🔹قشنگترین حس دنیاست☺️ وقتی #چادرت حد و مرز مشخص میکند برایت...👌
این حجابی که اسمش را اجبار گذاشته اید....⤵
در زمانه ای که حیا و مردانگے بعضی از مردان سرزمینم.😒 هرروز همچون برگ های پاییزے 🍁 فرو میریزد 🍂...
می پوشاند مرا....❤️
چه حس شیرینے دارد.....☺️
با جان و دل......❤️
گرمایت را.....
سیاهیت را....
بلندیت را .....
پذیرفتم.❤️☺️
🔼 اگر تو در این میان تنها سیاهیش را میبینے...☝️.
مشکل #چادر من نیست!؛❌
آنها که اسمش را اجبار گذاشته اند...😒 نمیدانند که مشکی بودنش آبی ترین آسمان من است...🌈
سیاه ترین رنگ جهان هم که باشد.....☝️😊
باطنش سبزترین نگاه عالم است🌸
https://eitaa.com/joinchat/4224516132Ca6d640ffc0
🌹🍃﷽🌹🍃
🕋 أَنَّ الأَرضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ. (انبیاء/۱۰۵)
💢 زمین را #بندگان_صالحِ خدا به ارث خواهند برد.😊☺️
اندکی صبر، سحر نزدیک است
https://eitaa.com/joinchat/4224516132Ca6d640ffc0
‼️اطاعت از شوهر در حجاب و پوشش
🔷س 4097: مرد تا چه اندازه اختیار دارد همسر خود را ملزم به پوشش و آرایش خاصی نماید؟ و زن تا چه حد باید به حرف شوهرش در این باره گوش دهد و رعایت حجاب یا رعایت نکردن آن را الزامی بداند؟
✅ج: مسئله پوشش و آرایش ربطی به دستور یا نهی شوهر ندارد بلکه حکم خدا است و خانمها باید در جاهایی که حجاب واجب است یعنی در نگاه نامحرم مراعات کنند حتی اگر شوهر مخالفت کند.
🔺بعکس در جاهایی که حجاب واجب نیست، اطاعت از امر شوهر به حجاب باز هم واجب نیست؛ مگر اینکه موردی باشد که اگر خانم اطاعت نکند، اختلاف یا مشاجره به وجود می آید و خدای ناکرده منجر به جدایی خواهد شد یا ترس از این باشد، در اینجا چون امر مهمی در میان است اطاعت لازم می باشد.
📕منبع: khamenei.ir
https://eitaa.com/joinchat/4224516132Ca6d640ffc0
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
طلب روزی بعد ازنماز جمعه
👌👌فَاذا قُضِیَتِ الصلوه فَانتَشِروا فِی الارض وابتَغوا مِن فَضل الله واذکروا اللهَ کَثیرا لَعَلَکُم تُفلِحون
وهنگامی که نماز پایان گرفت ،شماآزادید در زمین پراکنده شویدوازفضل الهی طلب کنیدتارستگار شوید
📚سوره جمعه،آیه ۱۰
🌺التماس دعا🌺
https://eitaa.com/joinchat/4224516132Ca6d640ffc0
اَللّهُمَّ اَرِنِی الطَّلْعَةَ الرَّشِیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمِیدَةَ
اای خدا نشان بده به من ، آن طلعتِ زیبایِ رشید را
( که چشم اهل عالم
مشتاق دیدار اوست )
https://eitaa.com/joinchat/4224516132Ca6d640ffc0
📚داستان واقعی سه دقیقه در قیامت
#قسمت_دوم
با ما همراه باشید🍃🍂🍃🌹🍃🍂🍃
https://eitaa.com/joinchat/4224516132Ca6d640ffc0
تفسیر قرآن
🍃 اعوذُ بِاللهِ مِن شَرِّنَفسی🍃 🍃🌹۰۰۰﷽۰۰۰🍃🌹 #داستانِ_واقعی #قسمت_اول #سه_دقیقه_درقیامت ⭕️اَیَحْس
🍃🌹۰۰۰﷽۰۰۰🍃🌹
#داستانِ_واقعی
#قسمت_دوم
#سه_دقیقه_تاقیامت
يَوْمَ يَجْمَعُكُمْ لِيَوْمِ الْجَمْعِ ذلِكَ يَوْمُ التَّغابُنِ
(ياد كن) روزى كه خداوند شما را براى (حضور در) روز اجتماع گرد مىآورد آن، روزِ حسرت و پشيمانى است۰(تغابن /9)
🌕 دنباله ی داستان 🌕
✍چند روز بعد، با دوستان مسجدی پیگیری کردیم تا یک کاروان مشهد برای اهالی محل و خانواده شهدا راه اندازی کنیم .با سختی فراوان، کارهای این سفر را انجام دادم و قرار شد ، قبل از ظهر پنجشنبه ، کاروان ما حرکت کند۰
🔹 روز چهارشنبه، با خستگی زیاد از مسجد به خانه آمدم ۰قبل از خواب ، دوباره به یاد حضرت #عزرائیل افتادم و شروع به دعا برای #نزدیکی_مرگ کردم ۰
🔹البته آن زمان سن من کم بود و فکر می کردم کار خوبی می کنم ۰نمی دانستم که اهل بیت ما هیچ گاه چنین ادعایی نکردهاند۰ آنها دنیا را #پلی برای رسیدن به #مقامات_عالیه در #آخرت می دانستند۰
🔹خسته بودم و سریع خوابم برد۰ نیمه های شب بیدار شدم و نماز شب خواندم و خوابیدم ۰
بلافاصله دیدم #جوانی بسیار زیبا بالای سرم ایستاده ۰از #هیبت و #زیبایی او از جا بلند شدم۰ با ادب سلام کردم۰
🔹ایشان فرمود : با من چه کار داری؟ چرا اینقدر #طلب_مرگ می کنی؟ هنوز نوبت شما نرسیده ۰
فهمیدم ایشان حضرت #عزرائیل است۰
ترسیده بودم. اما با خودم گفتم :اگر ایشان اینقدر زیبا و دوست داشتنی است، پس چرا مردم از او می ترسند؟!
🔹 می خواستند بروند که با التماس جلو رفتم و خواهش کردم مرا ببرند۰ #التماسهای من بی فایده بود۰ با اشاره به حضرت عزرائیل برگشتم به سر جایم و گویی محکم به زمین خوردم !
🔹در همان عالم خواب ساعتم را نگاه کردم۰ راس ساعت ۱۲ ظهر بود ۰هوا هم روشن بود۰ موقع زمین خوردن، نیمه چپ من به شدت درد گرفت ۰در همان لحظات از خواب پریدم۰ #نیمه شب بود۰ می خواستم بلند شوم اما نیمه چپ بدن من شدیداً در می کرد !!
🔹خواب از چشمانم رفت این چه رویایی بود ؟!واقعا من حضرت عزرائیل را دیدم!؟ ایشان چقدر زیبا بود!؟
📚ادامه دارد۰۰۰۰۰
https://eitaa.com/joinchat/4224516132Ca6d640ffc0
🌸#توکــل_به_خــــــدا_در_زندگی🌸
☀️یادش بخیر! آن موقع که در آغوش #پدر پرتاب می شدیم. خطرناک بود اما با اطمینان به اینکه پدر قطعا ما را خواهد گرفت این کار خطرناک لذت بخش می شد،
گاهی به این اعتماد غبطه میخورم، هنوز هم اوج و فرود های ناگهانی در زندگی من جریان دارد ولی یک چیزی درمن کمرنگ شده
#اعتماد و #توکلم به کسی که مرا پرتاب می کند.
✨وَ تَوَكَّلْ عَلَي اللَّهِ وَ كَفي بِاللَّهِ وَكيلاً✨
💫و برخدا توکل کن و همین بس که او تو را نگهبان است💫
🍂🌹🍂احزاب آیه 3🍂🌹🍂
https://eitaa.com/joinchat/4224516132Ca6d640ffc0
تــو...
آفتاب ترین
آفتـابِ زمین و زمانی!
به تو ڪه
فڪر میڪنم:
آنقدر گرم مے شوم؛
ڪه ڪوه غصه هایم آب میشود!
صبـحے ڪه
با تـو شروع مے شود،
خورشید نمیخواهد... یوسف!
✨اللهم عجل اولین الفرج✨
https://eitaa.com/joinchat/4224516132Ca6d640ffc0
#چهارنفربهترینانسانهاهستند
💠أفاضِلُكُم أحسَنُكُم أخلاقا ، المُوَطَّؤونَ أكنافا ، الَّذينَ يَألَفونَ ويُؤلَفونَ وتوطَأُ رِحالُهُم
♥️پیامبر اکرم ص : برترين هاى شما ، كسانى هستند كه
1⃣🔹خوش اخلاق ترند ،
2⃣🔹نرم خو و بى آزارند ،
3⃣🔹با مردم الفت مى گيرند
و مردم با آنها الفت مى پذيرند،
4⃣🔹و خانه هايشان [ براى ديدار يا ميهمانى و يا رفع مشكلات و حوائج] پر رفت و آمد است
📚الكافي ج ٢ ص ١٠٢ ح ١٦
https://eitaa.com/joinchat/4224516132Ca6d640ffc0
📚داستان واقعی سه دقیقه در قیامت
#قسمت_سوم
با ما همراه باشید🍃🍂🍃🌹🍃🍂🍃
https://eitaa.com/joinchat/4224516132Ca6d640ffc0
🍃🌹۰۰۰﷽۰۰۰🍃🌹
#قسمت_سوم
#داستانِ_واقعی
🌕#سه_دقیقه_تاقیامت🌕
✍در آن زمان بسیار تلاش کردم تا وارد تشکیلات سپاه پاسداران شوم.
اعتقاد داشتم که لباس سبز سپاه همان لباس یاران آخرالزمانی امام غایب است.
سالها گذشت.
☘باید این را اضافه کنم که من یک شخصیت شوخ ولی پرکار دارم. حسابی اهل شوخی و بگو و بخند و سرکار گذاشتن هستم.
مدتی بعد ازدواج کردم و مثل خیلی از مردم دچار روزمرگی شدم.
☘یک روز اعلام شد که برای یک ماموریت جنگی آماده شوید.
حس خیلی خوبی داشتم و آرزوی شهادت مانند رفقایم داشتم. اما با خودم میگفتم ما کجا و شهادت کجا...
آن روحیات جوانی و عشق و شهادت در وجود ما کمرنگ شده...
☘در همان عملیات چشمانم به واسطه گردوخاک عفونت کرد.۰
حدود ۳ سال با سختی روزگار گذراندم بارها به دکتر رفتم ولی فایده نداشت.
تا اینکه یک روز صبح احساس کردم انگار چشم چپ من از حدقه بیرون زده است!
درست بود!
چشم من از مکان خودش خارج شده بود و درد بسیار شدیدی داشتم.
☘همان روز به بیمارستان مراجعه کردم و التماس کردم که مرا عمل کنید دیگر قابل تحمل نیست.
تیم پزشکی اعلام کرد: غده نسبتاً بزرگ در پشت چشم چپ ایجاد شده که فشار این غده باعث بیرون آمدن چشم گردیده.
و به علت چسبیدگی این غده به مغز کار جداسازی آن بسیار سخت است...
☘ پزشکان خطر عمل را بالای ۶۰ درصد میدانستند اما با اصرار من قرار شد که که عمل انجام بگیرد.
با همه دوستان و آشنایان و با همسرم که باردار بود و سختی های بسیار کشیده بود از همه حلالیت طلبیدم و راهی بیمارستان شدم.
☘حس خاصی داشتم احساس می کردم که دیگر از اتاق عمل برنمیگردم.
تیم پزشکی کارش را شروع کرد و من در همان اول کار بیهوش شدم.
عمل طولانی شد و برداشتن غده با مشکل مواجه شد..
☘پزشکان نهایت تلاش خود را می کردند و در آخرین مراحل عمل بود که یکباره همه چیز عوض شد....
احساس کردم که کار را به خوبی انجام دادند.
چون دیگر مشکلی نداشتم، آرام و سبک شدم.چقدر حس زیبایی بود، درد از تمام بدنم جدا شد.
☘احساس راحتی کردم و گفتم خدایا شکر عمل خوبی بود.
با اینکه کلی دستگاه به سر و صورتم بسته بود اما روی تخت جراحی بلند شدم و نشستم.
❌برای یک لحظه زمانی که نوزاد و در آغوش مادر بودم را دیدم.
از لحظه های کودکی تا لحظهای که وارد بیمارستان شدم همه آن خاطرات برای لحظاتی با همه جزئیات در مقابل من قرار گرفت...
❌ چقدر حس و حال شیرینی داشتم در یک لحظه تمام زندگی و اعمالم را میدیدم.
🔸اَلْيَوْمَ تُجْزى كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ
(غافر/17)
🔹امروز، هر كس در برابر كارى كه كسب كرده است پاداش داده مىشود ۰
✍ادامه دارد.....
https://eitaa.com/joinchat/4224516132Ca6d640ffc0