eitaa logo
۞ تلنگری برای زندگی ۞
23.4هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
5.2هزار ویدیو
4 فایل
﷽ اینجا داستان زندگی شما گذاشته میشه تا تلنگری بشه به زندگیمون🥰❤️ @kosar_98_z👌ادمین محترم اگه ازین تلنگرا براتون پیش اومده برامون بفرستید! کانال تبلیغاتی ما 👇 https://eitaa.com/tablighatkosar 🌹تمامی داستانا براساس واقعیت می‌باشد🪴
مشاهده در ایتا
دانلود
✍ امام صادق علیه السلام : بر دانشمند است که هر گاه آموزش می‌دهد، درشتی و خشونت نکند و هر گاه کسی بخواهد به او علم آموزد، ننگش نیاید. 📚تنبیه الخواطر: 1/85. ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
💚وقتی ظرف می‌شویی ؛ شکر کن به خاطر اینکه ظرف‌هایی داری که بشویی ، یعنی غذایی در کار بوده ، یعنی کسی را سیر کردی ، یعنی با محبت ، با عشق ، از یکی دو نفر مراقبت کردی ، برایشان آشپزی کردی ، میز چیده‌ای ... تصور کن چند میلیون نفر در این لحظه ، ظرفی برای شستن ندارند ! یا کسی را ندارند که برایش میز بچینند ! 💚وقتی رختخوابت را جمع میکنی، خدا رو شکر کن، به خاطر اینکه رختخوابی گرم برای خواب داشتی، یعنی مکانی برای خواب و استراحت داشتی، خیلی ها در دنیا حتی مکانی برای خواب ندارند و یا به خاطر درد جسمی نمیتوانند بخوابند. 💚وقتی به هم ریختگی های فرزندت را در خانه را جمع میکنی، خدا رو شکر کن، این یعنی کودکی سالم در خانه داری ، خیلی ها سالها چشم انتظار لبخند کودکشان نشسته اند. 🌱هیچ وقت نزار یک غم،دیدن و شکرگزاری نعمت های زندگی تو ازت بگیره. ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
9.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🧎‍♂نمازی از امام جواد که بسیار حاجت میده... ویژه ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
🌱💓🌿 ادامه دادم : ازدواج با محارم حرامه درسته یا نه!؟ حاج آقا با چشمای گرد نگام کرد و گفت : بله ول
🌱💓🌿 سرگرد ازم پرسید خانوم اسم و مشخصات تون رو بفرمایید همرو گفتم و اون داخل پرونده نوشت، بعد ازینکه دونه دونه پرسید و گفتم تموم شد جدی ازم پرسید چرا اون دعوا رو راه انداختین چه دلیلی دارین!؟🤔 میدونین از روی کینه و دشمنی مراسم مردمو بهم زدین اگه دلیل درستی نداشته باشین گناهکارین و زندان دارین میتونن ازتون شکایت کنن و کلی ازتون تازه خسارتم بگیرن !!؟ سرمو انداختم پایین و گفتم بله میدونم ولی نمیتونستم وجدانم نزاشت بشینم و تماشا کنم که دخترم با برادرش ازدواج کنه من خیلی آدم مذهبی نیستم ولی خب نمیتونستم اینم قبول کنم😣😮‍💨 سرگرد با تعجب نگام کرد که منم شروع کردم قصه زندگیمو از اول گفتم شايد بیشتر از یساعت طول کشید بعضی جاها بغض میکردم ولی خوب چاره ای نبود!! حرفام که تموم شد چند تا برگه بهم داد و گفت همه رو بنویسم از اول تا امروز بعدم ادامه داد مدرکی دارین حرفاتون ثابت کنین گفتم بله از خانم و آقای معینی بپرسین اونا شاهدن! سرشو انداخت پایین و یخرده فکر کرد و گفت شما وکیل دارین؟🤔🙄 یاد شهر زاد و شوهرش عماد افتادم گفتم میتونم زنگ بزنم بیاد!؟📞 - بله البته تلفنو روی میزشو گرفت سمتم بلند شدم رفتم شماره شهرزادو گرفتم و بهش گفتم با عماد خودشونو برسونن کلانتری فلان..! منو بردن تو راهرو و بعدم آقای معینی رو بردن داخل و ازونم چند تا سوال پرسیدن که تایید کرده بود حرفای منو،😮‍💨 یساعت بعد عماد اومد و شهرزاد باهم اومدن داخل و شهر زاد بدو اومد دستمو گرفت وگفت چی شده پریا چخبره،!! ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خواندن نماز صبح و ردکردن سکته مغزی 🎥 ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️چهار آرامش بخش که توی زندگیت معجزه میکنه 👌 💫حسبنا الله و نعم الوکیل ( برای وقتایی که ترس و اضطراب داری ) 💫لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین ( وقتی خیلی ناراحتی و دلت گرفته )د 💫افوض امری الی الله ان الله بصیربالعباد ( برا وقتایی که میخوای خدا مکر و حیله دیگران رو در حق تو خنثی کنه ) 💫ماشاالله لا حول ولا قوه الا بالله ( برا وقتایی که طالب زیبایی در دنیا هستی ) در ثواب نشر و ارسال، این آیات قرآنی شریک باشیم ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نصیحت خدا به انسان استاد ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
🌱💓🌿 سرگرد ازم پرسید خانوم اسم و مشخصات تون رو بفرمایید همرو گفتم و اون داخل پرونده نوشت، بعد ازی
🌱💓🌿 داستان و خلاصه بهش گفتم و رو به عماد کردم : تروخدا محمد و پرهامو بیارین بیرون اونا تقصیری ندارن بخدا🥺🙏 - نگران نباشین من هرکاری بتونم انجام میدم،!! عماد رفت داخلو شهرزاد هم نشست کنارم بعد از چند بار رفت و آمد عماد به این اتاق و اون اتاق آخرش گفت امشبو باید بمونن تا فردا برن دادسرا لب زدم نه خواهش میکنم یکاری بکنین آزادشون کنن - من کلی حرف زدم ولی نشد انشالله فردا آزاد میشن فقط به فکر سند باشین!🔖 _ سند خونمون هست زنگ میزنم الیاس بیاره، _خوبه زنگ زدم به الیاس که جواب نداد و عکاد گفت عیب نداره فردا حتما بیارین، اونشب من برگشتم خونه و مردا موندن بازداشتگاه ، شهرزاد و شوهرش منو گذاشتن خونه و رفتن! حنانه تا منو دید گفت چی شده مامان کجا بودین بابا کو با بغض فقط نگاش کردم که اومد جلو بغلش کردم و همونجا زار زار گریه کردم نمیدونستم چرا اینجوری شد آخه😭😭 حنانه بهم مسکن داد خوردمو خوابیدم، خلاصه فرداش رفتیم دادسرا و همه نشستیم روبروی قاضی و من ناچار از اول همه چیزو تعریف کردم و عمادم حرفامو تایید کرد،!! پریسا و آریا بلند میگفتن دروغه ولی قاضی گفت باید مهرسا و اشکان و آریا آزمایش دی ان ای بدن تا تکلیف پرونده مشخص بشه!! اشکان با ناباوری نگاه میمرد و نمیتونست حرفی بزنه ، مهرسا هم چون حالش بد بود خونه مونده بود، با رای قاضی تا مشخص شدن قضیه همه با سند موقت آزاد شدن و چون کسی آسیب جدی ندیده بود و این قضیه خیلی مهم تر بود فعلا کسی حرف دیه و شکایت نمیزد!! ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پنجشنبه تون زيبا دوستان خوبم🌷🍃 آخر هـفته تون پراز شادی امیدوارم اخر هـفته ايي عالی راکنار خانواده ودوستان داشته باشید 🌷🍃 ثانیه ثانیه آخر هـفته تون را به خوشی سپری کنید🍃🌷 ‌‌‍‌‌‌‍‌┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥چندتا نماز به درد بخور داری؟ 👤حجت‌ الاسلام و المسلمین دانشمند ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
🌱💓🌿 داستان و خلاصه بهش گفتم و رو به عماد کردم : تروخدا محمد و پرهامو بیارین بیرون اونا تقصیری ندارن
🌱💓🌿 با محمد برگشتیم خونه و محمد رفت که دوش بگیره ، خیلی شرمندش بودم تو قضیه ای که هیچ ربطی به اون نداشت درگیرش کرده بود!☹️😓 رفتم آشپزخونه و از یخچال مرغ گذاشتم بیرونو شروع کردم آشپزی ذهنم انقد درگیر بود که اصلا به سوالای بچه ها گوش نمیکردم و چیزی نمیگفتم، محمد که از حموم اومد لبخندی زدمو گفتم عافیت باشه بشین یه چایی برات بریزم بخور تا غذا آماده بشه و بکشم برات☺️ _دستت درد نکنه پسرا همشون تو آشپزخونه منتطر بودن بشنون چخبره ولی ما هردومون سکوت کرده بودیم تا اینکه الیاس گفت : خب بابا قبل از محمد گفتم بچه ها برین دنبال درس و مشقتون تا باباتون یخرده آروم شه همینجوری کلی دردسر کشیده یه وقت مناسب میشینیم و باهم حرف میزنیم خوب؟؟! الیاس گفت : آخه.. محمد حرفشو برید و گفت نشنیدین مادرتون چی گفت؟!😒 همشون بدون حرفی رفتن بیرون و منو محمد تنها شدیم، رفتم نشستم کنارشو دستاشو گرفتم لب زدم : شرمندم بخدا _دشمنت عزیزم تو کار درست و کردی اینکه اونا زیر بار نمیرن مهم نیس فقط من نگران مهرسا و اشکانم اونا بیشتر از بقیه ضربه میخورن!! سرمو انداختم پایین و بغض کردم🥺 _ العان وقته غصه خوردن نیس پاشو برو گوشی تو بردار زنگ بزن به خانم معینی ببین حالش چطوره بچه! ازینکه دختر منو مثله بچه خودش دوست داشت ازش ممنون بودم🥲🥰 ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°