. ✍ خب بنده اولین بار توسط کمیته امداد ، توفیق زیارت مشهدالرضا نصیبم شد حالا نمیدونم چون کمیته امدادی بودم🤔 یا چون بچه درسخونی بودم ، هدیه ام بود اینو دقیق نمی دونم👆 (ولی چون کل استان بود ، فکر کنم چون درسخون بودم😁👏) . من یه چفیه سفید داشتم که بی نهایت، اصلااااااااااااااااا بی نهایت در بی نهایت به این وابسته بودم ، بی نهایت دوسش داشتم. تو یکی از این نوبتایی که رفتم زیارت 👇

. ✍ من دقیق صحنه ها یادمه ، ولی اصلااااااااااااااااا یادم نمیاد چطور شد، واقعاااااا چطور شد من چفیه خودم ، حرم گم کردم 😕🤦‍♂ عاقا جاتون خالی من این قدر گریه کردم کل کاروان بهم ریخت😁 من اینقدر گریه کردم ، کل کاروان بهم ریخت😁 گریه می کردماااا، واقعا چفیه ام میخواستم اونجایی که محل اسکان ما بود با اتوبوس می رفتیم یادمه ، مسوول کاروان ما مدام میامد دلداری میداد منم اصلا محل نمیدادم فقط گریه (چرا کم نمی آوردم😁) تازه من وسط این راهرو اتوبوس رو کف نشسته بودم👀 و فقط گریه عاقا ماشین یهو متوقف شد این مسوول کاروان بنده خدا که بابت من از جاش بلند شده بود چنان سر خورد و افتاد تو ماشین 🥱 که بنده خدا داغان شد . چند متر پرت شد جلو 👇

. ✍ اون شب نخوابیدم که😁 فقط گریه ، بندگان خدا، می اومدن ، چفیه داشتن ، به من میدادن که یادم بره😁 فکر کردم من آروم میشم ولی واقعا اینطوری نبود من فرداش رفتم گمشدگان رفتم امانات رفتم از خادما می پرسیدم من فقط می گشتم هنوزه هنوز که میرم حرم یادم میاد اون ایام رو و هنوزه که هنوز ، غمش برام تازه س انگار. مسوول کاروان می‌گفت: بابا امام رضا ، نظر کرده بهش؛ برداشته برای خودش😁 تو حرم گم شده، نگرانش نباش منم میگفتم: بابا چی میگید چفیه ی منه مال منه ، مگه میشه برداره⁉️ و اصلا راضی نمیشدم باز چفیه سفید من ، تو صحن حرم گم شد و من تا الان که سالها گذشته واقعا مثل روز اول ، دلتنگشم نمیدونم دست کیه یا چه به روزش اومده . اما دوست دارم اون دنیا ، خدا به من ببخشه🤷

. ✍ بعدها نمیدونم چی شد چی نشد مالک یک چفیه مشکی شدم که اصلا انگارنتونست غم از دست دادن قبلی برام پر کنه😁 تا اینکه رفته بودیم شلمچه اونجا گفتن دارن شهدا دارن از عراق میارن و همه رفتیم پیاده سرمرز جاتون خالی اینقدررررر صحنه های نابی بود که ای کاش، برمی‌گشتم به همون ایام آقا شهدا با تابوتا آوردند معلوم الهویه...مجهول الهویه خیلی غمگین بود.خیلی.... خیلیییییییییی شلوغ هم بود (یه خاطره هم این وسط دارم که رازه و بماند🤫) بعدش رفتم همین چفیه مشکی رو تبرک کنم 👇

. ✍ ولی شانس ندارم که😁 چفیه من به تابوت گیر کرد 🤦‍♂ هر چه سعی کردم ، اصلا رها نمیشد🤦‍♂ تو اون شلوغی ، گیرکردن چفیه، واقعا تمام دنیای منو دل آشوب کرد ✍ به شهیدی که داخل اون تابوت بود گفتم 👇

. گفتم : چفیه منو به من بده گفتن من و رها شدن چفیه من از تابوت همانا 🌷 دلتنگ چفیه سفیدم هستم تا ابد ، هر زمان مشهد میرم ، محاله یادش نیارم این چفیه مشکی هم عزیز ماست 😁 نمیدونم مال دنیایی حساب میشه یا نه ولی ... بماند🌷

هنوز اثر پارگی چفیه چون به تابوت گیر کرده بود، هست و منو یاد اون روزهای خوب میندازه🌷 یادش بخیر

✍ فکر کنم الان یه آهنگ بی کلام می چسبه👀 #یادت_نره ، یادت همیشه با منه🌸 ع.خ ادمین پدیده 🌷

👇👇 https://eitaa.com/Tablighe_bartar/9793 بزنید رو لینک 😁👆