وای مادر 🥺💔 ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

☘ شرط رسیدن به مادیات، بی‌دینی نیست. 🌷 آیت‌الله بهجت(ره) : 🖌 می‌خواستیم با کناره‌گیری از معنویات و دوری از دین در مادیات پیشرفت و ترقی کنیم ، بدتر در مادیات هم عقب ماندیم. 🖌 غافل از اینکه شرط رسیدن به مادیات ، بی‌دینی نیست وگرنه هر فرد بی‌دینی باید متمول و ثروتمند می‌بود. 🖌 پس سعی کنیم خود را به حرام نیندازیم. 📚 در محضر بهجت ، ج۲ ، ص۳۹۹ ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

💓🍃🍃 برای عصبانیتش هم به مدت ۲۱ روز، هر روز ۱۱۱ مرتبه این آیه ی پایین کاغذ را به شکر بخوانه (هااااا کنید) و ترجیحا در نوشیدنی سرد به همسرش بده تا میل کنه ، نگران هم نباشید توکلتون به خدا باشه😇 با حرف های سید و همسرش کمی آروم شده بودم بعد از اینکه‌ کلی از همه‌شون تشکر کردم و براشون دعا کردم با لیلا رفتیم قوطی حاوی خاکستر رو توی آب رودخونه انداختیم و برگشتیم خونه‌ی خودمون!!😮‍💨 فردا صبح زود هم خودم همراه لیلا راهی شدیم سمت خونه‌ی مهتاب در رو که باز کرد از دیدن صورتش ماتم برد! صورت مثلِ ماه دخترم آب رفته بود!🥺😢 زیر چشم‌های کشیده و قشنگش گود افتاده بود و جای کبودی رو به بهبودی گوشه‌ی چانه‌اش بدجوری توی ذوق میزد! بغض اندازه‌ی گردو توی گلوم نشست و نتونستم حتی یک کلمه هم حرف بزنم چونه‌ام لرزید و اشک‌‌هام باز روان شدن و راه خودشون رو پیدا کردن😭 مهتاب هم از دیدن حال من خودشو انداخت توی بغلم و شروع کرد گریه کردن لیلا تقریبا هلمون داد توی حیاط و گفت: اه…بس کنید الان وقت اینکارا نیست جلوی در!!😒 دست مهتاب رو کشیدو به منم اشاره کرد که بریم تو، چند دقیقه بعد سه‌تاییمون دور هم توی اتاق نشسته بودیم و لیلا کاغذ رو در آورده بود و داشت با دقت چیزهایی که از سید شنیده بود رو برای مهتاب توضیح میداد! من با دیدن صورت کبود مهتاب بیشتر از قبل آتیش گرفته بودم و خودم رو تاب میدادم و توی دلم دعا میکردم که کارساز باشه و زندگی مهتاب و دوتا دخترهاش ازهم نپاشه،☹️ بچه‌هاش هنوز خواب بودن با دیدن معصومیتشون انگار چنگ به دلم مینداختن! ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

🌷 آیت‌الله بهجت(ره) : 🖌 مرحوم آقا سید مرتضی کشمیری (ره) قبل از اذان صبح به صحن مطهر امیرالمومنین (صلوات‌الله‌علیه) مشرف می‌شدند. آن زمان مدرسه علمیه‌ای به نام مدرسه مرتضوی بود. 🖌 ایشان به طلبه‌ای که در طبقه فوقانی آن مدرسه ساکن بود ، فرمودند : در نماز شبت فقط به سلمان و ابوذر (صالحان) دعا نکن. 🌷 آیت الله بهجت(ره) : 🖌 گناهکاران به دعا و طلب مغفرت ، محتاج‌تر از صالحان هستند. ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

علامه در برابر واکنش آن فرد که گفت: شما را بخاطر گرایش‌های فلسفی و عرفانی که دارید، اهل نجات نمی‌دانم، فقط سکوت کرد! ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

. از مرحوم آقای اشراقی- داماد امام خمینی- نقل می‌کنند که ایشان گفته بود: من با ایشان قدم می‌زدیم. ایشان رو کردند به من و گفتند: «اگر از عالم ملکوت به تو بگویند یک دعای مستجاب داری، چه دعایی می‌کنی؟» من گفتم: آقا سؤالش را خودتان کردید، جوابش را هم خودتان بدهید. ایشان هم فرمودند: اگر از عالم ملکوت به من بگویند یک دعای مستجاب داری، می‌گویم: «اللّهُمّ اجعَل عاقِبَةَ أمرنا خيراً» دعا می‌کنم که عاقبت به خیر شوم. ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

✅«آقا! دست‌مان را بگیر» ✍آیت‌الله مصباح یزدی (ره): آخرین عرض بنده که در اوقات ديگر نيز به دوستان گفته‌ام، این است که باور کنیم بهترین راه برای موفقیت و هدایت، توسل به اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین است. توسل این نیست که حتما بنشینیم روضه بخوانیم و گريه کنیم. هر کاری که می خواهیم شروع کنیم، اول یک «صلوات» برای امام زمان علیه السلام بفرستیم و از تهِ دلمان بگوییم: «آقا! دست‌مان را بگیر...!». هر کاری که می‌کنیم [ این دستور را انجام دهیم تا] برای ما ملکه بشود، کسانی که در مقام عمل این‌گونه بودند[از آنها] تجربه‌های زیادی نقل شده که واشون نگذاشتند[=به حال خود، رها نشدند و حیران نماندند]. ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

سیدتی لبیکِ؛ يَا فَاطِمَةَ الزَّهرَاءِ ... بر دل خسته؛ لذت اسمت میدهد؛ عشقی مدام بر روح بلندت سلام .. ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

إذَا حُشِرْتُ یَوْمَ القِیَامَةِ أشْفَعُ عُصَاةَ اُمَّةِ النَّبِیِّ آنگاه که در روز قیامت محشور گردم از گنهکاران امّت پدرم پیغمبر(ص) شفاعت خواهم نمود -حضرت‌فاطمة‌الزهرا(س)- نهج‌الحیاهٔ،ص۲٠۵ ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

🎥 رکن بودن حضرت فاطمه (س) برای امام علی (ع) 👤حجت الاسلام رفیعی ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

💓🍃🍃 مهتاب بچم همون موقع پاشد وضو گرفت و شروع کرد کارایی که سید گفته بود انجام دادن! تموم که شد گفتم: اون شوهر ذلیل شدت کجاست؟!…کی میاد؟!🤨😤 مهتاب باهمون صورت رنگ پریده‌اش نگاهم کرد و گفت: دیشب رفت بیرون و دیگه خونه نیومده نمیدونم کجاست و کی میاد! _میشینم همینجا تا بیاد…بالاخره که میاد خونه حسابشو میرسم وایسا ،!! وحشت رو توی چشم های مهتاب دیدم اومد پیشم نشست و به دامن پیراهنم چنگ زد: ننه نه تورو خدا…یه وقت اینکارو نکنیا دمار از روزگارم درمیاره🙏😰 دستشو کشیدم و دامنم رو از دستش آزاد کردم، زل زدم‌توی چشم‌هاشو گفتم: هرکاری دلم بخواد میکنم مهتاب درست مثل تو… مثل تو که هیچ کدوم از حرف ها و نصیحت های منو گوش نکردی و الانم داری چوب ندونم کاری خودتو میخوری منم دارم پا به پات جوب میخورم، پا به پات آب میشم،خیالم از بابت تو یکی راحت بود که زدی خرابش کردی!🤨😤 صدای لیلا دراومد: ای بابا ننه دلبر الان وقت این حرفاست آخه؟! مهتاب بیچاره خودش کم غم نداره که توام نمک روی زخمش میپاشی!! رو کردم سمت لیلا و گفتم: اتفاقا الان وقتشه😏 وقتشه که نمک بپاشم روی زخمش چون من خیلی وقته دارم به این دختر میگم حواسش رو جمع کنه چطور من با یه نگاه فهمیدم این دختره یه ریگی به پاشه اما مهتاب نفهمید؟!… رومو کردم سمت مهتاب که سرشو انداخته بود پایین و گریه میکرد و ادامه دادم: حتی شوهرت بمن گفت بهت هشدار بدم…گوش کردی؟! نه !! فکر نمیکردی حمزه که اینقدر دوست داره هوایی بشه آره ؟!با خودت گفتی شوهرم که همه جوره منو دوسم داره توی تور و دام کسی نمیوفته؟! ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

نه تو حرف میزنی نه حسین نه حسن چی شد اون خنده هات آخه یه حرفی بزن ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°