💥👀 نمی توانم نگاهم راکنترل کنم!
✍ یک جوان ازعالمی پرسید:
من جوان هستم و نمی توانم نگاه خودرا از نامحرم منع کنم...
چاره ام چیست⁉
👈 عالم نیز کوزه ای پر از شیر به او داد و به او توصیه کرد که کوزه را سالم به جایی ببرد و هیچ چیز از کوزه بیرون نریزد واز شخصی درخواست کرداو را همراهی کند و اگر شیر را ریخت؛ جلوی همه مردم او را کتک بزند! 😰
جوان کوزه راسالم به مقصد رساند و چیزی بیرون نریخت...
✴ عالم از او پرسید: چنددختر سر راه خود دیدی؟؟
🔸جوان جواب داد: هیچ! فقط به فکر آن بودم که شیر را نریزم که مبادا جلوی مردم کتک بخورم و خار و خفیف بشوم...
👌 عالم گفت این حکایت مومنی است که همیشه خدا را ناظر
برکارهایش می بیند...
واز روز قیامت وحساب و کتابش که مبادا درنظر مردم خار و خفیف شود بیم دارد 😱
💠 آیاانسان نمی داندکه خدا او را
می بیند!!✨ سوره علق(آیه ۱۴)
⇝ @Tahzibe_nafs
✨انسان وقتی که در مسیر درست حرکت کند ، امیال مادی اش خودبخود کم می شود ، نیازی به تحمیل و فشار بر نفس نیست. مبداء میلش عوض میشود. به جای خوراک مادی میل به علم حقیقی که غذای اصلی روح انسانست پیدا میکند.
حرکتش به سمت ملکوت شدید می شود و بُعد ملکوتی اش قوی میگردد.
شاخصی اینجا وجود دارد :
اگر علم حصولی (دروس دانشگاه وحوزه و...) درحال افزایش بود 📚
ولی امیال به سمت دنیا ، تجملات ، شهوات ، غضب و... بودند
🔔اینجا زنگ #خطر است
✖️ انسان دچار عُجب میشود.
✖️از انسانهای عادی خطرناکتر میشود.(بیشتر به اسلام و مردم ضربه وارد میکند چون عالم گمراهست)
✖️و درکات جحیمش از بقیه نازلتر میشود.
⇝ @Tahzibe_nafs
1_2900840.mp3
1.84M
🔖منبر کوتاه 🔖
🎤 استاد حدائق
لطف و آبروداری خداوند 🔸
🔻خدا چقدر هوای گناهکاران رو دارد 😭
#توبه #گناه
من عاشق توبه کنندگان هستم ❤️
┈┉┅━❀✨❀━┅┉┈
⇝ @Tahzibe_nafs
┈┉┅━❀✨❀━┅┉┈
👈 بدترین اثر گنـــاه
✍شاید بدترین اثر گناه، کمشدن امید انسان به رحمت خدا باشه. یادمون نره ناامیدی از رحمت خدا گناه کبیره است
💥چون وقتی انسان نا امید بشه دیگه زمینه برای انجام گناهای بیشتر و بزرگ تر براش فراهم میشه و به این ترتیب شیطان به هدف خود میرسه و انسان دیگه خودش رو غرق شده میدونه. در این حالت فقط باید به این فکر کرد که خدا مثل ما نیست که بخشش و رحمت محدود باشه صد بار اگر توبه شکستی باز آی!
⇝ @Tahzibe_nafs
•✦✨ کلام الله ✨✦•
❖✨ ﷽ ✨❖
📣 😍 یه خبر خووووب 😍📣
『تو میتونی برای خودت یه خونه بسازی و هر وسیلهای که برای خونهات لازم داری
هر جا که دوست داشته باشی، تو هر شهر و محلهای
با هـــر متراژی که بخوای، هر چقدر کوچیک یا هـــــر چقـــدر بزرگــــــــ
با هر طرح و نقشهای که بپسندی
⚠️ حالا دیگه با خودته که ...
بزرگتـــرین و زیباتـــرین و مجهزتــرین و مجللتـــرین قصر دنیا رو بسازی، یا یه سوئیت خیلی کوچولو
👇⚠️👇⚠️👇
اینجا هــــمــــــه چـــــی دست خودته』
⁉️ میدونی چه کسی ازت خواسته این خونه رو بسازی و تا ابـــــــد توش زندگی کنی؟!
↯↻↯↻↯
🔰 سوره مبارکه یونس، آیه ﴿۲۵﴾
〖وَاللّهُ يَدْعُو إِلَي دَارِ السَّلاَمِ〗
【و خداوند (مردم را) به خانهی سلامت و سعادت (بهشت) فرامىخواند】
⇩ بله...
❖✨ خود خـــــــدا فراخوان داده برا ساخت یه خونهی همیشگی...
⚠️⚠️ حواست باشه
هــــــر کاری که تو این دنیا انجام بدی، تو ساخت خونهی آخرتت تاثیر داره
⚠️⚠️ یادت باشه
که هر شکلی ساختیش باید تا ابــــــــد به همون شکل توش زندگی کنی
😱 هر چقـــــدر تنگ و زشت و کثیف و سوزان و عذاب آور...
😍 یا هر چقـــــــدر بزرگ و زیبا و پاک و خوش آب و هوا و لذت بخش...
😱 هر چقـــــدر دوووور از خونهی حسین ابن علی علیه السلام
😍😍 یا هر چقــــــــدر نزدیکـــــــ
👇⚠️👇⚠️👇
اینجا هــــمــــــه چـــــی دست خودته
#ڪلام_الله #زندگی_ابدی ۵
#لحظه_ها_درگذرند
#لحظه_ها_را_دریاب
⇝ @Tahzibe_nafs
👌🗒 داستان بسیار زیبا و کوتاه
💠 پسر جوانی ،با وسوسه یکی از دوستانش به محلی رفتند که زنان روسپی(فاحشه) در آنجا خود فروشی می کردند. او روی یک صندلی در حیاط آنجا نشست. در آنجا پیرمرد ژولیده ای و فروتنی بود که حیاط و صندلی ها را نظافت می کرد.
پیرمرد در حین کارکردن ، نگاه عمیقی به پسرک انداخت و سپس پیش او رفت و پرسید : پسرم ، چند سالت است
گفت : بیست سالم است .
پرسید : برای اولین بار است که اینجا می آیی
گفت : بله
🧔پیرمرد آه پر دردی از ته دل کشید و گفت : می دانم برای چه کاری اینجا آمده ای ؛ به من هم مربوط نیست ، ولی پسرم ، آن تابلو را بخوان.
پسرک به طرف تابلویی رفت که در یک قاب چوبی کهنه به دیوار آویخته شده بود .
🎇سپس با صدای لرزان شروع به خواندن شعر تابلو کرد:
گوهر خود را مزن بر سنگ هر ناقابلی
صبر کن تا پیدا شود گوهر شناس قابلی
آب پاشیده بر زمین شوره زار بی حاصل است
صبر کن تا پیدا شود زمین باربری
قطرات اشک بر گونه های چروکیده پیرمرد می غلتید ... اشک هایش را پاک کرد و بغضش را فرو برد و گفت : پسرم ، روزگاری من هم به سن تو بودم و به اینجا آمدم ، چون کسی را نداشتم که به من بگوید: « لذت های آنی ، غم های آتی در بر دارند»
👈کسی نبود که در گوشم بگوید :
ترک شهوت ها و لذت ها سخاست
هر که درشهوت فرو شد بر نخاست
👈کسی را نداشتم تا به من بفهماند :
به دنبال غرایز جنسی رفتن ، مانند لیسیدن عسل بر روی لبه شمشیر است ؛ عسل شیرین است ، اما زبان به دو نیم خواهد شد .
👈کسی به من نگفت :
اگر لذتِ ترک لذت بدانی
دگر لذت نفس را لذت ندانی
و هیچ کس اینها را به من نگفت و حالا که :
😞جوانی صرف نادانی شد و پیریُ پشیمانی
دریغا ،روز پیری آمی هوشیار می گردد
😓پیرمرد این را گفت و دست بر پیشانی گذاشت و شروع به گریستن کرد.
چیزی در درون پسر فرو ریخت ... حال عجیبی داشت ، شتابان از آنجا بیرون آمد در حالی که شعر پیرمرد را زیر لب زمزمه می کرد: « گوهر خود را مزن بر سنگ هر ناقابلی ...» و دیگر هرگز به آن مکان نرفت...
🤔 این داستان بسیار قابل تامل و تفکر است. پیشنهادم این است که نکات این داستان را 📝یادداشت برداری کنید و در مورد هر یک فکر کنید و در زندگی خود یادآور آن ها باشید.
⇝ @Tahzibe_nafs