بسم الله الرحمن الرحیم
📻 گرفتن ایستگاه تیربارچی!
📖 خاطرهای دربارهی
#شهید_محمدحسین_یوسف_الهی
🔹 یک بار در جبهه غرب همراه حسین آقا به گشتزنی رفته بودیم. روی #موتور بودیم و من ترکش نشسته بودم.
🔸 بعد از قوچ سلطان، یک بلندی بود که نامش یادم نیست. آنجا یک تکدرختی بود که حسین آقا موتور را کنار آن #درخت نگه داشت.
🔹 در همین لحظه عراقیها ما را دیدند و تیربارچیشان با #کالیبر۵۰ شروع کرد به طرف ما تیرانداختن.
🔸 من رفتم پشت درخت پناه گرفتم، اما #حسین رفت بالای درخت و لابهلای شاخ و برگها نشست.
🔹 هرچه گفتم: «حسین! بیا پایین.»؛ دیدم عین خیالش نیست. حتی از آن بالا #میوه کند و به من داد!
🔸 #تیربارچی دشمن چند صد گلوله به طرفش شلیک کرد، اما هیچکدام به حسین نخورد. آخرسر خسته شد و شلیک را متوقف کرد.
🔹 وقتی حسین پایین آمد در برابر نگاههای متعجب من خندید و گفت: «میخواستم #گلولههایش را تمام کنم!»
🔸 سوار موتور که شدیم، از پشت سر او را بوسیدم و گفتم: «حسین تو میدانی چطور #شهید میشوی درست است؟» گفت: «بله میدانم.»
🎙 راوی: حاج حمید شفیعی (همرزم شهید)
📚 منبع: پایگاه اینترنتی مشرق نیوز
#دفاع_مقدس
#هفته_دفاع_مقدس
🎞 به طلبه مدیا بپیوندید:
@Talabeh_Media