eitaa logo
ولایت ، توتیای چشم
224 دنبال‌کننده
19.3هزار عکس
6.3هزار ویدیو
92 فایل
فرهنگی ، اجتماعی ، سیاسی ، مذهبی ، اخلاق و خانواده . (در یک کلام ، بصیرت افزایی) @TOOTIYAYCHASHM http://eitaa.com/joinchat/2540306432Cdd24344a89
مشاهده در ایتا
دانلود
. 👇👇👇 کانال عمومی 👇👇👇 (تقویم همسران) ✴️ پنجشنبه👈1 خرداد /جوزا 1404 👈24 ذی القعده 1446👈22 می 2025 @taghvimehamsaran 🕋 مناسب های دینی و اسلامی. 📛شب جمعه صدقه مطلوب و نحوست را بی اثر می کند. 🎇 امور دینی و اسلامی. ❇️ امروز برای امور زیر مناسب است: ✅شروع کسب و کار. ✅انواع دیدارهای مهم. ✅و مسافرت خوب است. 🤒 مریض امروز زود خوب می شود. 👶 مناسب زایمان نیست. 🚘 مسافرت: مسافرت خوب است. 👩‍❤️‍👨مباشرت امروز: مباشرت هنگام زوال ظهر، مستحب و فرزند حاصل هیچگونه انحراف و نادرستی ندارد. 🔭احکام نجوم. 🌗 امروز قمر در برج حوت است و از نظر نجومی مناسب برای امور زیر است. ✳️فصد و خون دادن. ✳️آغار درمان و معالجات. ✳️آغاز تعلیم و تعلم. ✳️و از شیر گرفتن کودک نیک است. 🔵مناسب نوشتن حرز و نماز و بستن حرز و حکاکی نیست. 💑مباشرت امشب: (شبِ جمعه) ،فرزند پس از فضیلت نماز عشاء امید است از ابدال و یاران حضرت مهدی علیه السلام شود.ان شاءالله. 💇‍♂💇 اصلاح سر و صورت: طبق روایات، (سر و صورت) در این روز ،باعث اصلاح امور می شود. 💉💉حجامت فصد خون دادن. یا و فصد باعث دفع صفرا می شود. 😴😴 تعبیر خواب: خواب و رویایی که امشب. (شبِ جمعه) دیده شود تعبیرش در ایه ی 25 سوره مبارکه "فرقان" است. یوم تشقق السماء بالغمام و نزل الملائکه تنزیلا... و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که خواب بیننده را خصومت یا گفتگویی ناشایست پیش آید صدقه بدهد تا رفع شود و از این قبیل امور قیاس شود. @taghvimehamsaran 💅 ناخن گرفتن: 🔵 پنجشنبه برای ، روز خیلی خوبیست و موجب رفع درد چشم، صحت جسم و شفای درد است. 👕👚 دوخت و دوز: پنجشنبه برای بریدن و دوختن روز خوبیست و باعث میشود ، شخص، عالم و اهل دانش و علم گردد. ✴️️ وقت استخاره : در روز پنجشنبه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر ( وقت خوابیدن) ❇️️ ذکر روز پنجشنبه نیز: لا اله الا الله الملک الحق المبین ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه موجب رزق فراوان میگردد . 💠 ️روز پنجشنبه طبق روایات متعلق است به . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸 زندگیتون مهدوی 🌸 📚 منابع مطالب ما: 📔تقویم همسران نوشته ی حبیب الله تقیان انتشارات حسنین علیهما السلام قم: پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24 تلفن: 09032516300 025 377 47 297 0912 353 2816 📛📛📛📛📛📛📛 📩 این مطلب را برای دوستانتان حتما با لینک ارسال کنید.بدون لینک نقل مطلب ممنوع و حرام است. 📛📛📛📛📛📛📛 لینگ کانال در ایتا و سروش و تلگرام 👇 @taghvimehamsaran ارتباط با ادمین👇 @tl_09123532816 https://eitaa.com/joinchat/2302672912C0ee314a7eb
🥀مراسـم میهـمانے لاله‌هـاے زهرایے🥀 ❇️گرامـیداشت سالگرد شــهادت ♨️و یازدهمین ســالگرد شهادت سیــدالشهدای مقاومت استان فارس سردار بےسر مدافع حرم حاج عبدالله اسکندری🍂 📌با حضور خانواده معـــظم شهید 🎙: سردار بهرام قاسمی(همرزم شهید) 🎤با : کربلایی ماجد قيّم 📆پنجشنــبه ۱ خرداد۱۴۰۴ ⏰ساعت ۱۷ 📍؛قطعه شهدای گمنام💥 🌷🍃🌷🍃🌷🍃 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz وارد کانال شهداي شیراز شوید👆👆
💠بمناسبت ۲۳ذےالقعده ،روز زیارتے امام رضا علیه السلام ♨️شهیدی که زیارت امام رضا (ع )دوست داشت 💠گفـــت :مـــادر اجازه بده برم زیارت امام رضا(ع).... گفتم نه، تو تنها پســـرمی میترسم توی راه برات اتفاقی بیافتد! 💠تو جبهـــه مجـــروح شـــده بود، اشتباهی بردنش مشهد. همان جا ڪنـــار امام رضا(ع) شهـــید شـــد. پیڪـــرش را اطراف ضریـــح طواف دادن بعـــد برگشـــت شیراز..... فرید(اکبر)شهابی نژاد 🍃🌹۱۴‌گل‌صلوات‌هدیه‌به‌شهید فرید (اکبر) شهابی نژاد 🌹🍃 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🌹♥️ 🍀چه حس خوبِ قشنگی است در پناه یاد شما زندگی کردن، با مهر شما نفس کشیدن، در فراق شما چشم براه بودن ... چقدر دلنشین است زندگی با شما ... درست مثل نفس کشیدن در هوای بهار ... 🌤 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
دلتان به گرمای آتش ؛ دستان‌تان معطر به عطرِ چای تازه لحظه هایتان پُر خیر و برکت با یاد مردان خاکی جبهه بفرماییدچای‌‌  ☕️ روز وعاقبتتون شهدایی 🕊 🖤🖤🖤شهدای خدمت🖤🖤🖤 🖤🖤شهدای خدمت🖤🖤🖤 🖤شهدای خدمت🖤🖤🖤 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
مادرم تماس گرفت: 👈حال پدربزرگت بد شده...ما مجبور شدیم بیایم اینجا (منظور یڪے از روستاهای اطراف تبریز است)... چند روز دیگه معطلے داریم... برو خونه عمت!...👉 اینها خلاصه جملاتے بود ڪه گفت و تماس قطع شد 💞 چادر رنگـے فاطمه را روی سرم مرتب میڪنم و به حیاط سرڪ میڪشم. نزدیڪ غروب است و چیزی به اذان مغرب نمانده. تو لبہ‌ی حوض نشسته ای، آستین هایت را بالا زده ای و وضو میگیری. پیراهن چهارخانه سورمه ای مشڪے و شلوار شیش جیب! میدانستم دوستت ندارم❣ فقط...احساسم بہ تو، احساس ڪنجڪاوی بود... ڪنجڪاوی راجب پسری ڪه رفتارش برایم عجیب بود❣ "اما چرا حس فوضولے اینقد برام شیرینه😐 مگه میشه ڪسے اینقدر خوب باشه؟" مےایستے، دستت را بالا مےآوری تا مسح بڪشے ڪه نگاهت بمن مےافتد. بسرعت رو برمیگردانے و استغفرالله میگویـے.... اصلاً یادم رفته بود برای چڪاری اینجا امده ام... _ ببخشید!...زهرا خانوم گفتن بهتون بگمن مسجد رفتید به اقا سجاد گوشزد ڪنید امشب زود بیان خونه... همانطور ڪه آستین هایت را پایین میڪشے جواب میدهے: بگید چشم! سمت در میروی ڪه من دوباره میگویم: _ گفتن اون مسئله هم از حاجـے پیگری ڪنید... مڪث میڪنـے: _ بله...یاعلــے! 💞 زهرا خانوم ظرف را پر از خورشت قرمه سبزی میڪند و دستم میدهد _ بیا دخترم...ببر بزار سرسفره... _ چشم!...فقط اینڪه من بعد شام میرم خونه عمه ام!... بیشتر از این مزاحم نمیشم. فاطمه سادات ازپشت بازو ام را نیشگون میگیرد _ چه معنےداره! نخیرشما هیچ جا نمیری!دیر وقته... _ فاطمه راس میگه...حالا فعلا ببرید غذاها رو یخ ڪرد.. هردو از آشپزخانه بیرون و به پذیرائےمیرویم. همه چیز تقریباً حاضر است. صدای مردانه ڪسے نظرم را جلب میڪند. پسری با پیرهن ساده مشڪے، شلوار گرم ڪن، قدی بلند و چهره ای بینهایت شبیه تو! ازذهنم مثل برق میگذرد_اقاسجاد_! پشت سرش تو داخل می آیے و علےاصغر چسبیده به پای تو کشان کشان خودش را به سفره میرساند❣ 💞 خنده ام میگیرد! چقدر این بچه بہ تو وابسته است💗 نکند یکروز هم من مانند این بچه بہ تو.... ✍ ادامه دارد ... 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
❣❤️❣❤️❣❤️❣ پتو را ڪنار میزنم، چشمهایم را ریز و به ساعت نگاه میڪنم."سه نیمه شب!" خوابم نمیبرد...نگران حال پدربزرگم... زهرا خانوم اخر کار خودش را کرد و مرا شب نگه داشت... بہ خود میپیچم... دستشویـے درحیاط و من از تاریڪـے میترسم! تصورعبور از راه پله و رفتن به حیاط لرزش خفیفـے به تنم میندازد. بلند میشوم ،شالم راروی سرم میندازم و با قدمهای آهسته از اتاق فاطمه خارج میشوم. در اتاقت بسته است. حتماً آرام خوابیده ای! یڪ دست را روی دیوار و با احتیاط پله ها را پشت سر میگذارم. آقا سجاد بعداز شام برای انجام باقـے مانده ڪارهای فرهنگے پیش دوستانش به مسجد رفت. تو و علےاصغر در یڪ اتاق خوابیدید و من هم همراه فاطمه. سایه های سیاه، ڪوتاه و بلنداطرافم تڪان میخورند. قدمهایم را تندتر میڪنم و وارد حیاط میشوم. /چند مترفاصلس یا چند کیلومتره؟؟😨😰/ زیر لب ناله میڪنم:ای خدا چقد من ترسوام!... ترس ازتاریڪےراازڪودڪےداشتم. چشمهایم را میبندم و میدوم سمت دستشویـے ڪه صدایـے سرجا میخڪوبم میڪند!😐 ❣❤️❣❤️❣❤️❣ صدای پچ پچ...زمزمه!!... "نکنه...جن!!!😲" از ترس به دیوار میچسبم و سعے میڪنم اطرافم را در آن گنگـے و سیاهـےرصد ڪنم! اما هیچ چیز نیست جز سایه حوض ،درخت و تخت چوبـے!!😮 زمزمه قطع میشود و پشت سرش صدایـے دیگر... گویـے ڪسے دارد پا روی زمین میڪشد!!! قلبم گروپ گروپ میزند، گیج ازخودم میپرسم:صدا از چیـــه!!!! سرم را بـے اختیار بالا میگیرم..روی پشت بام.سایه یڪ مرد!!! ایستاده و بمن زل زده!!نفسم درسینه حبس میشود. یڪ دفعه مینشیند ومن دیگر چیزی نمیبینم!! بـے اختیار با یڪ حرکت سریع از دیوار ڪنده میشوم و سمت در میدوم!! صدای خفه درگلویم را رها میڪنم: دززززدددد...دزد رو پشت بومهه..!!!دزدد..!! خودم راازپله هابالامیڪشم !گریه و ترس باهم ادغام میشوند.. _ دزد!!! دراتاقت باز میشود و تو سراسیمه بیرون مـےآیـے!!! شوڪه نگاهت رابه چهره ام میدوزی!! سمتت می آیم ودیوانه وارتڪرارمیڪنم:دزددد...الان فرااارمیڪنههه _ کو!! به سقف اشاره میکنم وبالکنت جواب میدهم:رو...رو...پش...پشت...بوم..م.. فاطمه و علـےاصغر هر دو با چشمهای نگران از اتاقشان بیرون مـے آیند.. و تو با سرعت از پله ها پایین میدوی... ❣❤️❣❤️❣❤️❣ ✍ ادامه دارد ... 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🚨عاقبت بخیری یعنی : 👈- پست و ریاست و میزهای دنیایی را رها کنی، بشوی مدافع حرم بی بی حضرت زینب(س).. 👈-آرزوی شهادت را سالها با خودت داشته باشی وبرایش به آب و آتش بزنی .... 👈- شهید بشوی و سرت به دست بدترین آدم ها جدا بشود و روی نی برود.... 👈- خانواده ای داشته باشی که در مقابل تحویل بدن مطهر شهید ، حاضر به دادن امتیازبه دشمنان نباشند... 👈-بدنت مفقود باشد و بعد از 8 سال ، روز دوم محرم ، روز ورود امام حسین (ع)به کربلا وارد وطن شودو روز عاشورا تشییع و تدفین بشوی.. 👌عاقبت بخیری یعنی حاج عبدالله اسکندری هدیه به شهید 🍃🌷🍃🌷 : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
 دستم را.روی سینه ام میگذارم. هنوز بشدت میتپد.فاطمه ڪنارم روی پله نشسته و زهراخانوم برای آروم شدن من صلوات میفرستد. اما هیچ کدام مثل من نگران نیستند! بخودم که آمدم فهمیدم هنگام دویدن و بالا آمدن از پله هاشالم افتاده و تو مرا با این وضع دیده ای!!! همین آتش شرم به جانم میزد!! علےاصغروشالم را از جلوی در حیاط مےاورد و دستم مےدهد. شالم را سرم میڪنم و همان لحظه تو با مردی میانسال داخل می آیـے... علےاصغرهمین ڪه اورا میبیند بالحن شیرین میگوید: حاچ بابا!! انگار سطل آب یخ روی سرم خالے میڪنند😐 مرد با چهره ای شکسته و لبخندی که که لابه لای تارهای نقره ای ریشش گم شده جلو مےاید: _ سلام دخترم! خوش اومدی!! بهت زده نگاهش میکنم بازم گند زدم!!! آبروم رفت!!! بلند میشوم،سرم را پایین میندازم... _ سلام!!...ببخشید من!..من نمیدونستم که.. زهراخانوم دستم را میگیرد! _ عیب نداره عزیزم! ما باید بهت میگفتیم که اینجوری نترسی!!حاج حسین گاهـے نزدیڪ اذان صبح میره روی پشت بوم برای نماز..وقتی دلش میگیره و یاد همرزماش میفته! دیشبم مهمون یکی از همین دوستاش بوده.فک کنم زود برگشته یراست رفته اون بالا😊 باخجالت عرق پیشانی ام را پاک میکنم، بزور تنها یڪ ڪلمه میگویم: _ شرمنده...‌😢 فاطمه به پشتم میزند: _ نه بابا!منم بودم میترسیدم!! حاج حسین با لبخندی که حفظش کرده میگوید: _ خیلے بد مهمون نوازی ڪردم! مگه نه دخترم!! وچشمهای خسته اش را بمن میدوزد. ❣❤️❣❤️❣❤️❣ نزدیک ظهراست گوشه چادرم را با یک دست بالا میگیرم و با دست دیگر ساڪم را برمیدارم. زهراخانوم صورتم رامیبوسد _ خوشحال میشدیم بمونی!اما خب قابل ندونستی!😊 _ نه این حرفا چیه؟؟دیروزم ڪلـے شرمندتون شدم😔 فاطمه دستم رامحکم میفشارد: رسیدی زنگ بزن!! علےاصغر هم باچشمهای معصومش میگوید:خدافس آله👶 خم میشوم و صورت لطیفش رامیبوسم.. _ اودافظ عزیزخاله خداحافظـے میڪنم، حیاط راپشت سرمیگذارم و وارد خیابان میشوم. تو جلوی در ایستاده ای ،کنارت که می ایستم همانطور که به ساکم نگاه میکنے میگویـے: خوش اومدید...التماس دعا قرار بود تو مرا برسانے خانه عمه جان. اما ڪسـے ڪه پشت فرمان نشسته پدرت است. ❣❤️❣❤️❣❤️❣ یڪ لحظه ازقلبم این جمله میگذرد. .... وفقط این کلمه به زبانم می آید: محتاجیم...خدانگهدار ✍ ادامه دارد ... 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
چند روزی خانه عمه جان ماندگار شدم در این مدت فقط تلفنـے با فاطمه سادات در ارتباط بودم! عمه جان بزرگترین خواهرپدرم بود و من خیلـے دوستش داشتم. مادرم بلاخره بعد از پنج روز تماس گرفت... صدای گوشخراش زنگ تلفن گوشم را ڪر میڪند. بشقاب میوه ام را روی مبل میگذارم و تلفن را برمیدارم. _ بله؟ _ . _ مامانـےتویـے؟؟...ڪجایـےشما!خوش گذشته موندگارشدی؟ _ . _ چراگریه میڪنـے؟؟ _ . _ نمیفهمم چےمیگیـــــ.... _ . صدای مادرم درگوشم میپیچد! بابابزرگ...مرد! تمام تنم سرد میشود! اشڪ چشمهایم را میسوزاند! بابایـے...یاد ڪودڪـے و بازی های دسته جمعـے و شلوغ ڪاری درخانه ی باصفایش!... چقدر زود دیرشد. حالت تهوع دارم! مانتوی مشڪےام را گوشه ای از اتاق پرت میڪنم و خودم را روی تخت میندازم . دوماه است ڪه رفته ای بابابزرگ! هنوز رفتنت را باور ندارم! همه چیز تقریبا بعد از چهلمت روال عادی بخودگرفته! اما من هنوز...😔 رابطه ام هرروز با فاطمه بیشترشده و بارها خود او مرا دلداری داده. باانگشت طرح گل پتویم را روی دیوار میڪشم و بغض میڪنم😢 چندتقه به در میخورد. _ ریحان مامان؟! _ جانم مامان!..بیاتو! مادرم بایڪ سینـے ڪه رویش یڪ فنجان شکلات داغ و چند تکه کیک که در پیش دستـے چیده شده بود داخل می آید. روی تخت مینشنید و نگاهم میڪند. _ امروز عڪاسـے چطور بود؟ مینشینم یک برش بزرگ ازکیک را در دهانم میچپانم و شانه بالا میندازم! یعنـے بد نبود!😒 دست دراز میکند و دسته ای از موهای لخت و مشڪےام را ازروی صورتم کنار میزند. باتعجب نگاهش میڪنم: چقدیهو احساساتی شدی مامان😐 _ اوهوم!دقت نکرده بودم چقدر خانوم شدی! _ واع...چیزی شده؟!😓 _ پاشو خودتو جم و جورڪن، خواستگارت منتظره ما زمان بدیم بیاد جلو!.و پشت بندش خندید کیک به گلویم میپرد به سرفه میفتم و بین سرفه هایم میگویم... _ چی...چ...چی دارم؟ _ خب حالا خفه نشو هنو چیزی نشده که! _ مامان مریم تروخداا...من کہ بهتون گفتم فعلاً قصد ندارم😠 _ بیخود میکنی!پسره خیلیم پسر خوبیه! _ عخی حتماً یه عمر باهاش زندگی کردی _ زبون درازیا بچه! _ خا کی هس این پسر خوشبخت!؟ _ باورت نمیشه...داداش دوستت فاطمه! باناباوری نگاهش میکنم! یعنـے درست شنیدم؟ گیج بودم . فقط میدانستم که . ✍ ادامه دارد ... 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
این مرد تعمیر کار به یاد شهدای خدمت چله خدمت گرفته دوچرخه بچه های نیازمند رو رایگان تعمیر میکنه 🖤🖤🖤شهدای خدمت🖤🖤🖤 🖤🖤شهدای خدمت🖤🖤🖤 🖤شهدای خدمت🖤🖤🖤 ✅انتشار مطالب بدون ذکر منبع با ذکر حداقل1⃣صلوات جهت سلامتی و فرج امام زمان علیه السلام جایز است✅ 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🔰 تصویری از شهید سید ابراهیم رئیسی و شهید حسین امیرعبداللهیان @Hasanabbasi_students 🖤🖤🖤شهدای خدمت🖤🖤🖤 🖤🖤شهدای خدمت🖤🖤🖤 🖤شهدای خدمت🖤🖤🖤 ✅انتشار مطالب بدون ذکر منبع با ذکر حداقل1⃣صلوات جهت سلامتی و فرج امام زمان علیه السلام جایز است✅ 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃