2.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تو که نباشی
بهار هم
بوی خزان میدهد
اللهم عجل لولیک الفرج
#استوری
#عید_نوروز
#امام_زمان
@StoryProfileMazhabi
فروردینماهی جان♥️
یک یا حسین(ع) هدیهی روز تولدت💐
برای فروردینیهای زندگیتون ارسال کنید
#استوری
#امام_حسین
@StoryProfileMazhabi
#حولحالنابزیارةالحسینعلیهالسلام
سالهزاروسیصدِبیکربلاگذشت
سالیپراززیـــارتاربابمآرزوست
#پروفایل
#عید_نوروز
#امام_حسین
#عکس_استوری
@StoryProfileMazhabi
17.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روز رجعت میاد ان شاءالله...
🔺انتشار به مناسبت زادروز حاج قاسم
#استوری
#حاج_قاسم
#حسین_طاهری
@StoryProfileMazhabi
12.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بوی عیدی . . .
نوستالژی دهه چهل پنجاه شصتیهای هزار و سیصدی ♥️
سال هزار و چهارصد و عید نوروز همتون مبارک 🌺
#استوری
#عید_نوروز
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@StoryProfileMazhabi
🔅 #امام_حسن_عسکری علیه السلام:
✍️ بئسَ العَبدُ عَبدٌ يَكونُ ذاوَجهَينِ و ذالِسانَينِ؛
🔴 بدترین بنده، بندهاى است كه دو رو و دو زبان باشد!
📚 الکافی، جلد ۲، صفحه ۳۴۳
#حدیث_روز
#حدیث_پروفایل
@StoryProfileMazhabi
🔆 #پندانه
🔸زن سالخوردهای میگوید:
سه تا پسر دارم که همه آنها ازدواج کردهاند. روزی به دیدن پسر بزرگتر رفتم و قصدم این بود که شب نزد او بمانم؛ صبح از همسرش (عروسم) خواستم برایم آب وضو بیاورد. وضو ساخته و نماز خواندم و آب باقیمانده را بر بستری که شب بر آن خوابیده بودم ریختم؛ هنگامیکه عروسم چایی آورد به او گفتم: دخترم! این وضع بزرگسالان است. دیشب بر فراشم ادرار کردم.
🔸او برافروخته شد و کلمات بسیار زشتی را نثار من کرد و دستورم داد تا آنجا را شسته و سپس خشک کنم.
🔸با تظاهر خشمم را فرو بردم و بستر را شسته و خشک کردم.
🔹شب بعد به خانه پسر دوم رفتم و عین همان کار را تکرار کردم. واکنش عروس دوم نیز مشابه واکنش عروس اول بود. وقتی با شوهرش در مورد برخورد زنش حرف زدم عکسالعملی از خود نشان نداد.
🔸سرانجام نوبت به پسر کوچکتر رسید و همان کاری را که در خانه دو برادرش انجام داده بودم اینجا نیز انجام دادم. صبحگاه وقتی که عروسم چایی آورد گفتم: دخترم! متاسفانه دیشب بر فراشم ادرار کردم. او گفت: مادرجان هیچ اشکالی ندارد. همه افراد مسن این وضعیت را دارند؛ ما هم در سن خردسالی بر لباس و بدن شما ادرار میکردیم. سپس برخاست و آنجا را شست و خشک کرد.
🔸آنگاه من به عروسم گفتم: دخترم! من دوستی دارم که مقداری پول به من داده تا برایش النگو و جواهرات بخرم اما من سایز دستش را نمیدانم ولی سایز دست او اندازه سایز دست توست بنابراین سایز خودت را بده تا برایش بخرم.
🔸سپس پیرزن ثروتمند به بازار رفت و با همه پولش طلا و زیورآلات خرید.
🔺روزی هر سه فرزند را به همراه همسرانشان به خانهاش دعوت کرد. طلاها را درآورد و به آنها گفت: در آن شبها بر فراش آب ریختهام و اصلا ادراری در کار نبوده است. طلاها را در دست عروس کوچکترش گذاشت و گفت: این همان دختری است که من به زودی نزد او پناه میبرم و باقیمانده عمرم را در کنارش خواهم گذراند.
🔸در این لحظه پسرهای اول و دوم سرگیجه شدند و از رفتار خود پشیمان شدند.
🔹مادر به آنها گفت: نتیجه عملتان را خواهید دید و قطعا فرزندان شما نیز با شما چنین رفتار خواهند کرد ولی برادر کوچکتر شما محفوظ خواهد ماند و با خوشحالی پروردگارش را ملاقات خواهد کرد؛ و این همان چیزیست که زنانتان شما را از آن محروم کردند زیرا شما به آنان آموزش ندادهاید که مادر چه گوهر ارزشمندیست.
✅ @StoryProfileMazhabi
🔅 #امام_صادق علیه السلام:
✍️ مَن لَم يَملِكْ غَضَبَهُ لَم يَملِكْ عَقلَهُ؛
🔴 هر كه مالک خشم خويش نباشد، مالک خِرد خويش نیست.
📚 الکافی، جلد ۲، صفحه ۳۰۵
#حدیث_روز
#حدیث_پروفایل
@StoryProfileMazhabi