آزمودم دل خود را به هزاران شیوه
هیچ چیزش به جز از وصل تو خشنود نکرد ...!
#حضرت مولانا
@TAMASHAGAH
عبارتِ «من به خداوند توکل میکنم» شما را
از میان طوفان مشکلات عبور می دهد،
از بدبختی و درد می گذراند
هیچ مشکلی نیست که آسان نشود و هیچ نمودی نیست که در پیشگاه چشمان شمایی که به خداوند توکل کرده اید، خواهان تبدیل شدن به حقیقت نباشد.
امروز روز آرامش است.
شما به خداوند توکل کرده اید، در حالی که دنیا با طوفان نفرت از هم پاشیده می شود، آرامش شما کاملاً دست نخورده و سالم باقی می ماند.
#دوره_ای_در_معجزات 📕
@TAMASHAGAH
هر که طواف قلب کند مقصود یافت و هر که راه دل غلط و گم کند، چنان دور افتاد که هرگز خود را بازنیابد.
#تمهیدات
#عینالقضات_همدانی
@TAMASHAGAH
🍃🍃
در غزلی دیگر، که در آن خدا متکلم است و انسان مخاطب، به عظمت مقام انسان اشاره میشود که در واقع موسی، مصطفی، یوسف، مسیح و اسفندیار و مرتضای وقت است، اما در این جهان و تعلقات آن چون ماهی در زیر ابرِ تن مانده است و از او دعوت میشود که چون ذوالفقار غلاف تن را که چوبین است بشکند و خود را از شکستهدلی برهاند و آزاد کند:
«منگر به هر گدایی که تو خاص از آنِ مایی
مفروش خویش ارزان که تو بس گرانبهایی
به عصا شکاف دریا که تو موسیِ زمانی
بدران قبای مه را که ز نورِ مصطفایی
بشکن سبویِ خوبان که تو یوسفِ جمالی
چو مسیح دم روان کن که تو نیز از آن هوایی
به صف اندرآی تنها که سفندیارِ وقتی
درِ خیبر است برکن که علیّ مرتضایی...
تو چنین نهان دریغی که مهی به زیرِ میغی
بدران تو میغِ تن را که مهیّ و خوشلقایی...
تو چو تیغِ ذوالفقاری تنِ تو غلافِ چوبین
اگر این غلاف بشکست تو شکستهدل چرایی..
ز غلافِ خود برون آ، که تو تیغِ آبداری
ز کمینِ کانْ برون آ، که تو نقدِ بس رَوایی...»
#مولوی /دکتر تقی پورنامداریان
داستان پیامبران در #کلیات شمس
"شرح و تفسیر عرفانی داستانها در غزلهای مولوی"
@TAMASHAGAH
گر تو هستی مرد کل ، کل را ببین!
کل طلب ،کل باش،کل شو، کل گزین
#عطار
@TAMASHAGAH
همه کردهٔ کردگار است و بس
جز او کرد نتواند این کرده کس
#فردوسی بزرگ
@TAMASHAGAH
اگر عشق را یافتی بگذار عشق، پَرَت را بریزد و بی بالت کند، زیرا آن پرواز را به پر و بال نیازی نیست.
بگذار تو را بسوزاند و خاکسترت بر باد دهد، زیرا ققنوس از چنین خاکستری برخواهد خاست...
#مسعود ریاعی
@TAMASHAGAH
🌱
جانا به غریبستان چندین به چه میمانی
بازآ تو از این غربت تا چند پریشانی
صد نامه فرستادم صد راه نشان دادم
یا راه نمیدانی یا نامه نمیخوانی
گر نامه نمیخوانی خود نامه تو را خواند
ور راه نمیدانی در پنجه ره دانی
بازآ که در آن محبس قدر تو نداند کس
با سنگ دلان منشین چون گوهر این کانی
ای از دل و جان رسته دست از دل و جان شسته
از دام جهان جسته بازآ که ز بازانی
هم آبی و هم جویی هم آب همیجویی
هم شیر و هم آهویی هم بهتر از ایشانی
چندست ز تو تا جان تو طرفهتری یا جان
آمیختهای با جان یا پرتو جانانی
نور قمری در شب قند و شکری در لب
یا رب چه کسی یا رب اعجوبهٔ ربانی
هر دم ز تو زیب و فر از ما دل و جان و سر
بازار چنین خوشتر خوش بدهی و بستانی
از عشق تو جان بردن وز ما چو شکر مردن
زهر از کف تو خوردن سرچشمه حیوانی
#مولوی/کلیات شمس، تصحیح بدیعالزمان فروزانفر، تهران: امیرکبیر، ۱۳۶۶، صص ۹۵۸_۹۵۷
@TAMASHAGAH
آرزو نکن که کارها آسانتر شوند
آرزو کن خودت توانمند تر شوی.
یک هیزم شکن وقتی خسته میشود که تبرش کند شود
نه اینکه هیزمش زیادتر شود.
تبر ما انسانها باورهایمان است نه آرزوهایمان
#لئو بوسکالیا
@TAMASHAGAH
بَر چرخِ سحرگاه، یکی ماه عیان شد
از چرخ، فرود آمد و در ما نگران شد
چون باز که بِربایَد مرغی به گَهِ صید
بِربود مرا آن مَه و بَر چرخ، دَوان شد
در خود چو نظر کردم خود را بِنَدیدم
زیرا که در آن مَه، تنم از لطف چو جان شد
#مولانای جان
@TAMASHAGAH
سی هزار سال در فضای وَحدانیَت او پریدم
و سی هزار سال دیگر در اُلوهیَت پریدم
و سی هزار سال دیگر در فَردانیَت.
چون نود هزار سال بهسر آمد،
بایزید را دیدم
و من هرچه دیدم همه من بودم ...
#تذکرة الاولیا - ذکر بایزید بسطامی
@TAMASHAGAH
⭕️پندانه
#آدمی هر آنچه که #میدهد، #باز پس میگیرد!
#پندار، #گفتار و #کردارانسان #دیر یا #زود
با دقتی حیرتانگیز به #خودِ او باز میگردد .
#فلورانس_اسکاول_شین
@TAMASHAGAH
4_6046233622464173717.mp3
4.45M
من کجا، باران کجا؟ !
از باران چه بیاموزیم ؟
مولانا می گفت: فکر های کوچک ذهن مثل ناودان هست. آنچه انسان را عمیق می کند، دانشی است که از درون بجوشد و چون آب باران بتواند باغ را صد رنگ کند .
آسمان شو ابر شو باران ببار
ناودان بارش کند نبود به کار
آب اندر ناودان عاریتیست
آب اندر ابر و دریا فطرتیست
فکر و اندیشهست مثل ناودان
وحی و مکشوفست ابر و آسمان
آب باران باغ صد رنگ آورد
ناودان همسایه در جنگ آورد
تا وقتی درگیر ذهن بسته خودمانیم با هم نزاع می کنیم ، مثل ناودان که آب کوچکی را در خودش جمع می کند و ممکن هست از طریق همان آب محدود ، بام خانه ای را خراب کند ...
@TAMASHAGAH
🍂
آمدمت که بنگرم باز نظر به خود کنم
سیر نمیشود نظر بس که لطیف منظری
#حضرت_سعدی
🍁🍁
@TAMASHAGAH
ای کاش درد عشقت درمان پذیر بودی
یا از تو جان و دل را یکدم گزیر بودی
#حضرت_عطار
🍁🍂
@TAMASHAGAH
بیچارهتر از عاشق بیصبر کجاست
کاین عشق گرفتاری بیهیچ دواست
#حضرت_عشق_مولانا
@TAMASHAGAH
جز تو اندر نظرم هیچ کسی میناید
وین عجبتر که تو خود روی به کس ننمایی
#فخرالدین_عراقی
@TAMASHAGAH
هوالنور🌱
دوش وقتِ سَحَر از غُصّه نجاتم دادند
واندر آن ظلمتِ شب آبِ حیاتم دادند
بیخود از شَعْشَعِهٔ پرتوِ ذاتم کردند
باده از جامِ تَجَلّیِّ صفاتم دادند
چه مبارکسَحَری بود و چه فرخندهشبی
آن شبِ قدر که این تازهبراتم دادند
بعد از این رویِ من و آینهٔ وصفِ جمال
که در آنجا خبر از جلوهٔ ذاتم دادند
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب؟
مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند
هاتف آن روز به من مژدهٔ این دولت داد
که بِدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند
این همه شهد و شِکر کز سخنم میریزد
اجرِ صبریست کز آن شاخِ نباتم دادند
همّتِ #حافظ و انفاسِ سحرخیزان بود
که ز بندِ غمِ ایّام نجاتم دادند
@TAMASHAGAH
هوالعزیز💐
🌱لطفي كن و نپرس چرا عاشقت شديم؟
حتما دليل داشت كه ما عاشقت شديم
🌱در حيرتم كه عشق از آثار ديدن است
ما كورها نديده چرا عاشقت شديم؟
🌱اثبات ميكنيم؛ بفرما ! قسم كه هست
باور نمي كني؟ به خدا ! عاشقت شديم!؟
🌱كي عاشقت شديم فراموشمان شده
بابا ! مهم كه نيست كجا عاشقت شديم
🌱گفتند پشت ابري و ما خوش خيالها
چون كودكان سر به هوا عاشقت شديم
🌱ديديم سخت بود كمي لايقت شويم
رفتيم و با دو بند دعا عاشقت شديم
🌱يك ذره عقل هم كه خدا لطف كرده بود
كرديم نذر عشق تو تا عاشقت شديم
🌱بي اعتنا به ميل تو و آبروي تو
گفتيم مثل شاه و گدا عاشقت شديم
🌱اين ميوهها رسيده و ياران گرسنهاند
اينجا كه كوفه نيست، بيا ! عاشقت شديم
#قاسم_ صرافان
@TAMASHAGAH
🍃هوالنور
چو اَنْدَرآید یارم چه خوش بُوَد به خدا
چو گیرد او به کنارم چه خوش بُوَد به خدا
چو شیر پَنْجه نَهَد بر شِکَسته آهویِ خویش
که ای عزیز شکارم چه خوش بُوَد به خدا
گُریزپایِ رَهَش را کَشان کَشان بِبَرَند
بر آسْمانِ چهارَم چه خوش بُوَد به خدا
بدان دو نَرگسِ مَستَش عَظیمْ مَخْمورَم
چو بِشْکَنَند خُمارم چه خوش بُوَد به خدا
چو جانِ زارِ بَلادیده با خدا گوید
که جُز تو هیچ ندارم چه خوش بُوَد به خدا
جوابش آید از آن سو که من تو را پس از این
به هیچ کَس نگُذارم چه خوش بُوَد به خدا
شبِ وصال بیاید شَبَم چو روز شود
که روز و شب نَشِمارم چه خوش بُوَد به خدا
چو گُل شِکُفته شَوَم در وصالِ گُلْرُخِ خویش
رَسَد نَسیمِ بهارم چه خوش بُوَد به خدا
بیابم آن شِکَرِسْتانِ بینهایت را
که بُرد صَبر و قَرارَم چه خوش بُوَد به خدا
اَمانتی که به نُه چَرخ در نمیگُنْجَد
به مُسْتَحِق بِسِپارم چه خوش بُوَد به خدا
خراب و مَست شَوَم در کمَالِ بیخویشی
نه بِدْرَوَم نه بِکارم چه خوش بُوَد به خدا
به گفت هیچ نَیایَم چو پُر بَوَد دَهَنَم
سَرِ حَدیث نَخارم چه خوش بُوَد به خدا
#کلیات شمس_مولانای جان
@TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آدمهای زیادی را در بستر مرگ شاهد بودم؛که در آخرین لحظات زندگی،کاشکی های فراوان داشتند...
می گفتند کاش کمتر حرص می خوردم و کمتر رقابت می کردم، برای یادآوری خودم به دیگران خود را کمتر به در و دیوار می کوبیدم و برای حفظ آدم های ارزان خودم را کمتر خوار و خفیف می کردم.
از آن تجارب تلخ من بسیار آموختمکه راحت بگذرم و راحت نفس بکشم،
برای در یاد ماندن کسی زور نزنم و هیاهو نکنم ،در مهربانی کم نگذارم و کرده هایم را نشمارم،
چُرتکه و وزن نیکی ها را به جوی آب بسپارم؛
و زندگی را سیرِ سیر بنوشم...
که موقع کوچ و خداحافظی ای کاش نکنم.
تو مرا استاد راه شدی؛
سپاسگزارم عشق جان سپاسگزارم 🙏
@TAMASHAGAH
طبعی نه که با دوست درآمیزم من
عقلی، نه که از عشق بپرهیزم من
دستی، نه که باقضا در اویزم من
پایی ، نه که از میانه بگریزم من
#مولانای جان _رباعی ۱۵۰۱
@TAMASHAGAH
من در این خانه
به گُم نامیِ نمناکِ علفْ نزدیکم
من صدایِ نفسِ باغچه را می شنوم
و صدایِ ظلمت را، وقتی از برگی می ریزد
و صدایِ سرفۀ روشنی از پشتِ درخت،
عطسۀ آب از هر رِخْنۀ سنگ،
چِکْچِکِ چِلْچِلِه از سقفِ بهار.
و صدایِ صافِ باز و بسته شدنِ پنجرۀ تنهایی
و صدایِ پاکِ پوست انداختنِ مبهمِ عشق،
متراکم شدنِ ذوقِ پریدن در بال
و تَرَک خوردنِ خودداریِ روح.
من صدایِ قدمِ خواهش را می شنوم
و صدایِ پایِ قانونیِ خون را در رگ،
ضربانِ سَحَرِ چاهِ کبوترها،
تپشِ قلبِ شبِ آدینه،
جریانِ گلِ میخک در فکر،
شِیْهِۀ پاکِ حقیقت از دور
من صدایِ وزشِ مادِّه را می شنوم
و صدایِ کفشِ ایمان را در کوچۀ شوق
و صدایِ باران را، رویِ پلکِ تَرِ عشق،
رویِ موسیقیِ غمناکِ بلوغ،
رویِ آوازِ انارستان ها.
و صدایِ متلاشی شدنِ شیشۀ شادی در شب،
پاره پاره شدنِ کاغذِ زیبایی،
پُر و خالی شدنِ کاسۀ غربت از باد...
#سهراب سپهری
@TAMASHAGAH
به کوی میکده هر سالکی که ره دانست
دری دگر زدن اندیشه تبه دانست
#غزلیات حضرت حافظ
#غزل شماره ی ۴۷
@TAMASHAGAH