هدایت شده از ولایت ، توتیای چشم
🌙🌙اذان به افق تهران☀️☀️
🌙الله اکبر ☀️
🌙الله اکبر☀️
🌙 الله اکبر☀️
🌙 الله اکبر☀️
🌙اشهد ان لا اله الا الله☀️
🌙اشهد ان لا اله الا الله☀️
🌙اشهد ان محمدا رسول الله☀️
🌙اشهد ان محمدا رسول الله☀️
🌙اشهد ان علیا ولی الله☀️
🌙اشهد ان علیا ولی الله☀️
🌙حی علی الصلاه☀️
🌙حی علی الصلاه☀️
🌙حی علی الفلاح☀️
🌙حی علی الفلاح☀️
🌙حی علی خیر العمل☀️
🌙حی علی خیر العمل☀️
🌙الله اکبر ☀️
🌙الله اکبر☀️
🌙لا اله الا الله ☀️
🌙لا اله الا الله☀️
☀️🌙☀️🌙☀️🌙☀️🌙☀️
عَجِلوُابا لصلاة
👋التمــــــــــاس دعــــا
هدایت شده از ولایت ، توتیای چشم
💛دعا برای شروع روز 💛
💙بسم الله الرحمن الرحیم💙
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار
🌷اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن
🌷اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن
🌷اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة
💚دعای ایمان💚
💞بسم اللّه الرحمن الرحیـم💞
🌹لااِلهَ اِلَّا اللهُ الموُجُودُ فی کُلِّ زَمانٍ
🌹 لا اِلهَ الا اللهُ المَعبوُدُ فی کُلِّ مَکانٍ
🌹لا اله الا اللهُ المَعروُفُ بِکُلِّ اِحسانٍ
🌹لااِلهَ الااللهُ کُل یَومٍ فی شَأنٍ
🌹لااله الااللهُ اَلاَمانُ اَلاَمانُ اَلاَمانُ مِن زوالِ الایمانِ و مِن شَرِّ الشَّیطانِ یاقَدیمَ الاِحسانِ
یاغَفُورُ یارَحمنُ یارَحیمُ بِرَحمَتِکَ یااَرحَمَ الرّاحِمینَ .🌹
💚دعای چهارحمد💚
💞بسم الله الرحمن الرحیم 💞
🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی عَرَّفَنی نَفسَهُ وَ لَم یَترُکنی عُمیانَ القَلب
🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی جَعَلَنی مِن اُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّی الله ُ عَلَیهِ وَ آلِه
🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی جَعَلَ رِزقی فی یَدِهِ وَ لَم یَجعَلهُ فی اَیدِی النّاس
🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی سَتَرَ عُیُوبی عَورَتی وَ لَم یَفضَحنی بَینَ النّاسِ.
🌹دعای برکت روز:
(الحَمدُللّه فالِقِ الإِصباحِ،سُبحانَ رَبِّ المَساءِ وَالصَّباحِ،
اللّهُمَّ صَبِّح آلَ مُحَمَّدٍ بِبَرَکَةٍ وعافِیَةٍ، وسُرورٍ وقُرَّةِ عَینٍ.
اللّهُمَّ إنَّکَ تُنَزِّلُ بِاللَّیل وَالنَّهارِ ما تَشاءُ، فَأَنزِل عَلَیِّ و عَلی أهلِ بَیتی مِن بَرَکَة السَّماواتِ وَالأَرضِ،
رِزقا حَلالاً طَیِّبا واسِعا تُغنینی بِهِ عَن جَمیع
ِ خَلقِک)َ
🌹🌹🌹
💚❤️💛💖💙💜
🍃بسم الله الرحمن الرحیم 🍃
🌎🌖تقویم واعلانات نجومی🌔🌎
✴️ پنجشنبه👈23 مرداد 1399
👈23 ذی الحجه 1441 👈13 اوت 2020
🕋 مناسب ها دینی و اسلامی.
🐪امام حسین علیه السلام در مسیر کربلا منزل ۱۴ "زباله"
🎇امور اسلامی و دینی.
❇️روز خوب و خوش یمنی است برای:
✅ازدواج عقد عروسی و خواستگاری.
✅ تجارت و داد و ستد .
✅و جابه جایی منزل و دکان خوب است.
👶 مناسب زایمان ونوزاد زیبا خواهد بود ان شاءالله
🤒مریض امروز زود خوب می شود.
🚘 مسافرت:
مسافرت بسیار خوب و سودمند و خیردارد.
🔭احکام نجوم.
✳️آغاز نگارش کتاب ومقاله وپایان نامه .
✳️آغاز تحصیل وتدریس .
✳️ و دیدار با بزرگان سیاست نیک است .
💇♂💇 اصلاح سر و صورت :
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت)
در این روز ماه قمری باعث روبراه شدن امور می شود .
💉💉حجامت فصد خون دادن.
#خون_دادن یا #حجامت و فصد باعث فرح و نشاط و شادی دل می شود .
💅 ناخن گرفتن:
🔵 پنجشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز خیلی خوبیست و موجب رفع درد چشم، صحت جسم و شفای درد است.
👕👚 دوخت و دوز:
پنجشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز خوبیست و باعث میشود ، شخص، عالم و اهل دانش و علم گردد.
❇️️ ذکر روز پنجشنبه نیز: لا اله الا الله الملک الحق المبین
💠 ️روز پنجشنبه طبق روایات متعلق است به #امام_حسن_عسکری_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
@TOOTIYAYCHASHM
🍃💠ولایت توتیای چشم👆
🌻🌿🌻🌿🌻🌿🌻
❣️ #سلام_امام_زمانم❣️
صبـ🌤ـح یعنی ...
تپش قلب 💓زمان
در #هوس دیدن تو😍
که بیایی و #زمین
گلـ🌸ـشن اسرار شود ...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
🌺🌺🌺
🍃🌸
💫صبح مےشود
و #خورشید نگاه تو
آسمان را روشن مےڪند
#لبخنـدمیزنے
بهار مےشود
نیستی اما #نسیم_یادت
هر روز هفته ام را #معطر کرده است✨
#شهید_سعید_بیاضی زاده
#سلام_صبحتون_شهدایی
🌺🌺🌺
7.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚠️شاید امسال، سال امتحان عزاداران باشد..
مدل عزاداری را عوض کن، اما یک وقت به بهانۀ کرونا برای محرم کم نگذاری؟
🌹🌹🌹
📚علمدار
🍁برگرفته از زندگی شهید مجتبی علمدار
🌸قسمت صد و یازدهم: جذب
اما وقتی بر می گشتند چشم هایشان کبود بود. معلوم بودکه خیلی گریه کرده اند ناراحت بودم. گفتم شاید کسی اون ها رو اذیت ميکنه. برای همین چادر خانم همسایه را قرض گرفتم و امروز آنها را تعقیب کردم. فهمیدم که به اینجا آمده اند؛ به بیت الزهرا، از همسایه ها پرسیدم:”اینجا كجاست؟!“گفتند: حسینیه است. جوان ها می آیند و سخنرانی و مداحی دارند. مسئول اینجا هم نامش آقا سید علمدار است. من هم نام شما را شنیده بودم. برای همین اینجا ماندم و تا آخر هیئت را گوش کردم. مطمئن شدم خدا دست بچه های من رو گرفته. برای همین اومدم از شما تشکر کنم و بگم بیشتر مراقب بچه های من باشید. همان موقع دوقلوها از در بیرون آمدند. با تعجب مادرشان را دیدند که با سید در حال صحبت است. سید جلو رفت و دست انداخت گردن هر دوی آنها و گفت: حاج خانم، بچه های شما عالی اند. اینها معلم اخلاق من هستند. خدا این ها رو خیلی دوست داره. ما هم که کارهای نیستیم. این بچه ها باید ما رو یاری کنند. چند روز بعد دوباره همین مادر را دیدم. آمده بود تا سید را ببیند. سید جلوی در آمد. مادر، یک دسته اسکناس که داخل پاکت بود به سید داد و گفت: کل پس انداز من همین سی هزار تومن هست که آوردم برای بیت الزهرا من هرچه دارم از شما دارم. شما هم هر طور ميدانید خرج کنید. سید تشکر کرد و مبلغ را به مسئول مالی هیئت تحویل داد. این دو نفر بعدها از بهترین نیروهای هیئتی شدند.
👈ادامه دارد
✔️منبع: کانال علمداران عشق
🌺🌺🌺
📚علمدار
🍁برگرفته از زندگی شهید مجتبی علمدار
🌸قسمت صد و دوازدهم: پاکت
سید اعتقاد عجیبی به ائمه داشت. به این خاندان عشق می ورزید. مداحی که
می کرد برای احتیاج مادی نبود. در ازاي مداحی کردن مبلغ یا به قولی پاکت نمی گرفت. از وضعیت مالی او آگاه بودم. حقوقی که از سپاه می گرفت کافی نبود. از آن پول، هم باید اجاره منزل را ميداد و هم امورات خانواده را می گرداند. البته من سید را می شناختم. می دانستم که از آن حقوق بخشی را نیز انفاق
می کند. ولی با این حال از مداحی کردن هدیه و یا پولی نمی گرفت یک بار او را برای مداحی دعوت کردند. سید هم قبول کرد. آن روز با ماشین او را رساندم. در راه به شوخی گفتم: »راستی سید مداحی ميکنی، پاکت هم ميگیری گفت: من برای چیز دیگری ميخوانم. من هیچ چیز را با خانم حضرت زهراعوض نميکنم. سید اعتقاد قلبی داشت. می گفت:» من اگر برای مداحی پول بگیرم، دیگر نميتوانم در حضور مادرم حضرت زهرا بگویم که من خالصانه برای شما مداحی کردم چون ایشان می توانند بگویند که اُجرت مداحیات را گرفته ای. هر سال 28 ماه صفر با بچه های هیئت رهروان امام راهی سفر مشهد میشدند
👈ادامه دارد
✔️منبع: کانال علمداران عشق
🌺🌺🌺
❣
🔻خواب شهادت
شهید علیرضا سالمی
حاج مهدی کرباسی
از لحاظ قرابت سنی، شهید علیرضا سالمی خیلی به من نزدیک بود. یک سال شاید از من کوچکتر بود.
در پادگان قبل از اینکه برویم خط مقدم علیرضا سالمی یک مقدار محفوظ به حیا بود کم حرف بود ولی یک مقداری هم شوخ و شیطنت داشت. اینها یک خانواده ای بودند که سه تا برادر بودند و هر سه تا با هم می اومدن منطقه. محمدرضا سالمی، علیرضا سالمی و محمود سالمی هر سه نفر با هم می اومدن منطقه.
یک روز صبح دیدم که خیلی دمغه. رفتم کنارش گفتم علیرضا چقدر دمغی چی شده؟ گفت که هیچی. گفتم نه تو اصلاً اینطور نبودی کمی تحرک داشتی شاد و شنگول الان چرا اینطوری؟ گفت یه چیزی بگم بین خودمون می مونه؟ گفتم آره. گفت من خواب دیدم که شهید می شم من مطمئنم که این آخرین عملیاتیه که من دارم می یام و شهید می شم. گفتم که هر چی مقدر باشه همون پیش می یاد انشاءالله همه مون مرگمون شهادت باشه ولی شاید تو قسمتت این دفعه این نباشه شاید دو تا سه تا عملیات بگذره بعد.
گفت که نه قطعیه من خوابی که دیدم اینقدر واضح بود که مطمئنم شهید می شم. ولی یک چیزی كه برام خیلی جای تعجبه و برای من سواله این هست که آخه من چه عمل خوبی داشتم که لیاقت شهادت رو پیدا بکنم و تو که رفیق من هستی تو به من بگو آیا اصلاً در من چیزی می بینی که من ارزش شهید شدن رو داشته باشم؟
گفتم که مهمتر از این، چیزیه که کسی از تو ناراضی نیست همه دوست دارن گفت نه آخه من نه نماز خاصی داشتم نه اینکه حوصله ی نماز شب داشتم می گرفتم می خوابیدم. گفتم به اینها نیست، به دل هست و به ارتباطی که با خدا داری. به پاکیه. به صداقته. خیلی برای خودش سوال بود که مگر می شه منی که خیلی اهل سیر و سلوک و مسائل روحانی خیلی شدید نبودم آخه مگه می شه من شهید بشم اتفاقاً خیلی از بچه هایی که شهید شدن بچه هایی بودند که خیلی شوخ بودند و اهل مزاح بودن و در همون عملیات پدافند شرهانی بود که شهید شدند.
یادم هست قرار بود برویم محل استقرارمون رو شناسایی کنیم از جبهه ی عراق اومدیم گفتیم چند تا از بچه ها رو با خودمون ببریم من اومدم یک لحظه دَرِ سنگر سالمی رو باز کردم گفتم سالمی تو هم می یای گفت که آره منم می یام، تو راه که داشتیم می رفتیم گفت من خواب دیدم که شهید می شم گفتم از این خوابها نمی خواد الان تعریف کنی خدا رحمتش کنه اومدیم وارد منطقه شدیم رفتیم شناسایی خیلی جلوتر.
خوبیش این بود که برادراشو با خودمون نبردیم و اونها داشتند از اون بالا نگاه می کردند اینهم که رفت جلو تا نزدیکای عراقی ها رفتیم شناسایی کردیم که عراقی ها ما رو دیدن و شروع کردن به تيراندازی.
سالمی مجروح شد خیلی هم کشیدنش روی زمین چون نمی شد ایستاده حرکت کنیم تا اينكه بین راه به شهادت رسید و واقعاً خوابی که دیده بود به واقعیت پیوست.
❣