▪️ ✍ یعنی از بی خوابی در حد مرگ بودیم همچین که یه جا پیدا کردیم همه افتادیم که بخوابیم اما یهو x و y گفتند ما این همه راه اومدیم بعد زیارت نریم و فقط از دور سلام بدیم و برگردیم ⁉️😳 ➖ گفتند نمیای ➖گفتم بخدا دارم میمیرم و بعدشم رفتند حالا چون زیاد نشه خلاصه وار دارم میگم بعد رفتن اینا ؛ درون و بیرون ما پر شد از صدایی که مدام میگفت : اخه تو سرت ؛ تو این همه سختی کشیدی ؛ اومدی کربلا ؛ بجای زیارت میخوای بخوابی⁉️ بخوابی زیارت و دیدن ضریح از دست میدی و برگردی همش کار و ادمینی و تبلیغ و پاسخگویی و....😁 🔴 خلاصه اون صدا خیلی رو مغز و دل ما بود اصلا آرامشم رفته بود به m که کنارم بود گفتم بیا بریم زیارت که اگه از دست بره از دست میره و بعدشم که باید برگردیم ایران و حسرت میشه برامون 🔴 آقا جاتون خالی این m کلی وصیت برام کرد چون بشدت سر آدرس و کوچه خیابون ضعیفه و بعد حرکت کردیم آخرش دیدم خیلی استرس گم شدن داره اون موقع و اون شلوغی خودمو به خودش بستم😐 🔴 آقا ما رفتیم و از دور گنبد دیدم چه صحنه زیبایی بود ؛ جاتون خالی شروع کردم به درد دل و سختی های جذب و 🤦‍♂ مدیران و ادمینا🤦‍♂ و اوضاع خودم و کلی امام حسین صدا میزدم بعدش متوجه شدم ای دل غافل ؛ اصلا امام حسین نیست ؛ گنبد حضرت ابوالفضل علیه السلام هست🤦‍♂ درسته ضایع شدم ولی فرقی نداشت در کل که🤧 چه صحنه یی تو زندگیم شد ؛منو و بین الحرمین ؛ شور اشتیاق ؛ خستگی لذت بخش و .... به m گفتم باید بریم زیارت حالا شلوغ بوداااا ولی مسیر باز بود انگار برامون و اذیت نشدیم یکم گیج بازی در اوردیم اما خوب بود ولی ازبس شلوغ بود محدود کرده بودند من همیشه اول میرم حضرت عباس اینطور دریافت کردم امام حسین علیه السلام اینگونه بهتر خوششان میاید حالا برداشت دلی من اینطوره 🔴 بعد زیارت حضرت عباس که جاتون خالی رفتیم برای زیارت امام حسین جان عزیز رفتیم سمت زیرزمین و خیلیییییییییییی دلم گرفت شش گوشه نمیتونم ببینم زیارت که کردیم در حال برگشت بودیم دیدم چی می بینیییییی میشه بالا هم رفت زیارت و چه صفی هست ماشاءالله 😳 این m می گفت بابا بسه و ما زیارت کردیم و نمیخواد حتما رفت و ... ولی مگه من متوجه می‌شدم 👀 یا اینکه خودم نمی فهمیدم ولی همش اون حرفای مغزی رو مغزم رژه می رفت و فکر همین کارای خودم و سرشلوغی می افتادم و متقاعد می شدم باید سمت ضریح برم موندیم ته صف صف بودااااااااااااااااااااا چقدرررررررر اذیت شدیم 🤦‍♂🤦‍♂🤦‍♂ خیلیییییییییییی 🤦‍♂ خلاصه کلام جان دادیم؛ خستگی و عدم توان نمیگذاشت سرپا بمانیم صف فشرده بود و فقط سرتو بالا می آوردی که یه هوایی بهت برسه😁🤦‍♂ آقا چطور متوجه تون کنم که خیلی وحشتناک بود 🔴 در این مدت یکی پشت ما و m بود و همیشه منو و m نگاه میکرد و اصولا من از نگاه خوشم نمیاد👀🤔 این m هم مدام صدام میکرد و می‌گفت ممنونم ؛ تو منو آوردی زیارت و من هرگز نمیرسیدم و کلا دعا میکرد تا خود ایران 👀 بله تنبلی آدم داغان میکنه صف میلی متری میرفت جلو😭 🔴ما خیلی تو صف موندیم اون فرد هم پشت ما بود و حالا نمیدونم کجایی بود چی بود چی نبود به حرف زدنای ما گوش میداد ؛ ما هم از اون مدلا نیستیم یه جا بریم لهجه مون یادمون بره و خلاصه ارق استانی خودمون حفظ میکنیم و جو نمیگیره ما رو😁 یکم دیگه رفتیم و تو لاین مسیر اصلی ضریح بودیم و در حال پیشروی یهو دیدم یه چیزی از کنارم رد شده که احساسش میکردم بعد که کیف ما چون دوشی بود دستم رو کیف بود بردم تو کیف دیدم یه دست اون جاست😁 گفتم خدایا دست m که نمیتونه این همه نرم و لطیف باشه 😁 پس این دست کیه🤔 یکم سر چرخوندم که بگم بابا m این همه استرسی نباش بابا دیدم عه ؛ دست اون بنده خدایی هست که در طول این مدت پشت ما بوده😳😳 👇

👏 ادمین تبلیغات به نیابت از #شهید بلباسی 😇 یادتونه همون موقع میگفتم دوست دارم به #نیابت شهیدی برم ولی حقیقتا نمیدونستم کی 🤔 ✍ و همش عقیده ام اینه 👈 این شهید هست که انتخاب میکنه و در طول پیاده روی اربعین متوجه شدم الحمدالله(این قسمتها شخصی هست😁) ان شاءالله قسمت شما و اما ادامه زیارت 👇👇

🌸 #قسمت_دوم خدا مرگم بده 🤔 چرا من خنده ام میگیره وقتی نگاش میکنم اونم اخه داره منو نگاه میکنه 👀😁 کی⁉️ جناب دزد در حرم امام حسین 😳 نگاهم میکرد وقتی نگاش میکردم😁 حالا قضیه رو عاشقانه نکنم چون ربطی نداره آخه ولی یه چند ثانیه با معنا نگاه میکردیم حتی الان که دارم میگم چهره مبارکش اومده رو ذهنم و پشت سرم😩 🔴 من تو کیفم که گوشی کار و بقیه وسایلا بود دست مبارک ایشون گرفته بودم☹️ باورم نمیشد وقتی چشم تو چشم شدم و ترسش دیدم حقیقتا مغزم کار نمیکرد حالا پیشگون یا نیشگون گرفتم یا نه یادم نمیاد اما دستاش در حالی که نگاش میکردم؛رها کردم و اونم با چشمای ترسیده از ما دور میشد؛ البته نگاه من جدی بودا 🔴 جاتون خالی ؛ به m گفتم نترسیا همین دو ثانیه پیش مچ یکی تو کیفم گرفتم دیگه اونجا سکته رو نزد, شانس آوردم جاتون خالی ✍ جاتون خالی من بودم و ضریح شش گوشه آقا عبدالله الحسین علیه السلام من نالایق و دیدن اون صحنه های زیارت جام اونجا نبود اما اونجا بودم لایق نبودم اما یه شب جمعه ؛ #کربلا بودم🕊🌸 خیلی برای جذب و ریزشا دعا کردم 🔴 اونجا هم دقیقا یکی در درونم میگفت بابا دو تا دعای درست حسابی بکن و تنها جایی بود که از دنیای ادمینی دست کشیدم و تنهای تنهای تنها ؛ با حضرت خلوتی شد برای درددلهای نگفته😥 موقع برگشت هم جاتون خالی تخم مرغ پخته به اندازه کافی😁 و چای شیرین ؛خودمون پذیرایی کردیم و برگشتیم مقر استراحتگاهی 🔴 خدا رو شکر که اون شب ؛ یاد سختی های کارهای ادمینی افتادم و یک لحظه در درون خودم گفتم اگه از دست بره ؛ دیگه از دست رفته بابت اون نیرویی که خستگی های به حق رو مدیریت کرد و ما رو سمت حرم کشوند ممنونم آرامشی که به ما رسید ؛ مدیون همون چندثانیه ام با تشکر از شهید بلباسی عزیز🌸 با تشکر از مدافعان حرم و امنیت 🌸 با تشکر از سرباز عزیز ما ؛ سردار حاج قاسم سلیمانی🌸 خدایا ما جز خوبی از شهدا و مدافعان چیزی ندیدیم ؛ خدایا خوش بحال بندگان خوبت که حال آدمی را خوب می کنند هزار هزار بار شکر🌹 هزار هزار بار تشکر 🌹