تر در کربلا به آینه‌ات سنگ می‌زنند هرکس شبیه‌تر به تو جرمش عظیم‌تر آقا تو در کلام خلاصه نمی‌شوی در حضرت و امام خلاصه نمی‌شوی شاعر/ علی‌اکبر لطیفیان با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
علیه السلام رمضان آمد و دارم خبری بهتر از این مژده‌ای دیگر و لطف دگری بهتر از این گرچه باشد سپر آتش دوزخ، صومم لیک با این همه دارم سپری بهتر از این شب قدر رمضان، گرچه بسی پر قدر است دارد این مه، شب قدر و سحری بهتر از این مولد لؤلؤ پاک مَرَجَ البَحرَین است نیست در رشتۀ خلقت گهری بهتر از این مادرش فاطمه و باب گرامیش علی چه کسی داشته اُمّ و پدری بهتر از این رست پیغمبر از آن تهمت ابتر بودن نیست بر شاخۀ طوبی ثمری بهتر از این اسوۀ خلق زمین، فخر جوانان بهشت مادر دهر نزاید پسری بهتر از این گفت خالق فَتبارک به خود از خلقت او کلک ایجاد ندارد اثری بهتر از این بگذر آهسته‌تر ای ماه حسن، ای رمضان! عمر ما را نبود چون گذری بهتر از این اثر صلح حسن نهضت عاشورا بود اُمتی را نبود راهبری بهتر از این زنده گشته‌ست به این صلح موقت اسلام نیست در حُسن سیاست هنری بهتر از این لطف کن اذن زیارت که خدا می‌داند بهر عشاق نباشد سفری بهتر از این شاعر/ حبیب چایچیان با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
علیه السلام ای ماه آسمانی ماه خدا حسن! خورشید، مستمند تو از ابتدا حسن! روز نخست نقش جمال تو را كشید نقاش حُسن با قلم ابتدا حسن از شرم آفتاب رخت خفت آفتاب در پشت كوه‌ها و پس ابرها حسن ترسم از این كه عقل، خدا خوانَدَت به جهل از بس كه دیده در تو جمال خدا حسن از كائنات نغمۀ آمین شود بلند دست تو تا بلند شود بر دعا حسن افكنده گل صحیفۀ حسنت چو باغ گل از بوسه‌های پشت هم مصطفا حسن روح نبی، روان علی، قلب فاطمه گیرد به یك اشارۀ چشمت صفا حسن از صد هزار فیض مسیحا نكوتر است دردی كه با دعای تو گردد دوا حسن باب تو باب حاجت ارباب حاجت است ای عالمی به كوی تو حاجت روا حسن جسم مسیح نه كه روان مسیح هم می‌گیرد از تبسم گرمت شفا، حسن گویی كه از لب تو عسل خورده مصطفی از بس كه داده بوسه دهان تو را حسن وقتی كه جای دست خدا می‌شوی سوار حیف است پا نهی به سر چشم ما حسن باید رسول و حیدر و زهرا شوند گوش تا ذات حق برای تو گوید ثنا حسن زوار توست جان و رواقت بهشت دل بالله بوَد مدینۀ تو قلبها حسن گنجد چگونه عرش به یك گوشۀ بقیع؟ ای گوشه‌ای ز خاك تو عرش عُلا حسن روزی كه نیست روز تو باشد كدام روز؟ جایی كه نیست خاك تو باشد كجا؟ حسن صلح تو كرد روز معاویه را سیاه صبر تو داد دین خدا را بقا حسن از بامداد اول خلقت تو بوده‌ای بنیانگذار نهضت كرب و بلا حسن آل نبی تمام كریمند و تو شدی مشهور در كرامت و لطف و عطا حسن خلقند میهمان و تویی میزبان خلق ملك وجود آمده مهمان سرا حسن عمری اگر كه بند ز بندم جدا كنند حاشا كه لحظه‌ای ز تو گردم جدا حسن دشمن چو دید خُلق خوشت را به خنده گفت: غیر از تو كیست صاحب خلق خدا؟ حسن سوگند می‌خورم به خدا نیست نا امید هر كس كه آورد به تو روی رجا حسن گر قاسمت به عرصۀ محشر قدم نهد بهر نجات خلق كند اكتفا حسن شاعر/ غلامرضا سازگار با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
کس به غیر از تو نخواهم چه بخواهی چه نخواهی باز کن در که جز این خانه مرا نیست پناهی نه من آنم که زلطف و کرمت چشم بپوشم نه تو آنی که کنی منع گدا را زنگاهی در اگر باز نگردد نروم باز بجائی پشت دیوار نشینم چو گدا بر سر راهی تو کریمی و دو صد کوه به یک کاه ببخشی من بیچاره چه سازم که ندارم پر کاهی سوز دوزخ به از این کز شرر عشق نسوزم به بهشت ندهم گر بدهی شعله آهی سوز ده تا که بسوزد زغمت سخت درونی اشک ده تا که بگرید زغمت نامه سیاهی چو بدوزخ زدهان شعله صفت سر بدر آرد این زبانی که دل شب به تو گفته است الهی چون پسندی که فرود آوریش در دل آتش این جبینی که به خاک تو فرود آمده گاهی سخن از وسعت عفوت نتوان گفت که فردا جرم کونین به پیش کرمت نیست گناهی دست «میثم» تو بگیر از کرم خویش که باشد همچو کوری که نشسته است به غفلت سر چاهی شاعر/ غلامرضا سازگار با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
عجل الله فرجه الشریف بی قیمتم و جز تو خریدار ندارم گیرم بخرندم بکسی کار ندارم گیرم دو جهانم نپسندد تو پسندی من جز تو کسی در دو جهان یار ندارم من دست تهی دارم و تو دست نوازش تو باغ گلی من که به جز خار ندارم در باغ جنان هم به هوای تو کنم رو محتاج گلم کار به گلزار ندارم من مشتری یوسف و در دست کلافی جز رشته دل بر سر بازار ندارم ای آنکه غمت ناز فروشد به دو عالم دریاب که من غیر تو غم خوار ندارم بگذار بخندند و بگیرند و ببندند دیوانه ام و بیم ز آزار ندارم آرند همه هدیه برای تو و من نیز جز دیده گریان و دل آزار ندارم این قامت خم گشته و این بار معاصی پیش کرمت خوشتر از این بار ندارم شاعر/ غلامرضا سازگار با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |