eitaa logo
ولایت ، توتیای چشم
239 دنبال‌کننده
16.7هزار عکس
4.7هزار ویدیو
91 فایل
فرهنگی ، اجتماعی ، سیاسی ، مذهبی ، اخلاق و خانواده . (در یک کلام ، بصیرت افزایی) @TOOTIYAYCHASHM http://eitaa.com/joinchat/2540306432Cdd24344a89
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بوی صبحانه می آید عطر چای صفای صبح سنگک داغ وچند لقمه زندگی امیدواریم امروزبراتون اون روزی باشه که هیچوقت قشنگیاشو تا آخرعمر یادتون نره... صبح جمعتون بخیر 🌹 ‌ 🎼
مهربانم مولای من مهدی جان! از شما سپاسگزارم که هر صبح رخصت می‌دهید سلامتان کنم یادتان کنم من با این سلام ها تازه می‌شوم جان می‌گیرم پرواز می‌کنم من با این سلام ها یادم می‌آید پدر دارم جان پناه دارم راه بلد دارم... من با این سلام ها زنده‌ام... 🌼🍃سلام، صبحتون مهدوی🍃🌼 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
♦️امان از جهل و نادانی... 🔹️گفتند کرونا از چین با پرواز جامعه‌المصطفی وارد قم و از قم به کشور منتشر شد، دروغ بود 🔹️گفتند واکسن برکت آب مقطر است، دروغ بود 🔹️گفتند فایزر ایمنی بالای ۹۵ درصد دارد، رئیسش ۴ بار کرونا گرفت و این هم دروغ بود 🔹️بارها گفتند رهبر انقلاب از دنیا رفته، دروغ بود 🔸️حالا می گویند آخوندها در قم برای بی حجابی، مدارس دخترانه را مسموم می کنند! 💠چه خوب گفت امیرالمومنین: احمق را اگر به كار خوبى متوجّه كنى، غافل مى شود، اگر بخواهى از نيكى دست بكشد دست مى كشد، اگر به نادانى وادارش كنى در پى نادانى مى رود، چون سخن گويد دروغ به زبان آورد، فهم ندارد و اگر هم به او تفهيم كنى نمى فهمد... 🗣 ┄┅═✧♡💠♡✧═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 حتما ببینید | نگاهی به دستاوردهای فضایی ایران در یک سال اخیر ¤ پرتاب ماهواره ققنوس ¤ سامانه آفاق ¤ ماهواره نور ۲ ¤ ماهواره ناهید ۱ ¤ ماهواره خیام ¤ پایگاه فضایی چابهار ¤ افتتاح مرکز کنترل ماهواره ¤ طراحی و تولید کپسول زیستی ¤ دستیابی به تصاویر رنگی ¤ ماهواره‌بر قائم ۱۰۰ ¤ تفاهم‌نامه با آژانس فضایی روسیه ¤ ثبت ماهواره خیام در سازمان ملل ¤ ماهواره سنجشی طلوع ۳ ¤ ماهواره مخابراتی ناهید ۲ ¤ و ... بیشتر ببینید 📆 ۱۴۰۰ - ۱۴۰۱ 🇮🇷 خـــــ♥️ــوش‌خبـر 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3193438243C5161aeab75
🔴 غربی که روز ستایش زن ندارد ♦️اگر بخواهیم از مظلومیت های زن غربی بگوییم همین بس که آنها روز زنی برای ارج نهادن به زنانگی ندارند‌. یک روز عشق ولنتاین دارند که به معنای عشق بدون تعهد وصرفا رابطه رمانتیک با زن است ودوم یک روز هشت مارس دارند که آن هم به شکل بسیار سلبی و منفی برای متوقف کردن خشونت علیه زنان است. غرب یا زنانگی ندیده که ارج نهد ،یا اصلا نمی‌داند زنانگی چیست که ارج نهد یا کارکرد زنانگی به زیان نظام سرمایه داری است که باید فراموش شود. ✍عالیه سادات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 🎥 سه دقیقه صریح، روشن و منطقی، درباره فساد نظام و نحوه مواجهه با آن/ فساد سیستمی یا فساد در سیستم!؟ 🔺برای دیدن تحلیل‌های حمید رسایی عضو کانال شوید🔻 rubika.ir/rasaee eitaa.com/rasaee T.me/www_rasaee_ir twitter.com/hamidrasaee
🔺چین دو غول صنایع هوایی و فضایی آمریکا را تحریم کرد؛ انتشار این خبر بلافاصله پس از سفر آیت الله رئیسی به پکن، بسیار معنی دار و یک جبهه گیری کم سابقه تلقی میشود. ✅ @ansari_rahim https://twitter.com/Ansarii_rahim/status/1626413503421595648?t=IsX17sge77l3CM-ngc46ZA&s=19
هدایت شده از ولایت ، توتیای چشم
❄️🌧️❄️🌧️❄️🌧️❄️ *قرار شبانه با مولای غریبمان💚* *بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد...* *دعا کبوتر عشق است و بال و پر دارد...* *💠 دعـــــــــــای فـــــــــــرج 💠* *🔸بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم🔸* *⚜اِلهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.⚜* *ترجمه:* *خدايا گرفتارى بزرگ شد، و پوشيده بر ملا گشت، و پرده كنار رفت، و اميد بريده گشت، و زمين تنگ‏ شد، و خيرات آسمان دريغ شد و پشتيبان تويى، و شكايت تنها به جانب تو است، در سختى و آسانی تنها بر تو اعتماد است، خدايا! بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست آن صاحبان فرمانى كه اطاعتشان را بر ما فرض نمودى، و به اين سبب مقامشان را به ما شناساندى، پس به حق ايشان به ما گشايش ده، گشايشى زود و نزديك‏ همچون چشم بر هم نهادن يا زودتر، اى محمّد و اى على، اى على و اى محمّد، مرا كفايت كنيد، كه تنها شما كفايت‏ کنندگان منيد، و ياریم دهيد كه تنها شما ياری كنندگان منيد، اى مولاى ما اى صاحب زمان، فريادرس، فريادرس، فريادرس، مرا درياب، مرا درياب، مرا درياب، اكنون، اكنون، اكنون، با شتاب، با شتاب، با شتاب، اى مهربان‏ترين مهربانان به حق محمّد و خاندان پاك او.* *💠دعــای ســـلامتی* *امــام زمــــان(عج)💠* *⚜"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"⚜* *⛅️اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ⛅️* ❄️🌧️❄️🌧️❄️🌧️❄️
📚 (مروری بر خاطرات احمد چلداوی) ✍به قلم:احمد چلداوی 🔸قسمت:٦ ☘در خلف آباد کاری برای انجام دادن نداشتم مدتها روی تپه کنار رودخانه جراحی می نشستم و شنا کردن بچه ها را تماشا می‌کردم. مدتی کلاسهای درس را در یک چادر برای جنگ زدگان برگزار کردند که من هم شرکت کردم اما چون رشته هنرستان نداشت ادامه ندادم. حالا دیگر به زمستان سال ۵۹ رسیده بودیم. مرتب از رادیو اخبار جنگ را دنبال می کردم و با خبر هر عملیاتی آرزو می‌کردم ای کاش من هم می‌توانستم به جبهه بروم. مرتب با خانواده ام برای برگشتن به جبهه درگیر بودم، اما هر چه تلاش می کردم کمتر نتیجه می گرفتم در همین ایام خبر عملیات هویزه و شهادت علم الهدی و یارانش علی رغم سانسور خبری از رادیو پخش شد. این عملیات به خاطر خیانت بنی صدر شکست خورده بود. ● بسیجی بمان بازگشت به شهر و دیار از مهرماه ۱۳۵۹ تا پایان زمستان آن سال را در خلف آباد ماندیم. آن اتاق کوچک خانه سید، اگر چه خوب بود ولی برای خانواده هشت نفری ما و مهمانهایی که از راه می رسیدند خیلی کوچک بود. پس از مدتی به امیدیه نقل مکان کردیم. این شهر به خاطر پایگاه هوایی‌اش چندین بار مورد حمله میگ‌های عراقی قرار گرفت. بهار تا نیمه تابستان سال ۶۰ را در امیدیه ماندیم. یکی از کلاس های مدرسه ای که حالا تعطیل شده بود را به ما و خانواده خاله شاها دادند. وسط کلاس را با یک پرده جدا کردیم، نصف کلاس را ما و نصفه دیگر را خانواده خاله شاها مستقر شدند. یک کلاس را هم به عنوان آشپزخانه مشترک برای همه ساکنین مدرسه در نظر گرفته بودند. در امیدیه هم کار خاصی نداشتم فقط گاهی برای دیدن عمه وسیله که از سوسنگرد به رامهرمز رفته بود به آنجا می‌رفتم و بر می‌گشتم. هوای امیدیه خیلی گرم تر از اهواز بود و تحمل این گرما برای مان ممکن نبود.مابقی تابستان را برای فرار از این گرمای طاقت فرسا به همدان رفتیم و در مدرسه ای در منطقه دره مرادبیگ ساکن شدیم. همان جا چند روز اول ماه مبارک رمضان را روزه گرفتیم. هر روز صبح مسافتی طولانی را با پای پیاده برای تهیه مایحتاج خانواده به روستایی که نزدیک مدرسه بود می‌رفتم. ماه مبارک آن سال در هوای خنک همدان خیلی به خانواده چسبید اما من هنوز حال و هوای شهرم را بیشتر می پسندیدم، اگر چه می‌دانستم هوای اهواز خیلی گرم است. لحظه شماری می‌کردم بهانه ای دست دهد و به اهواز برگردم. بالأخره آن بهانه جور شد. مرحوم دایی عبدالزهرا که از اهواز آمده بود، خبر آورد که هنرستان شرکت نفت یک دوره فشرده در تابستان سال ۱۳۶۰ برای هنرجوها برگزار می‌کند. با اصرار خانواده را راضی کردم و با کمی پول توجیبی راهی اهواز شدم. بعد از مدتها دیوارهای شهر اهواز را از دور می‌دیدم. قلبم به تپش افتاد. از اتوبوس که پیاده شدم هوای شهر تندی گرمایش را به صورتم کوبید ولی آن گرما برایم مطبوع تر از هوای خنک همدان بود. بلافاصله رفتم مسجد جواد الائمه علیه السلام پیش شهید سیاح، خواست مطمئن شود آمده ام که بمانم یا نه! گفت: «باز اومدی سری بزنی یا اومدی بمونی؟» گفتم: اومدم بمونم. گفت حالا شد! از همان تابستان زندگی من به عنوان یک بسیجی تمام وقت در مسجد شروع شد. صبح ها می‌رفتم هنرستان و بعد ازظهرها می آمدم مسجد. هنوز چند روزی از ماه مبارک باقی مانده بود. هوا هم بسیار گرم، و شهر زیر توپخانه دشمن بود. روزها که می‌رفتم هنرستان خیلی سخت می‌گـذشت. باید کارگاه عمومی و کارگاه تراش را شرکت می‌کردم. توی کارگاه بیشتر سوهان کاری بود. باید تمام زوایای قطعه فلزی، قائمه یا همان ۹۰ درجه می شد. حوصله من برای سوهانکاری خیلی کم بود. هر بار قطعه را نشان استادکار می دادم، گونیا می انداخت و می‌گفت: «گرده ماهی، گرده ماهی». یعنی این که به پشت ماهی شبیه تر شده است تا زاویه ۹۰ درجه. سعی می کردم قطعه های جدید بسازم. قطعه ای به شکل A انگلیسی ساختم که حرف اول اسم من و پدر و برادرم بود. قشنگ شده بود، وقتی آن را به پدرم نشان دادم حسابی زد تو ذوقم و با لحنی تمسخرآمیز گفت: «بارک الله ان‌شاء الله سال دیگه حرف B رو می سازی». این حرف پدرم توی روحیه ام تأثیر زیادی گذاشت و فهمیدم باید کارهای بزرگتری انجام دهم و به ساخت قطعات ساده بسنده نکنم. روزها، شهر به شدت زیر آتش توپخانه دشمن بود. یک روز معلم می خواست ما را از یك كارگاه به كارگاه دیگر ببرد. یکی یکی ما را می‌فرستاد و با صدای سوت گلوله توپ یا خمپاره دستور درازکش می‌داد. صحنه خنده داری شده بود و کلی خندیدیم. معلم شده بود مثل یک فرمانده نظامی. ✔️منبع: کانال حماسه جنوب 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
شهید مدافع حرم غلامرضا لنگری زاده🌻 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 تاریخ ولادت: ۱۳۶۵/۱۰/۲۱ محل ولادت: کرمان تاریخ شهادت: ۱۳۹۶/۱۱/۵ محل شهادت: سوریه_بوکمال مزار: گلزار شهدای کرمان 🍃🌹۱۴‌گل‌صلوات‌هدیه‌به‌شهید مدافع حرم غلامرضا لنگری زاده 🌹🍃 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
هدایت شده از ولایت ، توتیای چشم
🌙🌙اذان به افق تهران☀️☀️ ‍ 🌙الله اکبر ☀️ 🌙الله اکبر☀️ 🌙 الله اکبر☀️ 🌙 الله اکبر☀️ 🌙اشهد ان لا اله الا الله☀️ 🌙اشهد ان لا اله الا الله☀️ 🌙اشهد ان محمدا رسول الله☀️ 🌙اشهد ان محمدا رسول الله☀️ 🌙اشهد ان علیا ولی الله☀️ 🌙اشهد ان علیا ولی الله☀️ 🌙حی علی الصلاه☀️ 🌙حی علی الصلاه☀️ 🌙حی علی الفلاح☀️ 🌙حی علی الفلاح☀️ 🌙حی علی خیر العمل☀️ 🌙حی علی خیر العمل☀️ 🌙الله اکبر ☀️ 🌙الله اکبر☀️ 🌙لا اله الا الله ☀️ 🌙لا اله الا الله☀️ ☀️🌙☀️🌙☀️🌙☀️🌙☀️ عَجِلوُابا لصلاة 👋التمــــــــــاس دعــــا
هدایت شده از ولایت ، توتیای چشم
⚡️هرگاه که در نمازمان عجله کردیم و خواستیم آن را زودتر به پایان برسانیم ❕ بیاد بیاوریم ......... 🔘 همه ی آنچه که می خواهیم بعد از نماز به آنها برسیم و همه ی آنچه که می ترسیم از دست بدهیم ✅ بدست همان ذات مقدسی است که در مقابلش ایستاده ایم!!!
هدایت شده از ولایت ، توتیای چشم
💚حضرت امام صادق علیه السلام می فرمایند:💚 🔆 هركس چهل صبح(پیوسته) (دعای) عهد را بخواند: 1️⃣از یاوران قائم ما باشد 2️⃣و اگر پیش از ظهور آن حضرت بمیرد او را از قبر بیرون آورند 3️⃣و در خدمت آن حضرت باشد 4️⃣و حق تعالی به هركلمه از حسنه او را كرامت فرماید 5️⃣ و هزار گناه از او محو كند. 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🍃امام خمینی ره: اگر هرروز (بعد از نماز صبح)دعای عهد را بخوانی،مقدراتت عوض میشود...🍃
✋🏿 قائم آل نور، يا مهدي!  عطر سبز حضور، يا مهدي   تا هميشه صبور مي مانيم  در هواي ظهور، يا مهدي 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🌷یا محمد (صلی الله علیه و اله ) پیامبری ات مبارک! وقتی نوای ملکوتی وحی آمد، جبرئیل گفت: بخوان! «نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد» تو به پیامبری مبعوث شدی؛ با کوله باری از رسالت. . آمدی تا با تبلور حضورت، سرزمین خشکیده حجاز و جهان در جهالت فرو رفته را نفسی دوباره ببخشی. آمدی تا خار جهل و جهالت را برکنی. آمدی تا بساط ظلم را برهم زنی. فرستاده آخرینِ خدا بر زمین. «تبارک الله احسن الخالقین»... . پیامبری ات مبارک که روح انسانیت را در باغ جان ها شکوفا کردی. صلوات بر (صلی الله علیه و اله )🌸🍃 🌸✨عید مبارڪ✨🌸 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
هدایت شده از ولایت ، توتیای چشم
❄️🌧️❄️🌧️❄️🌧️❄️ *قرار شبانه با مولای غریبمان💚* *بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد...* *دعا کبوتر عشق است و بال و پر دارد...* *💠 دعـــــــــــای فـــــــــــرج 💠* *🔸بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم🔸* *⚜اِلهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.⚜* *ترجمه:* *خدايا گرفتارى بزرگ شد، و پوشيده بر ملا گشت، و پرده كنار رفت، و اميد بريده گشت، و زمين تنگ‏ شد، و خيرات آسمان دريغ شد و پشتيبان تويى، و شكايت تنها به جانب تو است، در سختى و آسانی تنها بر تو اعتماد است، خدايا! بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست آن صاحبان فرمانى كه اطاعتشان را بر ما فرض نمودى، و به اين سبب مقامشان را به ما شناساندى، پس به حق ايشان به ما گشايش ده، گشايشى زود و نزديك‏ همچون چشم بر هم نهادن يا زودتر، اى محمّد و اى على، اى على و اى محمّد، مرا كفايت كنيد، كه تنها شما كفايت‏ کنندگان منيد، و ياریم دهيد كه تنها شما ياری كنندگان منيد، اى مولاى ما اى صاحب زمان، فريادرس، فريادرس، فريادرس، مرا درياب، مرا درياب، مرا درياب، اكنون، اكنون، اكنون، با شتاب، با شتاب، با شتاب، اى مهربان‏ترين مهربانان به حق محمّد و خاندان پاك او.* *💠دعــای ســـلامتی* *امــام زمــــان(عج)💠* *⚜"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"⚜* *⛅️اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ⛅️* ❄️🌧️❄️🌧️❄️🌧️❄️
📚 (مروری بر خاطرات احمد چلداوی) ✍به قلم:احمد چلداوی 🔸قسمت:٧ ☘بعد از ظهرها از هنرستان که برمی‌گشتم اول یک سری به خانه مان که خالی بود می زدم. دیدن یک محله خالی از سکنه حتی آن موقع روز هم وهم انگیز بود. مدتی زیر کولر استراحت می‌کردم و قبل از تاریک شدن هوا به مسجد می‌آمدم. شب ماندن در محله ای که کسی در آن ساکن نبود هم ترسناک بود و هم خطرناک.. در آن ایامی که در مسجد جوادالائمه علیه السلام بودم با انسانهایی مأنوس شدم که خیلی از آنها در عملیاتهای مختلف شهید شدند. با هم غذا می خوردیم، پست می دادیم و نفس می کشیدیم. با هم از شنیدن خبرهای بد غمگین می شدیم و وقت خوشحالی هم با هم بودیم. البته گاهی هم دعوا می‌کردیم که حتی آن دعواها هم خاطره انگیز بود. الآن که در کسوت معلمی در دانشگاه مشغول نگارش این خاطرات هستم حاضرم زندگی الآنم را با آن دوران عوض کنم. • دوباره سوسنگرد خونی که در طریق القدس دادم مهرماه سال ۱۳۶۰ خانواده هم به اهواز بازگشتند. آنها هم از آوارگی و به اصطلاح جنگ زدگی خسته شده بودند. شهر زیر شلیک توپ و موشک های دشمن بود، اما مردم خیلی اعتنا نمی کردند. حالا دیگر ۱۵ ساله شده بودم و می‌توانستم به جبهه بروم. آذرماه، چند روز قبل از عملیات طریق القدس به مسجد فاطمه زهرا سلام الله عليها کوی فاطمیه (یوسفی سابق) رفتم. با تعداد زیادی از جوانان برای اعزام آماده شدیم. از آنجا اول به یک مسجد در خیابان امام خمینی قدس سره الشريف و بعد از آن به بسیج اهواز در بیست و چهارمتری رفتیم. آنجا یک جوان حدوداً هجده ساله سخنرانی غرایی کرد. او آیه ۵۲ سوره توبه را خواند و ترجمه کرد قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا إِلَّا إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ وَ نَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِكُمْ أَنْ يُصِيبَكُمُ اللهُ بِعَذَابٍ مِنْ عِنْدِهِ أَوْ بِأَيْدِينَا فَتَرَبَّصُوا إِنَّا مَعَكُمْ مُتَرَتِصُونَ بگو: آیا جز یکی از آن دو نیکی انتظار چیز دیگری را برای ما دارید؟ ولی ما منتظریم که عذاب خدا یا از جانب او یا به دست ما به شما برسد. پس شما منتظر باشید، ما نیز با شما منتظر می مانیم. آن موقع برایم خیلی جالب بود که جوانی با این سن و سال کم، می تواند این قدر خوب صحبت کند و این قدر معلومات داشته باشد. از طرف دیگر از این که آیاتی در قرآن هست که در جنگ امروز ما هم کاربرد دارد خیلی خوشحال شدم. احساس می‌کردم مثل این است که ما هم اکنون در رکاب حضرت رسول صلى الله عليه واله می جنگیم و این آیه در شآن ما نازل شده است. برای اعزام اجازه ی والدین لازم بود اما من اجازه پدر و مادرم را نداشتم. برای گرفتن رضایت نامه به خانه برگشتم ولی هر چه تلاش کردم نتوانستم مادرم را قانع کنم. متأسفانه آن روز از قافله بسیجیان طریق القدس جا ماندم. به نشانه اعتراض، تا مدتی لب به غذا نمی‌زدم و به اصطلاح قهر کرده بودم. می‌خواستم برای خانواده هزینه مخالفت‌شان را بالا ببرم اما بالاخره گرسنگی فشار آورد و اعتصاب غذا را شکستم. چند روز بعد مارش عمليات طريق القدس را از رادیو و تلویزیون شنیدم. از اینکه نتوانسته بودم در این عملیات شرکت کنم اعصابم خورد شده بود. از خودم خجالت می‌کشیدم. دلم می‌خواست کاری کنم. آن روز را به جای مدرسه به همراه چند نفر از بچه ها رفتیم که به مجروحین خون اهدا کنیم. وقتی خون دادم ضعف کردم اما عوضش اعصابم راحت تر شد از اینکه من هم توانسته بودم در این عملیات خون بدهم هرچند به روشی متفاوت، خیلی خوشحال بودم. دلم به درس نمی رفت. همه فکر و حواسم پیش بچه های مسجد جواد الائمه علیه السلام بود. بچه های مسجدی که حالا دیگر به نام رزمندگان گردان بلالی شناخته می شدند و در جبهه بستان می جنگیدند. به این در و آن در میزدم تا راهی برای رسیدن به گردان بلالی پیدا کنم. همان شب اعلام شد فردا یک کامیون تدارکات از مسجد برای کمک به جبهه حرکت می کند. فردای آن روز به همراه بعضی از بچه ها با کامیون کمک‌های مردمی به منطقه رفتیم. به پدر و مادر هم گفتم فقط برای تدارکات، آن هم یک روزه می روم و بر می گردم. آنها هم پذیرفتند. ✔️منبع: کانال حماسه جنوب 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃