منتظر نظراتتون هستیم😉
دلیل لف دادنتو بگو بعد برو☹️
حرفاتون :)
https://harfeto.timefriend.net/202058328
اگر دوستش داريد به زبان بياوريد
پانتوميم كه بازى نميكنيد،
از ترس باختن
با اشاره ميخواهيد بفهمانيد
واقعاً دوستش داريد و
به زبان نمى آوريد،
يكى از راه ميرسد كه بى هيچ عشقى
تكه كلامش "دوستت دارم" است
مى آيد، مى گويد،
مى برد دلش را و شما ميمانيد و
"دوستت دارم" هايى كه در
عطر پيراهنش جا مانده است...!
-سحر رستگار
#گوشه_نشین
@Azkodamso
#کلامشهید✨
✍🏻شهیدمصطفیصدرزاده:
کسیکهتویهیئتفقطسینهمیزنه؛
خیلیکاربزرگی #نمیکنه کاربزرگروکسی
میکنهکهتویهیئتحضوردارهوچای پخشمیکنه...
کسیکهسینهمیزنهفقطیهسینهزنهشیعه مرتضیعلیبایدبارفتارش
عشقشروثابتکنه...
#فقطیهسینهزننباشیم :))
🌱@Azkodamso
✨﷽✨
✅درسی از مکتب حضرت اباالفضل العباس(ع)
✍ماجرای داش علی مست و روضه حضرت عباس(ع) ....
یکى از جاهلهاى محل ما «داش على» بود که چند سال پیش فوت شد، در زمان حیاتش یک روز من از توى بازار رد مىشدم، دیدم داش على بازار را قُرقُ کرده و چاقویش را هم دستش گرفته و یک نفس کش جرأت نطق نداشت، آن روزها هنوز ماشین و اتومبیل نبود، من با قاطر به مجالس سوگواری حضرت سیدالشهدا(ع ) مىرفتم، از سرگذر که رد شدم متوجه شدم که مرا دید و تا چشمش به من افتاد، گفت: از قاطر پیاده شو، پیاده شدم، گفت: کجا مىروى؟
دیدم مست مست است و باید با او راه رفت، گفتم: به مجلس روضه مىروم! گفت: یک روضه ابوالفضل همین جا برایم بخوان، چون چارهاى نداشتم، یک روضه اباالفضل(ع ) برایش خواندم، داش على بنا کرد گریه کردن، اشکها روى گونهاش مىغلتید و روى زمین مىریخت، چاقویش را غلاف کرد و قرق تمام شد، بعد فهمیدم همان روضه کارش را درست کرده و باعث توبهاش شده بود. چند سال بعد داش على مرد، چند شب بعد از فوتش او را در خواب دیدم، حال او را پرسیدم ، مثل اینکه مىدانست مىخواهم وضع شب اول قبرش را بپرسم،
گفت: راستش این است که تا آمدند از من سؤالهایی بکنند، سقائى آمد، مقصودش حضرت ابوالفضل(ع) بود و فرمود: داش على غلام ما است، کارى به کارش نداشته باشید
🚩#ما_ملت_امام_حسینیم
#من_ماسک_میزنم
@Azkodamso
در دل من چیزیست،
مثل یک بیشه نور
مثل خواب دم صبح
و چنان بیتابم که دلم میخواهد،
بدوم تا ته دشت
بروم تا سر کوه
دورها آواییست که مرا میخواند...
#سهراب
@Azkodamso