eitaa logo
دعاهای حاجت روایی 🤲🤲🤲
940 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.7هزار ویدیو
198 فایل
سفارش قرائت قرآن و نماز اموات ودعاهای جهت روا شدن حاجات ،نمازهای مستحبی و سفارش نمازهای حاجت و همچنین دختران و پسران متدین جهت انتخاب همسر مناسب در ایتا پیام ارسال فرمایید ۰۹۱۹۵۴۲۶۲۷۶خانم اسماعیلی ‌
مشاهده در ایتا
دانلود
✊🏿 ما از مرگ نمی‌هراسیم اما شما هم از مرگ ما صرفه ندارید! "امام خمینی" "رضوان‌الله‌تعالی‌علیه" ↫ ♡ ↫ ♡ ↯•┈┈••✾•🌿🌼🌿•✾••┈┈•↯ @Azkodamso
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ب وقت ❤️❤️
🌷☺️ همه هم وغمش این بود تا جایی که بدنمان می کشد ، در حرم بمانیم . زیارت نامه بخوانیم و روضه و توسل . سیری نداشت . زمانی که اشکی نداشت ، راه می افتاد که برویم هتل هتل هم می آمد که تجدید قوا کند برای دوباره رفتن به حرم در کاروان ، رفیقی پیدا کرد لنگه خودش ، هم مداح بود هم پاسدار ، مداحی و روضه کاروان را دو نفری انجام می دادند ،ولی اهل این نبود ، که با کاروان و با جمع برود . می خواست دو نفری باهم باشیم . می گفت :« هرکی کربلا میره ، از صحن امام رضا میره ! »☺️☺️ قسمت شد خادم حرم حضرت عباس الاسلام فیش غذا به ما داد ، خیلی خوشحال بودیم ، رفتیم مهمانسرای حضرت . 😁☺️ با خواهرم رفتیم برگه جواب آزمایش را بگیریم ، جوابش مثبت بود . میدانستم چقدر منتظر است . مأموریت بود . زنگ که زد بهش گفتم . ذوق کرد ، میخندید . وسط صحبت قطع شد . فکر کردم آنتن رفته یاشارژ گوشی اش مشکل پیدا کرده . دوباره زنگ زد ، گفت : « قطع کردم برم نماز شکر بخونم ! » این قدر شاد و شنگول شده بود که نصف حرف هایم را نشنید .😉🙃 انتظارش را می کشید . در ما موریت های عراقی و سوریه لباس نوزاد خریده بود و در حرم تبرک کرده بود به ضریح . در زندگی مراقبم بود ، ولی در دوران بارداری بیشتر . از نه ماه ، پنج ماهش نبود و همه آن دوران را خوابیده بودم ، دست به سیاه و سفید نمی زدم . از بارداری قبل ترسیده بودم .😁🙃 خیلی لواشک و قرء قوروت دوست داشتم .تا اسمش میومد یا هوس می کردم🙃😇 در دهنم آب جمع می شد . پدر و مادرم می گفتند : « نخور فشارت می افته ! » محمدحسین برایم می خرید . داخل اتاق صدایم میزد : « بیا باهات کار دارم ! » لواشک و قره قوروتها را یواشکی به من می داد و با خنده می گفت : « زن مارو ! باید مثه معتادا بهش جنس برسونیم ! » 😂😃 نمی توانستم زیاد در هیئت ها شرکت کنم . وقتی میدید مراعات می کنم ، خوشحال می شد و برایم غذای تبرکی می آورد . 😁🙃 برای خواندن خیلی از دعاها و چله هاکمکم می کرد . پابه پایم می آمد که دوتایی بخوانیم . بعضی را خودش تنهایی می خواند . زیاد تربت به خوردم میداد ، به خصوص قبل از سونوگرافی و آزمایش های خودش از کربلا آورده بود و می گفت : « اصل اصله ! »😶🙃 اسم بچه را از قبل انتخاب کرده بودیم : امیرحسین . در اصل ، امیرحسین اسم بچه اولمان بود . به پیشنهاد یکی از علمای تهران ، گذاشتیم امیرمحمد . گفته بود : « اسم محمد رو بذارید روش تا به برکت این اسم ، خدانظر كنه و شفا بگیره ! »😁🙂 می گفت : « اگه چهار تا پسر داشته باشم ، اسم هرچهارتاشون رو میذارم حسین ! » 😉🙂 با کمک مادرم ، داخل ماشین نشستم . راه افتاد . روضه گذاشت ، روضه حضرت علی اصغرهم . سه تایی تادم در بیمارستان گریه کردیم برای شیرخواره امام حسین (ع) زایمانم در بیمارستان خصوصی بود .😊🙂 لباس مخصوص پوشید آمد داخل اتاق ، به نظرم پرسنل بیمارستان فکر می کردند الان گوشه ای می نشیند و لام تا کام حرف نمی زند برعکس ، روی پایش بند نبود ، هی قربان صدقه ام می رفت . برای کادر پزشکی خیلی جالب بود که آدم مذهبی و این قدر تقلا وجنب و‌ جوش !☺️ با گوشی فیلم می گرفت . یکی از پرستارها می گفت : « کاش میشد از این صحنه ها فیلم بگیری ، به بقیه نشون بدی تا یاد بگیرن ! »😁😁 قبل از اینکه بچه را بشویند ، در گوشش اذان و اقامه گفت . همان جا برایش روضه خواند ، وسط اتاق زایمان ، جلوی دکتروپرستارها . روضه حضرت علی اصغر ایلام ، آنجایی که لالایی می خوانند ، بعدهم کام بچه را با تربت امام حسین ایلام برداشت .🙃🙂 اصرار می کرد شب به جای همراه بماند کنارم . مدیر بخش می گفت : « شما متوجه نیستین اینجا بخش زنانه ؟ » دکتر را راضی کرده بود با مادرم بماند ، اما کادر بیمارستان اجازه ندادند . تا یازده دوازده شب بالای سرم ایستاد . به زور بیرونش کردند . باز صبح زود سروکله اش پیدا شد . 😂😅 چند بار بهش گفتم : « روز هفتم مستحبه موهای سربچه رو بتراشیم ! » راضی نشد . بهش گفتم : « نکنه چون خودت درد بی مویی کشیدی ، دلت نمیاد ؟ » می گفت : « حیفم میاد ! »😕🙁 امیر حسین سیزده روزه بود که بردیمش هیئت ، تولد حضرت زینب (ع) بودو هوا هم خیلی سرد و هیئت شلوغ ، مدام به من می‌گفت :« بچه رو بنا به درودیوار هیئت ! » خودش هم آمد بردش قسمت آقایان و مالیده بودش به درودیوار هیئت. 😇😁 @Azkodamso
من؛ خدا را از ته قلبم قبول دارم... لایق ستایش است خدایی که، خالق نعمتی چون توست...!✨♥️ @Azkodamso
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 یک 👌 . چندتا نکته باید خیلی بهش دقت بشه خانما خوب میفهمن چی میگم... یه دختر میتونه اونقدر علاقمند به طرف بشه که از راه دوووور، غرورش رو زیر پا بذاره و بره ملاقات یک پسر! و یک پسر میتونه همینقدر راحت بهش کم اهمیتی کنه و احساساتش رو نادیده بگیره😞🙁 ‌ یبار یه دختر خانمی سوال میکرد که چرا پسره براش ارزشی قائلی نیست !🧐 جوابش اینه که وقتی شما خودت برای خودت ارزش قائل نبودی و اینقدر خودتو مقابل کسی تحقیر کردی چطور انتظار داری ، اون برای شما ارزش قائل بشه ؟؟؟ منقضی میشید بالاخره😔 دیر و زود داره ولی سوخت و سوز ...🙃 ‌ سه سال ،و پنج سال و هفت سال و نه سال رو دیدیم 😔نود درصد این رابطه ها به ازدواج ختم نخواهد شد !! به محرمیت ختم نخواهد شد و رابطه حرام هم هرگز نخواهد آورد... . @Azkodamso