eitaa logo
۞ تلنگری برای زندگی ۞
22.7هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
5.1هزار ویدیو
4 فایل
﷽ اینجا داستان زندگی شما گذاشته میشه تا تلنگری بشه به زندگیمون🥰❤️ @kosar_98_z👌ادمین محترم اگه ازین تلنگرا براتون پیش اومده برامون بفرستید! کانال تبلیغاتی ما 👇 https://eitaa.com/tablighatkosar 🌹تمامی داستانا براساس واقعیت می‌باشد🪴
مشاهده در ایتا
دانلود
۞ تلنگری برای زندگی ۞
🪴🕊 خدیجه رو با یه من عسل نمیشد خورد ازبس که اخم کرده بود و تلخی میکرد! سینی چایی دست من بود و ظرف پ
🪴🕊 من و خدیجه حوصلمون به کل سر رفته بود که با جمله‌ی بعدی حسین آقا وا رفتیم حسین آقا ادامه داد که حالا هم که هم بچه‌های من و هم گل دختر های شما بزرگ شدن و وقت ازدواجشونه!!😊 میخوام امشب به دستور خدا و پیامبرش خدیجه رو برای عباسم خواستگاری کنم! خدیجه با چنان سرعتی سرشو بالا آورد که گفتم مهره‌های گردنش خورد شدن!🤦🏻‍♀ نگاه مضطربش رو به عمه دوخت و وقتی دید عمه با لبخند و رضایت داره به حرف های عموش گوش میده فهمید که هیچ راه نجاتی نداره و وارفت..! حسن آقا ادامه داد که اینطوری برای هر دو خانواده بهتره هم اونها شعله‌ی خونشون روشن و گرم میشه ، هم عمه و حسین آقا صاحب دامادی میشن که از گوشت و خون خودشونه و از پسر نزدیکتر میشه براشون!! حسین آقا و عمه خدیجه رو پیشکش کردن! خدیجه رنگش پریده بود😰 متعجب دورو بر رو نگاه میکرد انگار کابوس دیده بود و تازه از خواب بیدار شده باور نمیکرد که توی چنین مخمسه‌ای گرفتار شده! دلم براش کباب بود من اونو بجای همه‌ی کس‌وکار نداشته‌ام د‌وست داشتم و حالا همدم غریبی‌هام‌ توی بدترین حالت ممکن بود و من کاری از دستم برنمیومد… نگاهی به عباس کردم پسر چاقی با قد متوسط و دستو پاهایی بزرگ، نیشش تا بنا گوش باز بود و اصلا توجهی به حال خدیجه نداشت!😤 نه تنها اون بلکه هیچ کس براش مهم نبود یهو خدیجه از جاش بلند شد و با سرعت رفت بیرون، من بدنبالش رفتم و پشت سرم صدای عمه رو میشنیدم که میگفت دخترم خجالت میکشه!☺️😁 ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
(عج) 🔶 إِلىٰ مَتَىٰ أَحارُ فِيكَ يَا مَوْلايَ وَ إِلَىٰ مَتَىٰ؟ 🔸تا چه زمانی نسبت به تو سرگردان باشم، ای مولایم و تا چه زمان و با کدام بیان ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🕊🌷 روزی را نزدیک خواهیم کرد که اسرائیل آنچنان بترسد و در این فکر باشد که مبادا از لوله سلاحمان به جای گلوله سرباز شلیک شود | ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🏞 روش انتقاد ✏️ راه را و مكتب را،فقط با هدف و شعارى كه دارد نقد مى‌زنند، نه با آدم‌هاى خوب و بدش و نه با حرف‌هاى خوب و بد آدم‌ها و نه با عمل‌هاى خوب و بد آنها. 📄 برشی از کتاب 📚وقتی که از خودت می‌سوزی ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
🪴🕊 من و خدیجه حوصلمون به کل سر رفته بود که با جمله‌ی بعدی حسین آقا وا رفتیم حسین آقا ادامه داد که ح
🪴🕊 خدیجه رفت لب حوض نشست و مشت مشت آب حوض رو به صورتش میپاشید خودمو بهش رسوندمو دستشو گرفتم با خیرت و ناباوری نگام کردو گفت دلبر من خواب دیدم آره؟!🥺😢 نیشگونم بگیر بیدار بشم هرچی آب میزنم به صورتم بیدار نمیشم😫 چشمام پر از اشک شده بود دستشو فشار دادمو گفتم خدیجه کاش خواب بود صدای پای عمه که به حالت دو‌ میومد سمتمون باعث شد سر برگردونم بی حرف و بی برو برگشت یدونه محکم خوابوند در گوش خدیجه و گفت دختره‌ی چش سفید همیشه گستاخیت مایه‌ی شرم و خجالته منه بدبخته اون صورت نحستو پاک میکنی میایی میشنی توی اتاق تا مهمونا برن بعدش به خدمتت میرسم!! خدیجه همونطور که دستشو گذاشته بود روی جای سیلی که عمه بهش زده بود گفت نمیام نمیخوام و کسی هم نمیتونه منو مجبور به کاری بکنه که دلم نمیخواد، عمه ابرویی بالا انداختو گفت تقصیر خودمه این زبون تورو باید خیلی قبلتر از اینها کوتاه میکردم! فعلا برو بتمرگ توی اتاق خودت تا من عموت اینا رو راهی کنم، از چشم های عمه خشم میبارید و هم من و هم خدیجه میدونستیم که مخالفت خدیجه راه به جایی نمیبره…!! دوتایی رفتیم بالا😮‍💨☹️ نگاهش که میکردم بیشتر نگران میشدم چشماش خالی بود… خالیه خالی ، بدون هیچ احساسی! به دیوار تکیه داده بود و پاهاشو توی شکمش جمع کرده بود و به نقطه‌ی نامعلومی خیره بود، حس کردم میلرزه☹️ دست روی دستش گذاشتم مثل یخ بود رفتم براش پتو آوردم و پیچیدم‌ دورش اما هیچ عکس العملی ازش ندیدم صداش کردم جوابمو نداد !! تو همین عین صدای بدرقه‌ی مهمونا خبر از طوفان عمه میداد... ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دعای امروز 🌷❤️🌷 خدایا🙏 در این يکشنبه زیبا🌷🍃 کمکمان کن تا دستی را به گرمی بگیریم تابتوانیم قلبی را💕 غرق در شادی کنیم خدایا🙏 به قلب کوچکمان وسعت بده تا بتوانیم بزرگیت را درک کنیم🙏 آمیـــن یا ذَالْجَلالِ وَالْاِكْرام 🙏 ای صاحب جلال و بزرگواری 🙏 ‌‌‍‌‌‌‍‌•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
     👇تقویم نجومی اسلامی👇 👈 یکشنبه 👈 15 مهر / میزان 1403 👈2 ربیع الثانی 1446 👈6 اکتبر 2024 🏛 مناسبت های دینی و اسلامی. ⭐️ احکام دینی و اسلامی. 📛امروز روز برای امور زیر مناسب نیست: 📛امور همیشگی و دائمی. 📛مسافرت. 📛و خرید های کلان خوب نیست. 🚘مسافرت حتما همراه صدقه و احتیاط لازم انجام گیرد. 👶 نوزاد متولد این روز خوش قدم و شایسته تربیت شود. 🔭 احکام نجوم. 🌓 امروز : قمر در برج عقرب است و از نظر نجومی برای امور زیر نیک است: ✳️خرید باغ و زمین کشاورزی. ✳️از شیر گرفتن کودک. ✳️درختکاری. ✳️بذر پاشی و کاشت. ✳️آبیاری. ✳️تحقیق و تفحص. ✳️جراحی چشم. ✳️نیشتر زدن به دمل. ✳️کشیدن دندان. ✳️و خارج کردن زوائد بدن مثل خال و زگیل و میخچه نیک است. 📛ولی امور اساسی و امور ازدواجی خوب نیست. 😴🙄 تعبیر خواب. خوابی که (شب دو شنبه) دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 3 سوره مبارکه " آل عمران " است. نزل علیک بالحق مصدقا لما بین یدیه... و مفهوم آن این است که سه چیز خوب و پی در پی به خواب بیننده برسد.ان شاءالله. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.) ✴️️ وقت در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب. ❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام  ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد . 💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸بامید پرورش نسلی مهدوی ان شاءالله🌸 📚 منابع مطالب: کتاب تقویم همسران نوشته حبیب الله تقیان ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
11.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸•• من دعا می کنم مستجاب نمیشه ! استاد 💚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
🪴🕊 خدیجه رفت لب حوض نشست و مشت مشت آب حوض رو به صورتش میپاشید خودمو بهش رسوندمو دستشو گرفتم با خیرت
🪴🕊 در حیاط رو که بستن برخلاف تصورم که فکر میکردم الان میاد و جفتمون رو زیر مشت و لگد میگیره خبری ازش نشد! دلم نمیومد خدیجه رو تنها بزارم و برم سرک بکشم ببینم چخبره فقط از پنجره دیدم که منیژه استکان و نعلبکی هارو لب حوض آب میکشید🚰 دوباره نشستم پیش خدیجه اینبار چشم های خالیش رو بهم دوخت و گفت دلبر دیدی چطور برای بدبختیم نقشه کشیدن؟! گفتم نگو اینجوری تورو خدا چه بدبختیی خواهر من!🥺😔 یه راهی پیدا میکنیم حالا.. پوزخندی زدو پتو رو تا گردنش بالا آورد و گفت جوری حرف میزنی که انگار اولین باره مادرمو میبینی..! خودت بهتر از من میدونی هیچ راهی وجود نداره و هرچی که اون میگه باید انجام بشه توی دلم آشوب بود نمیتونستم یه جا بند باشم دلم هم نمیومد خدیجه رو تنها بزارم خودم هم ته دلم میدونستم حق با خدیجست و عمه خورشید هر طور که شده چیزی که باب میل خودشه رو به کرسی مینشونه !!☹️ میدونستم خدیجه مدت زمان کمی رو پیش ما میمونه و قراره بره‌ خونه‌ی بختی که هیچ دل خوشی ازش نداره! من هم میخواستم تک تک لحظه‌هایی که اینجا مونده رو پیشش باشم، اونشب عمه نیومد پیشمون منیژه که کارهارو انجام داد اومد توی اتاق و بی خیال رخت خوابش رو پهن کرد و دراز کشید! رفتم پیشش و آروم ازش پرسیدم عمه خورشید چیزی نگفت!؟؟ کف دستاشو گذاشت زیر سرش و گفت نه چی بگه مثلا! عقم گرفته بود از این همه بیخیالیش انگار نه انگار امشب توی اون اتاق لعنتی یه اتفاقاتی افتاده بود و یه سری حرف هایی ردو بدل شده بود!😤 دلم میخواست منیژه رو تیکه تیکه کنم! ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
📢 هر روز بخوانیم 🔹 امروز؛ صفحه صد و هشتاد و سه قرآن کریم سوره مبارکه الأنفال ✏️ توصیه مهم حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: هر روز حتماً قرآن بخوانید حتّی روزی نیم صفحه، روزی یک صفحه بخوانید، امّا ترک نشود. در دنیای اسلام هیچ کس نباید پیدا بشود که یک روز بر او بگذرد و آیاتی از قرآن را تلاوت نکند. ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°