eitaa logo
تَهذیبِ نَفْس
7.9هزار دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
4.1هزار ویدیو
47 فایل
🌱اللهم عجل لولیک الفرج 🌱 کعبه دلهاااا 🕌🏴حسین 😭 @Tahzibe_Nafs ✨️ مدیر @hasan2810✨️
مشاهده در ایتا
دانلود
۱۳ تیر ۱۴۰۱
✍امام على عليه السلام: با نفْس خود جهاد كن و از او حساب كِش، همچنان كه شريك از شريكش حساب مى كِشد، و حقوق خداوند را از او مطالبه كن، همچنان كه طرف دعوا، حقوق خود را از ديگرى مطالبه مى كند 📚 غررالحكم حدیث4762 @‌‌‌‌Tahzibe_Nafs
۱۳ تیر ۱۴۰۱
•°~🌸✨ خدایی‌که‌من‌میشناسم‌انقدرمهربونه‌که‌ اگه‌بهش‌دل‌بدی،همه‌چیزت‌میشه! توتاریکی‌چراغت‌میشه، تو‌سختی‌هاپناهت‌میشه،تو‌ناامیدی‌ها امیدت‌میشه، جایی‌‌اشتباه‌بری‌راهنمات‌میشه..💚 🪴 @‌‌‌‌Tahzibe_Nafs
۱۴ تیر ۱۴۰۱
•°~🪴✨ تازمانی‌که‌خداییِ‌خداپابرجاست پرچمِ‌حُسنِ‌حَسن‌درهمه‌عالم‌بالاست💚 ‌‌ ✋🏼 @‌‌‌‌Tahzibe_Nafs
۱۴ تیر ۱۴۰۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۱۴ تیر ۱۴۰۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ثواب یهویی🙃 اسکرین شات بگیرین هر شهیدی براتون اومد براش یک حمد بخونید(:🍃🌸 @‌‌‌‌Tahzibe_Nafs
۱۴ تیر ۱۴۰۱
۱۴ تیر ۱۴۰۱
••• دست مرا بگير و فقط تا حرم ببر کار دلم بدون تو بالا گرفته است... 💔 @‌‌‌‌Tahzibe_Nafs
۱۴ تیر ۱۴۰۱
✨﷽✨ 🔴 زود قضاوت نکنیم ✍خانم معلمی تعریف می‌کرد که در مدرسه ابتدایی بودم. مدتی بود تعدادی از بچه‌ها را برای یک سرود آماده می‌کردم. به نیت اینکه آخر سال مراسمی برایشان گرفته شود. روز مراسم بچه‌ها را آوردم و مرتبشان کردم. پدرومادرها هم دعوت بودند. موقع اجرای سرود ناگهان دختری از جمع جدا شد و به‌جای خواندن سرود، شروع کرد به حرکت جلوی جمع. دست‌وپا تکان می‌داد و خودش را عقب‌وجلو می‌کرد و حرکات عجیبی انجام می‌داد. بچه‌ها هم سرود را می‌خواندند و ریز می‌خندیدند، کمی مانده بود به‌خاطر خنده‌شان هرچه ریسیده بودم، پنبه شود. با خود گفتم: چرا این بچه این کار را می‌کند؟ چرا شرم نمی‌کند از رفتارش؟ اینکه قبلش بچه زرنگ و عاقلی بود! رفتم روبه‌رویش و اشاراتی کردم. هیچی نمی‌فهمید. به قدری عصبانی‌ام کرده بود که آب دهانم را نمی‌توانستم قورت دهم. خونسردی خود را حفظ کردم، آرام رفتم سراغش و دستش را گرفتم. خودش را از دستم رها کرد و رفت آن طرف‌تر و دوباره شروع کرد! فضا پر از خنده حاضران شده بود. مدیر هم رنگش عوض شده بود، از عصبانیت و شرم عرق‌هایش سرازیر بود. از صندلی‌اش بلند شد و آمد کنارم، سرش را نزدیک کرد و گفت: فقط این مراسم تمام شود، ببین با این بچه چه‌کار کنم. اخراجش می‌کنم. مادر دختر‌ هم که نزدیک من بود، بسیار پرشور می‌خندید و کف می‌زد. دخترک هم با تشویق مادر گرم‌تر از پیش شده بود. همین که سرود تمام شد، پریدم بالای سن و بازوی بچه را گرفتم و گفتم: چرا این‌طوری کردی؟! چرا با رفقایت، سرود را نخواندی؟! دخترک جواب داد: آخر مادرم اینجاست. برای مادرم این‌ کار را می‌کردم! گفتم: آخر ندید بَدید همه مثل تو مادر یا پدرشان اینجاست. چرا آن‌ها اینچنین نمی‌کنند و خود را لوس نمی‌کنند؟! خواستم بکشمش پایین که گفت: خانم معلّم صبر کنید. بگذارید مادرم متوجه نشود، خودم توضیح می‌دهم؛ مادر من مثل بقیه مادرها نیست، مادر من ناشنواست. چیزی نمی‌شنود و من با آن حرکاتم شادی و کلمات زیبای سرود را برایش ترجمه می‌کردم تا او هم مثل بقیه مادران این شادی را حس کند! این کار من رقص و پایکوبی نبود، این زبان اشاره است، زبان ناشنواهاست. همین که این حرف‌ها را زد، انگار مرا برق گرفت. دست خودم نبود. با صدای بلند گریستم و دختر را محکم بغل کردم و گفتم: آفرین دخترم! فضای مراسم پر شد از پچ‌پچ و درگوشی حرف‌زدن و... تا اینکه همه موضوع را فهمیدند. نه‌تنها من که هرکس آنجا بود از اولیا و معلمان همه را گریاند. از همه جالب‌تر اینکه مدیر آمد و عنوان دانش‌آموز نمونه را به او تقدیم کرد. با مادرش دست همدیگر را گرفتند و رفتند. گاهی جلوتر از مادرش می‌رفت و برای مادرش جست‌وخیز می‌کرد تا مادرش را شاد کند. @‌‌‌‌Tahzibe_Nafs
۱۵ تیر ۱۴۰۱
✍امام على عليه السلام: أضيَقُ ما يكونُ الحَرَجُ أقرَبُ ما يكونُ الفَرَجُ هرگاه سختى به اوج خود رسد، نزديكترين زمان به گشايش است 📚غررالحكم حدیث3035 @‌‌‌‌Tahzibe_Nafs
۱۵ تیر ۱۴۰۱
✍امام علی عليه السلام : ايمان هيچ بنده اى راستين نباشد مگر زمانى كه اطمينان او به آنچه نزد خداست بيشتر باشد از آنچه در دست خويش دارد. 📚ميزان الحكمه جلد 1 صفحه 416 @‌‌‌‌Tahzibe_Nafs
۱۵ تیر ۱۴۰۱