eitaa logo
۞ تلنگری برای زندگی ۞
24.8هزار دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
5.3هزار ویدیو
6 فایل
﷽ اینجا داستان زندگی شما گذاشته میشه تا تلنگری بشه به زندگیمون🥰❤️ @kosar_98_z👌ادمین محترم اگه ازین تلنگرا براتون پیش اومده برامون بفرستید! کانال تبلیغاتی ما 👇 https://eitaa.com/joinchat/594149760C83b845a7b3 🌹داستان هایمان براساس واقعیت می‌باشد
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 | عليه السلام 🔷 مِن کفّاراتِ الذُّنوبِ العِظام إعانةُ المَلهُوفِ و التَّنفیسُ عَنِ المَکرُوب 🔸از کفاره های گناهان بزرگ رسیدن به داد مظلوم گرفتار و غم زدایی از فرد اندوهگین است. حکمت 24 ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
9.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سه راهکار علامه طباطبایی (ره) برای اصلاح اخلاق! 👤 حجت الاسلام رفیعی ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
✍حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام ـ در مقام مناجات ـ فرمودند : بار خدايا!تو را به علم غيبت و تواناييت بر آفرينش، سوگند مى دهم كه مرا، تا وقتى مى دانى زنده بودن برايم بهتر است، زنده بدارى و هر گاه مرگ برايم بهتر بود، بميرانى. 📚بحار الأنوار : 94/225/1 ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
💚✨💚 ✨💚 💚 ❇️ مقام معظم رهبری و بیان توصیه‌ای مهم از آیت الله بهجت (ره) این دعا را زیاد بخوانید: يا اَللَّهُ يا رَحْمنُ يا رَحِيمُ يا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِي عَلي دِينِک 📝پی‌نوشت: روزی امام صادق علیه السلام فرمودند: «به زودی شبهه‌ها شما را احاطه می‌کند و شما بدون پیشوای هدایت می‌مانید. از آن شبهات کسی نجات نمی یابد مگر کسی که دعا کند و دعای غریق را بخواند.» ▫️ عبدالله بن سنان سئوال کرد: «دعای غریق چگونه است؟» ▫️ امام فرمودند: «يا اَللَّهُ يا رَحْمنُ يا رَحِيمُ يا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِي عَلي دِينِک ▫️ عبدالله بن سنان چنین خواند: «یا مقلب القلوب و الابصار ثبّت قلبی علی دینک.» ▫️ امام فرمودند: «خداوند مقلّب القلوب و الابصار هست، ولی دقیقا آنچه را من می‌گویم بگو:«یا مقلب القلوب»، و چیزی بیش از آن نگو.» 📚 منبع: بحارالانوار، 52 / 148 حدیث 73 کمال الدین ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
✅آیت الله حائری شیرازی: جمکران و حل مشکلات پیچیده آقای سیدحسن نصرالله می‌گفت یک‎‌بار خدمت مقام معظم رهبری رسیده بودیم و داشتیم مشکلات را می‌گفتیم؛ ایشان در جواب گفت: «خدا بزرگ است و به شما کمک می‌کند. ما هم چنین مشکلاتی داریم. گاهی که خیلی راه‌ها به روی ما بسته می‌شود، به رفقا می‌گویم برویم جمکران. می‌رویم آنجا، دو رکعت نماز می‌خوانیم و چیزی به دل ما می‌افتد؛ همان را پیگیری می‌کنیم و این‌گونه برای ما فرج و گشایش حاصل می‌شود». ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
✍مرحوم آیت الله شیخ عباس قوچانی: عارف بحق آقای قاضی ره در اواخر عمر یک تحیّر و شیفتگی و بی‌قراری نسبت به حضرت سیدالشهداء(علیه السلام) داشت و هر روز هنگام طلوع و بخصوص هنگام غروب آفتاب گریه می کرد. 📚 یادداشتهای خطی علامه تهرانی، جنگ۱۸، ص ۱۸۲ ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
✨♥️✨ چند ثانیه سکوت حکم فرما شد، بعدش بیوک گفت : خب حالا شما چه فرمایشاتی داری؟!😕🤔 رحیم آقا تک خند
✨♥️✨ یدونه سیب قرمز هم توی دستش بود🍎 ازش درمورد عموش سوال کردم که گفت رفته شهر! گفتم چیکار کنیم پس؟! روی ایوان به دیوار پشت سرش تکیه داد و درحالیکه سیب رو گاز میزد گفت: هیچی به مهدی گفتم بابات که برگشت بیا و خبرم کن!! (مهدی  آخرین فرزند علی و زهرا بود و درست مثل ما بعد از دختر بس پسرشون دنیا اومده بود و اسمش رو گذاشته بودن مهدی و هشت سالش بود،!) _رفتی به یه الف بچه کار سپردی؟! با دهن پر گفت : نه بابا گفتم پیش کسی چیزی نگه بهش قول دادم اگه بی سرو صدا بیاد خبر بده بهش آبنبات بدم!☺️ سیبش رو خورد و رفت سرِ کمد چوبی توی مطبخ و یه مشت آبنبات میوه‌ای برداشت و چپوند توی جیب کت کاموایی که روی لباسش تنش کرده بود،،! مثل اسپند روی آتیش بودم و توی دلم بلوا به پا بود، لحظه ها کش میومدن و نمیگذشتن یکی دو ساعتی منتظر موندیم تا بالاخره مهدی اومد، دختربس تا صدای آبجی گفتن مهدی رو شنید پرید پایین درو باز کرد و آبنبات هارو داد به مهدی🍭 دو طرف لپش رو هم بوس کرد، من لب ایوون وایساده بودم و دست هامو روی نرده‌های چوبی گذاشته بودم و دل توی دلم نبود!!😰😣 دختربس برگشت سمت من و برام دست تکون داد، اشاره کرد که دارم میرم دنبال عمو دختربس که رفت من هم رفتم پایین میخواستم همونجا با علی صحبت کنم، یکم بعد علی و دختربس باهم برگشتن علی با دیدن من اومد و باهام سلام علیک کرد، کلاه پشمی قهوه‌ای رنگش رو از روی سرش برداشت و دستی توی موهاش که جلوش به تازگی کمی ریخته شده بود کشید!! ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍊از تمام دنیـا ☕️در یک عصر زیبا 🍊یک دوست خوب ☕️یک چـای داغ 🍊و یک عصر بخیر دلنشین ☕️بـرای لذت بـردن 🍊از زندگی کافیست ☕️بی خیال نداشتہ ها 🍊شکرگـــزار ☕️داشتـہ هـاتون باشید 🍊
💚✨💚 ✨💚 💚 🔴 عیادت بیمار و دعای نادرست او ✍پیامبر اکرم (ص) که همواره جویای احوال مسلمین می شدند، شنیدند یکی از یاران بیمار شده است. به عیادت او رفتند و کنار بستر او نشستند و احوال پرسی کردند. بیمار گفت در نماز مغرب که با شما به جماعت نماز می خواندم، شما سوره القارعة را خواندید. تحت تأثیر قرار گرفتم و عرض کردم خدایا، اگر من در پیشگاه تو گناهکار هستم و می خواهی مرا عذاب کنی، در همین دنیا مرا عذاب کن. اینک می بینید که گرفتار بیماری هستم. پیامبر فرمودند درست نگفتی، می بایست بگویی پروردگارا، هم در دنیا و هم در آخرت به ما پاداش بده و ما را از عذاب دوزخ حفظ کن. آنگاه پیامبر برای او دعا کرد و او خوب شد. 📚داستان ها و پندها، جلد ۴، صفحه ۱۶۳ ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
✨♥️✨ یدونه سیب قرمز هم توی دستش بود🍎 ازش درمورد عموش سوال کردم که گفت رفته شهر! گفتم چیکار کنیم پس
✨♥️✨ کتش رو گرفتم و کشیدمش اون طرف حیاط دختربس هم دنبالمون اومد.. علی گفت : خیر باشه زنداداش؟!! -اِی علی جان چه خیری…مگه آدم از دست این داداش تو خیر میاد سرِ راهش؟!🥺☹️ سری به معنی تاسف تکون داد و گفت : باز چه دسته گلی به آب داده؟! سعی کردم تند و سریع برای علی تعریف کنم، چون میترسیدم بیوک سر برسه و قضیه بدتر از این بشه! -والا علی سرخود پاشده رفته قول لیلا رو به پسر مشهدی رحیم داده علی متعجب پرید وسط حرفم و گفت : کدوم پسر مشهدی رحیم؟! - احمد پسرِ بزرگش -مگه سنِ احمد به لیلا میخوره؟! - حرف ها میزنیا برادرِ من…مگه مجتبی همسنِ لعیاست؟! مگه این خان داداشت به این چیزا اهمیت میده؟! رشته‌ی افکار از دستم در رفت و یادم رفت چی به علی میگفتم پریشون به دختربس که پیشمون وایساده بود نگاه کردم و گفتم : چی داشتم میگفتم؟! که دختربس با زبونش لب هاشو خیس کرد و گفت :عمو فقط این نیست کهه…آقام میخواد خودشم زن بستونه☹️ علی متعجب تر از قبل داد زد :این دیگه از کجا دراومد؟!😳🤯 - اره عمو میخواد لیلا رو بده به احمد، خودشم راحله خواهر احمد رو بگیره که ماها راضی نیستیم عمو نه ما و نه ننه‌ام؛ حالا این به کنار که آبروی همه‌مون میره و دیگه نمیتونیم سرمون رو بالا بگیرم، ننه‌ام هم میگه اگه آقا جون زن بگیره من یک دقیقه هم توی این خونه نمیمونم این جمله‌ی آخرش رو من ازش خبر نداشتم و حرف خودش بود چون من جایی رو نداشتم که برم، بعدش هم در مقابل چشم های متعجب من شروع کرد گریه کردن!😭😭 ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
14.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 خیر کثیر از نگاه حضرت عیسی بن مریم(ع) 👤حجت الاسلام انصاریان ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°