هیچ چیز به اندازه مسئولیت دادن به کودکان اعتماد به نفس آنها را افزایش نمی دهد، پس سعی کنید به فرزند خود مسئولیت های متناسب با سنش را بدهید.
خواهید دید که هرگاه او مسولیتش را انجام می دهد چه رضایت خاطری پیدا می کند و احساس می کند که چقدر در خانواده اش فرد مهمی است.
مثلا از کودک ۳ یا ۴ ساله خود بخواهید اسباب بازی هایش را جمع کرده سر جایش بگذارد و یا از کودک ۷ ساله خود بخواهید لباس ها را پس از خشک شدن تا کند و در قفسه های مربوط به خود قرار دهد. سعی کنید این احساس درونی را در آنها به وجود آورید که خودشان باید مشکلاتشان را حل کند.
🌹
#بازی
بازی زبان کودک است. چقدر به کودکتان گفتید دوستت دارم؟ مادرها از صبح تا شب خیلی این جمله رو میگن. قابل شمارش نیست. خبر بد اینه که اصلا بچتون هیچی نفهمیده از این حرفها که زدید فقط شما دلتون خوشه گفتید. اون فقط اونجاها را فهمیده که باهاش بازی کردید بازی زبان کودکه. بچه ها فارسی را خوب حرف میزنن، و در اصل خوب تقلید می کنن، ولی درکی از زبان ندارن.
مادری می گفت پسر ۵ ساله دارم من را به ستوه آورده منو بیچاره کرده صبح دیر بلند میشه میخواد بره مهد کودک جون منو میگیره گفتم که صبح ها ساعت چند بیدار میشی بیدارش می کنی؟ گفت ۷. گفتم فردا ۶ و نیم بیدارش کن. وقتی بیدار شدی داری میری بچه را بیدار کنی یه مشت آب به صورتتون بزنید موهاتون مرتب کنید با چشم های غی کرده نرید بگید پاشو. بچه میگه پاشم چیکار. بگید پاشو برو مهدک کودک. نگو پاشو بریم مهد کودک یا مدرسه.
اونطور که شما میری صداش میکنی میگه می خوام نباشه اون مدرسه با این قیافه با این اخلاق با این صدای تند اومدی که منو ببری مدرسه یا مهد کودک. اول یه اب به صورتت بزن اگه وقت داشتی یه ته آرایشم بکن بگو بلند شو اگه گفت چرا؟ بگو می خواهیم بازی کنیم باهم.
مادر گفت اخه این موقع صبح؟
گفتم اره. تشک خوشخواب دارید برید روی تشک بپرید بالا پایین بیاید گزارش توی کلاس بدید. هفته بعد این خانوم اومد گفت اگه تجربه نکرده بودم فکر میکردم دروغ میگید بچمو بیدار کردم گفت چیه؟ گفتم پاشو میخوایم بازی کنیم .پرید ازجاش. پسر بچه ام هست. گفت چه بازی می خوایم بکنیم؟ گفتم بپر بپر. چند دفعه بالا پایین پرید از تخت اومد پایین دستش زد به کمرش گفت این کارا چیه می کنی؟ ۵ سال بهش گفته بودن نپر. امروز گفتن بپر. بعد اومد پایین لیوان شیرش سر کشید هر روز جون منو میگرفت تا اینو بخور قطره قطره می خورد صبحانه شو خورد. گفتم زنگ بزنم آژانس بریم مهد. گفت پیاده بریم حال کنیم تا مهد کودک میپرید بالا پایین می دوید جفتک مینداخت شادی می کرد ظهر هم که اومد تا غروب همینطور منو بوس میکرد میگفت کاری نداری من انجام بدم؟ گفتم کفش ها را مرتب کن، باز کاری نداری؟ گفتم این کارا بکن..
مادر گفت واقعاً ۵ دقیقه بازی اینقدر تاثیر داره؟ گفتم نه. بچه بلاخره بازیشو میکنه چه اینجا چه تو مهد کودک اما شما تو این پنج دقیقه بازبان کودک بهش گفتید دوستش دارید. ۵ دقیقه دوست داشتن رو تجربه کرد و حالا تمام روز دنبال اینه که حالا دوست داشتنش رو یه جوری نشون بده ببینید چند دقیقه بازی چه تاثیری داره. امروز یکی از مسائل اینه که والدین با بچه ها هیجان مشترک ندارند بازی هیجان مشترکه. رابطه را اصلاح میکند.
🌹👌حتماحتما امتحان کنید واثرش رابفرستی در گروه ممنون🌹
با چشمان کودک دنیا را ببینید
کودکان عمدا کارهایی نمی کنند که شما ناراحت شوید بلکه دلیل کارهای بدشان این است که مثل بزرگسالان فکر نمی کنند. اگر اجازه دهید رفتارشان شما را بیازارد مرتب در رنج و عذاب خواهید بود.
روش درست این است که بخشی از رفتار آنها را ناشی از شرایط سنی بدانید. یک کودک 2 ساله در حال یادگیری است و وقتی بشقاب را پرت می کند می خواهد ببیند چه می شود. اگر یک بشقاب پلاستیکی به وی بدهید خواهید دید که پس از پرت کردن آن به سراغ چیز دیگری رفته و شما نیز کمتر ناراحت خواهید شد.
وقتی خود را جای او بگذارید محیط را آماده کرده و بسیاری از اوقات به جای عصبانی شدن بخندید.
🌹
ما از اینها غافلیم!
دستم را گرفت، از خوابگاه برد بیرون. روبهروی خوابگاه زنجان خانههایی بود که معلوم بود از قدیم مانده؛ از زمان آلونکنشینها. همیشه چشمم به این خانهها میافتاد، اما هیچوقت فکر نکرده بودم به آدمهایی که توی این آلونکها زندگی میکنند. اوضاعشان خیلی خراب بود. رفتیم جلوتر. از یکی از خانهها خانمی آمد بیرون، سه تا بچه قد و نیم قد هم پشت سرش. مصطفی تا چشمش به بچهها افتاد، قربان صدقهشان رفت. خانه درواقع، یک اتاق خرابه نمناک بود. در نداشت؛ پرده جلویش آویزان بود. از تیر چراغبرق سیم کشیده بودند و یک چراغ جلوی در روشن کرده بودند. مصطفی گفت: «ببین اینا چطوری دارن زندگی میکنن. ما ازشون غافلیم.» چند وقتی بود بهشان سر میزد. برنج و روغن میخرید و برایشان میبرد. وقتی هم که خودش نمیتوانست کمک کند، چندتا از بچهها را میبرد که آنها کمک کنند.
هوا هوای حسینیهها، شب جمعه
رسیده این دل من تا خدا، شب جمعه
شب زیارت مخصوص سیدالشهدا
شب زیارت ارباب ما، شب جمعه
حوائج همگی مستجاب خواهد شد
رواست حاجت دل با دعا، شب جمعه
حسین گفتم و در بین روضه میشنوم
صدای مادر سادات را شب جمعه
خدا کند که همین روزها حرم باشم
خدا کند برسم کربلا، شب جمعه
حرم بیایم و بر سینه مهر غم بزنم
کنار مرقد شش گوشه از تو دم بزنم
***************************
🔸علامه مجلسی فرمودند :
شب جمعه مشغول مطالعه بودم، به این دعا رسیدم
بسم الله الرحمن الرحیم،
🔸الْحَمْدُ لله مِنْ اَوَّلِ الدُّنْیا اِلی فَنائِها
وَ مِنَ الآخِرَه اِلی بَقائِها, اَلْحَمْدُاللهِ عَلی کُلِّ نِعْمَه، اَسْتَغْفِرُالله مِنْ کُلِّ ذَنْبٍ وَ اَتُوبُ اِلَیْه، وَ هُوَ اَرْحَمُ الرّاحِمینَ
🔸بعد یک هفته مجدد خواستم ، آنرا بخوانم، که در حالت مکاشفه از ملائکه ندایی شنیدم ، که ما هنوز از نوشتن ثواب قرائت قبلی فارغ نشده ایم...
قصص العلماء، ص 80
●➼┅═❧═┅┅───┄
⤴️ #آمرزش_گناهان
خواندن #سوره_جمعه، در شب جمعه، بسیار سفارش شده است.
بخوانیم و به نیت #سلامتی_و_ظهور_امام_زمان_عج❤️
💎طبق فرمایش آقا امام جعفر صادق(ع) هرکس در شبهای جمعه
✨سوره مبارکه جمعه✨
را بخواند کفاره گناهانش از این جمعه تا جمعه آینده خواهد بود.
📚ثواب الاعمال/ص۷۹