بسـمِاللّٰهِالرَحمٰـنِالـرَحیم
#اعمالِشبِعرفه:
١.دعاییکهبااینعبارتآغازمیشود
(اللهمیاشاهِدکلنجویومَوضِعکل)
٢.تسبیحاتِعشر*هزارمرتبهخواندهشود.
٣.دعای(اللهممَنتَعَبَّاَوتَهَیَّاَ)
٤.زیارتامامحسین(ع)
*چگونگیِایناعمالدرکتابِمفاتیحآمدهاست...!
#اعمالِروزِعرفه:
١.روزهگرفتن
٢.غسلمستحبی
٣.خواندنزیارتامامحسین(ع)
٤.بعدازنمازظهروعصروقبلازخواندندعاهایعرفه،
بجاآوردندورکعتنماز(مثلِنمازصبح)کهدررکعتاول
بعدازحمد،سورهٔمبارکهٔتوحیدودررکعتدومبعداز
حمد،سورهٔمبارکهٔکافروندرزیرِآسمان
سپساعترافبهگناهانوخطاهادر
پیشگاهِخداوندِمتعال...!
۵.تسبیحاتِعشر
۶.دعایمعروفعرفه
٧.ماروهمازدعایِخیرتونمحرومنکنید❤️
https://eitaa.com/joinchat/4224516132Ca6d640ffc0
✨﷽✨
⚜💠 نکات ناب تفسیری💠⚜
✳ وِمِنْهُم مَّن يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ (بقره/۲۰۱)
💠 (اما) بعضى از مردم می گویند: پروردگارا! در دنیا به ما نیكى عطا كن و در آخرت نیز نیكى مرحمت فرما و مارا از عذاب آتش نگهدار.
📣 پیام های آیه شریفه👇👇
1️⃣ دنیایى ارزشمند است كه حسنه باشد و به آخرت منتهى گردد.
2️⃣ در قرآن مجید 115 مرتبه كلمه «دنیا» بكار رفته و 115 مرتبه كلمه «آخرت» استعمال شده است و این یك تصادف نیست. البتّه این به معناى آن نیست كه اهمیّت دنیا و آخرت هر دو یكسان است.
3️⃣ در دعاها، هدفهاى كلّى مطرح شود و تعیین مصداق به عهده خداوند گذاشته شود. ما از خداوند حسنه و سعادت می خواهیم، ولى در اینكه رشد و صلاح ما در چیست؟ آنرا به عهده خداوند می گذاریم. به همین جهت توصیه شده است از خداوند وسیله كار را نخواهید، خودِ كار را بخواهید. زیرا ممكن است خداوند از وسیله دیگرى كه به فكر و ذهن ما نمی آید، كارى را براى ما محقّق سازد. مثلاً از خداوند توفیق زیارت حج را بخواهید، امّا نگویید: خدایا مالى به من بده تا به مكّه بروم. چون خداوند گاهى سبب را به گونه اى قرار می دهد كه ما فكر آن را نمی كردیم
📚 تفسیر نورالثقلین، ج1، ص199.
3️⃣ دنیا و آخرت با هم منافاتى ندارند، به شرط آنكه انسان به دنبال حسنه و نیكى باشد. «فى الدنیا حسنة و فى الاخرة حسنة»
4️⃣ دوزخ، حساب جدایى دارد. با اینكه از خداوند نیكى آخرت را می خواهند، ولى براى نجات از آتش، جداگانه دعا می كنند. «قِنا عذاب النار»
📚 تفسیر نور
https://eitaa.com/joinchat/4224516132Ca6d640ffc0
7.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️بیانات مقام معظم رهبری به مناسبت عید سعید قربان
🔘امام خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی:
🌀 خط ثابت دشمن از اول انقلاب تضعیف روحیه مردم است.
https://eitaa.com/joinchat/4224516132Ca6d640ffc0
🔸ترجمه دعای نصب شده در حسینیه امام خمینی(ره) در حاشیه سخنرانی رهبر انقلاب به مناسبت عید سعید قربان:
🔸اللّهُمّ وَ امْنُنْ عَلَیّ بِالْحَجّ وَ الْعُمْرَةِ،
وَ زِیَارَةِ قَبْرِ رَسُولِکَ
🔹خداوندا بر من منّت گذار که موفق به حچ
و عمره و زیارت قبر رسولت و آل او گردم.
دعای ۲۳ / صحیفه سجادیه
https://eitaa.com/joinchat/4224516132Ca6d640ffc0
عید قربان
با نماز و عبادتش
با ذکر و دعایش
با قربانى
وصدقات و احسانش
بسترى براى جارى ساختن
مفهوم
عبودیت و بندگیست
این عید بندگی
بر همه شما عاشقان مبارک
https://eitaa.com/joinchat/4224516132Ca6d640ffc0
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺رهبری: عده ای میگویند انرژی هسته ای به چه درد میخوره؟ روزی که نیاز پیدا کردیم بریم در خونه کی؟ در برجام خسارت زیادی به ما وارد شد
https://eitaa.com/joinchat/4224516132Ca6d640ffc0
🍃🌹۰۰۰﷽۰۰۰🍃🌹
#قسمت_هجدهم
#داستانِ_واقعی
🌕#سه_دقیقه_درقیامت🌕
✍وقتی که #مشغول به کار شدم حساب سال داشتم.
یعنی همه ساله اضافه درآمدهای خودم را مشخص میکردم و یک پنجم آن را به عنوان خمس پرداخت میکردم.
☘با اینکه روحانیان خوبی در محل داشتیم اما یکی از دوستان گفت: یک پیرمرد روحانی در محل ما هست خمس را ایشان بده و رسیدش را بگیر.
☘ در زمینه خمس خیلی احتیاط می کردم. #مراقب بودم که چیزی از قلم نیفتد.
من از اواسط دهه ۷۰ مقلد رهبر مقام معظم انقلاب شدم، یادم هست آن سال خمس من به ۲۰ هزار تومان رسید.
☘ وقتی خمس را پرداخت کردم به آن پیرمرد تاکید کردم که رسید دفتر رهبری را برایم بیاورد.
هفته بعد وقتی رسید همه را آورد.
با تعجب دیدم که رسید دفتر آیت الله ...است!
گفتم:این رسید چیه! اشتباه شده من به شما تاکید کردم #مقلد رهبری هستم.
☘ او هم گفت فرقی ندارد! با عصبانیت برخورد کردم و گفتم باید رسید دفتر رهبری را برایم بیاورید من به شما تاکید کردم که خمس من میخواهم به دفتر ایشان برسد.
☘هفته بعد یک رسید بدون مهر برایم آورد که نفهمیدم صحیح است یا نه.
از آن سال بعد هم #خمسم رامستقیم به حساب اعلام شده توسط دفتر رهبری واریز میکردم.
☘یکی دو سال بعد خبر دار شدم پیر مرد روحانی از دنیا رفت بعدها متوجه شدم که این شخص #خمس چند نفر دیگر را همینجور جابجا کرده.
☘همین پیرمرد را دیدم اوضاع آشفته حالی داشت، در زمینه حق الناس به خیلی ها بدهکار و گرفتار بود.
❌برخی آدم های عادی وضعیت بهتری از این شخص داشتند.
پیرمرد پیش من آمد و تقاضا کرد حلالش کنم؟ انقدر #اوضاع او مشکل داشت با #رضایت من چیزی تغییر نمی کرد.
☘من هم قبول نکردم. در اینجا بود که جوان پشت میز به من گفت: این هایی که می بینی این کسانی که از شما حلالیت میطلبند یا شما از آنها #حلالیت می طلبی کسانی هستند که از دنیا رفته اند .حساب آنها که هنوز در دنیا هستند مانده تا زمانی که آنها هم در بر زخ وارد شوند.
☘دوباره در زمینه حق الناس با من صحبت کرد و گفت:
وای به حال افرادی که سالها عبادت کرده اند اما حق الناس را رعایت نکردند.
☘ این را هم بدانیم اگر کسی در زمینه حق الناس به شما بدهکار بود و او را در دنیا ببخشید
۱۰ برابر آن در نامه عمل ثبت میشود اما اگر به #برزخ کشیده شود همان مقدار خواهد بود.
اما یکی از مواردی که مردم نسبت به آن دقت کمتری دارند #حق الله است می گویند دست خداست و ان شاالله خداوند میگذرد.
☘حق الناس هم که مشخص است، اما در مورد حق النفس یعنی حق بدن ً #حساسیتی بین مردم دیده #نمی شود!
❌ گویی #حق_بدن را هم خدا بخشیده
اما در آن #لحظات_وانفسا موردی را در پرونده ام دیدم که مربوط به حق و در #حق النفس میشد.
☘در روزگار جوانی با رفقا و بچههای محل برای تفریح به باغ های اطراف شهر رفتیم، کسی که ما را دعوت کرده بود قلیان را آماده کرد و با یک بسته سیگار به سمت ما آمد. از سیگار نفرت داشتم آن روز با وجود کراهت برای اینکه #انگشتنما نشوم سیگار را از دست آن آقا گرفتم و شروع به کشیدن کردم.
☘ حالم بد شد سرفه کردم انگار تنگی نفس داشتم بعد از آن دیگر هیچ وقت سراغ قلیان و سیگار نرفتم.
این صحنه را به من نشان دادند و گفتند تو که میدانستی سیگار ضرر دارد چرا همان یک بار را کشیدی؟؟ تو حق النفس را #رعایت_نکردی و باید جواب بدهی!
☘ انسان های# مذهبی و خوبی را میدیدم که به #حق النفس اهمیت نداده بودند و آنها به خاطر سیگار قلیان به بیماری و مرگ دچار شده بودند و در آن شرایط به خاطر #ضرر زدن به #بدن گرفتار بودند...
ادامه دارد ...
https://eitaa.com/joinchat/4224516132Ca6d640ffc0
🔸 #عید_قربان، عیدی است که ...
انسانهای آگاه را به یاد #قربانگاه #ابراهیمی میاندازد؛ قربانگاهی که درس #فداکاری و #جهاد در راه خدای بزرگ را به فرزندان آدم و اصفیا و اولیای خدا میدهد ،این پدرِ #توحید و بتشکن جهان، به ما و همه انسانها آموخت که عزیزترین ثمره حیات خود را در راه خدا بدهید و عیدی بگیرید.
خود و عزیزان خود را فدا کنید و #دین #خدا را و #عدل الهی را برپا نمایید. به همه ما ذریه آدم فهماند که مکه و منی قربانگاه عاشقان است و محل نشر توحید و نفی #شرک که دلبستگی به جان و عزیزان نیز شرک استعید سعید قربان از اعیاد بزرگ #اسلام و میعادگاه پیامبران عظیم الشان، از #حضرت_ابراهیم تا #حضرت_محمد صلى الله علیه و آله، بنیانگذاران توحید و عدالت و رهبران صراط مستقیم #عبودیت است.
✅ امام خمینی(ره)
📚 صحیفه نور جلد ۱۵، ص ۱۷۸
💐 عید سعید قربان مبارک باد.
https://eitaa.com/joinchat/4224516132Ca6d640ffc0
✨وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ
✨الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ ﴿۲۴﴾
✨و بدانيد كه خدا ميان آدمى
✨و دلش حايل مى گردد و هم
✨در نزد او محشور خواهيد شد (۲۴)
📚سوره مبارکه الأنفال
✍بخشی از آیه ۲۴
https://eitaa.com/joinchat/4224516132Ca6d640ffc0
داستان دختر شینا
قسمت #سی_وپنجم
شهدا رو یاد کنیم حتی بایک صلوات
با ما همراه باشید🍃🍃🥀🥀
https://eitaa.com/joinchat/4224516132Ca6d640ffc0
♥️❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃♥️
#کتاب_دختر_شینا📔
قسمت5⃣3⃣
گفتم: «می ترسم. اگر نصف شب آن مرد و دار و دسته اش آمدند چه کار کنم؟!»
صمد اول قضیه را به خنده گرفت؛
اما وقتی دید ترسیده ام، کُلت کمری اش را داد به من و گفت: «اگر مشکلی پیش آمد، از این استفاده کن.» بعد هم سر حوصله طرز استفاده از اسلحه را یادم داد و رفت. اسلحه را زیر بالش گذاشتم و با ترس و لرز خوابیدم. نیمه های شب بود که با صدایی از خواب پریدم. یک نفر داشت در می زد. اسلحه را برداشتم و رفتم توی حیاط. هر چقدر از پشت در گفتم: «کیه؟» کسی جواب نداد. دوباره با ترس و لرز آمدم توی اتاق که در زدند. مانده بودم چه کار کنم. مثل قبل ایستادم پشت در و چند بار گفتم: «کیه؟!» این بار هم کسی جواب نداد. چند بار این اتفاق تکرار شد. یعنی تا می رسیدم توی اتاق، صدای زنگ در بلند می شد و وقتی می رفتم پشت در کسی جواب نمی داد. دیگر مطمئن شده بودم یک نفر می خواهد ما را اذیت کند. از ترس تمام چراغ ها را روشن کردم. بار آخری که صدای زنگ آمد، رفتم روی پشت بام و همان طور که صمد یادم داده بود اسلحه را آماده کردم. دو مرد وسط کوچه ایستاده بودند و با هم حرف می زدند. حتماً خودشان بودند. اسلحه را گرفتم روبه رویشان که یک دفعه متوجه شدم یکی از مردها، همسایه این طرفی مان، آقای عسگری، است که خانمش پا به ماه بود. آن قدر خوشحال شدم که از همان بالای پشت بام صدایش کردم وگفتم: «آقای عسگری شمایید؟!» بعد دویدم و در را باز کردم.
آقای عسگری، که مرد محجوب و سربه زیری بود، عادت داشت وقتی زنگ می زد، چند قدمی از در فاصله می گرفت. به همین خاطر هر بار که پشت در می رسیدم، صدای مرا نمی شنید. آمده بود از من کمک بگیرد. خانمش داشت زایمان می کرد.
کمی بعد، از آن خانه اسباب کشی کردیم و خانه دیگری در خیابان هنرستان اجاره کردیم. موقع اسباب کشی معصومه مریض شد. روز دومی که در خانه جدید بودیم، آن قدر حال معصومه بد شد، که مجبور شدیم در آن هیر و ویری بچه را ببریم بیمارستان. صمد به تازگی ژیان را فروخته بود و بدون ماشین برایمان مکافات بود با دو تا بچه کوچک از این طرف به آن طرف برویم. نزدیک ظهر بود که از بیمارستان برگشتیم. صمد تا سر خیابان ما را رساند و چون کار داشت دوباره تاکسی گرفت و رفت. معصومه بغلم بود. خدیجه چادرم را گرفته بود و با نق و نق راه می آمد و بهانه می گرفت. می خواست بغلش کنم. با یک دست معصومه و کیسه داروهایش را گرفته بودم، با آن دست خدیجه را می کشیدم و با دندان هایم هم چادرم را محکم گرفته بودم. با چه عذابی به خانه رسیدم، بماند. به سختی کلید را از توی کیفم درآوردم و انداختم توی قفل. در باز نمی شد. دوباره کلید را چرخاندم. قفل باز شده بود؛ اما در باز نمی شد. انگار یک نفر آن تو بود و پشت در را انداخته بود. چند بار به در کوبیدم.
ادامه دارد.....
https://eitaa.com/joinchat/4224516132Ca6d640ffc0