eitaa logo
۞ تلنگری برای زندگی ۞
23.8هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
5.2هزار ویدیو
5 فایل
﷽ اینجا داستان زندگی شما گذاشته میشه تا تلنگری بشه به زندگیمون🥰❤️ @kosar_98_z👌ادمین محترم اگه ازین تلنگرا براتون پیش اومده برامون بفرستید! کانال تبلیغاتی ما 👇 https://eitaa.com/tablighatkosar 🌹تمامی داستانا براساس واقعیت می‌باشد🪴
مشاهده در ایتا
دانلود
۞ تلنگری برای زندگی ۞
رابطه خالم با مامانم زیاد خوب نبود، من نمیدونستم چرا فقط در همین حد که بابام و شوهر خالم خیلی قبل با
یه هفته من همش فکر میکردم، به اینکه ازدواج با مردی که میدونه چه بلایی به سرت اومده به صلاحمه یا نه!!.. میترسیدم نکنه بعدا بزنه تو سرم که آره تو اینجوری بودی و.. یه موقعیت مناسب پیدا کردمو وقتی کسی نبود زنگ زدم به گوشیش وقتی صدای منو شنید خوشحال شد، بهش گفتم: نامه تو خوندم خیلی قشنگ بود☺️ پرسید: حالا جوابت چیه؟ گفتم: ببین آقا محمد من خیلی فکر کردم، من از لحاظ روحی روانی العان آنادگی ازدواج رو ندارم، میخوام درسمو بخونم اگه موافق باشین بزارین یه مدت بگذره تا هم من درسامو بخونم هم حال روحیم بهتر بشه، انقد خوب بشم که خانواده هامون که مخالفت کردن بتونیم تلاش کنیم و قانعشون کنیم! بعدشم خاله العان میخواد بره خواستگاری، شما بگی اینو نمیخوام، یکی دیگه رو میخوام، حتما مخالفت میکنن به شدت! اگه یه مدت بگذره و خاله ببینه شما حاضر نیستی ازدواج کنی اونم راضی میشه! دلم نمیخواد موقع ازدواج و عروسیم همه قهر کنن و دلخور بشن! محمد خوب به حرفام گوش کردو گفت کاملا درسته حرفات، من قانع شدم اینجوری منم فرصت دارم تا بتونم وام بگیرم و یه خونه رهن کنم، خرج عروسی رم باید جور کنم!! نیم ساعت با هم حرف زدیم، بعدش هردو شروع کردیم به تلاش و زحمت کشیدن، من همش درس میخوندم و برای کنکور آماده میشدم اونم کار میکردو تلاش تا ترفیع گرفت و تونست وام بگیره ماهی یکی دو بار باهم تلفنی حرف میزدیمو از حالمون میگفتیم، خداروشکر کسی خبر نداشت، ولی خالم دیگه اون صمیمیت قبل رو باهام نداشت! میترسید محمد با من ازدواج کنه چون از نظرش من خل و چل بودم چون یبار خودکشی کردم!! ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
💠 🔸 امام صادق (علیه السلام): صله رحم، انسان را و با و نفس را پاک، روزى را زیاد و را به تأخیر مى اندازد. ✨ صِلَةُ الاَْرحامِ تُحَسِّنُ الْخُلُقَ وَ تُسْمِحُ الكَفَّ وَتُطيبُ النَّفْسَ وَتَزيدُفِى الرِّزْقِ وَتُنْسِئُ فِى الاَْجَلِ 📚 کافى/ج2/ص151/ح6 ✍🏼 سخاوت ربطی به مال و ثروت ندارد. انسان بخشنده همواره و در همه حال می بخشد تا خدا نیز همواره با نظر لطف و مرحمت به او بنگرد. ‌══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
💠 حضرت امام علی (علیه‌السلام): 🔸«دَوٰامُ الْعِبٰادَةِ بُرهٰانُ الظَّفَرِ بِالسَّعٰادَةِ» 🌺استمرار در عبادت، نشانه دستيابى به خوشبختى است. 📚غرر الحکم ❄️ 💥 ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
🚫 جای خدا نباشیم !!! ❇️روزی در نماز جماعت موبایل یه نفر زنگ خورد. زنگ موبایل آن مرد ترانه‌ای بود. بعد از نماز همه او را سرزنش کردند و او دیگر آنجا به نماز نرفت. همان مرد به کافه‌ای رفت و ناگهان قلیان از دستش افتاد و شکست. مرد کافه چی با خوشرویی گفت اشکال نداره، فدای سرت... او از آن روز مشتری دائمی آن کافه شد. حکایت ماست: جای خدا مجازات میکنیم، جای خدا میبخشیم، جای خدا...اون خدایی که من میشناسم، اگه بنده‌اش اشتباهی بکنه، اینجوری باهاش برخورد نمیکنه. شما جای خدا نیستی اینو هیچوقت یادت نره ‼️ ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
🌸شاخ و شانه کشیدن 🔹️این اصطلاح از رفتار برخی گدایان به زبان فارسی وارد شده است. 🔸️در گذشته یکی از ترفندهای گدایانی که سمج‌تر بودند این بود که با ایجاد مزاحمت و بدون زور بازو به نوعی باج میگرفتند. به این ترتیب که در یک دست خود یک شاخ گوسفند و در دست دیگرشان یک استخوان شانه گوسفند می‌گرفتند و به در خانه‌ها و دکان‌ها می‌رفتند و تقاضای پول می‌کردند. اگر صاحب‌خانه یا دکان از دادن پول امتناع میکرد شاخ گوسفند را چنان بر شانه گوسفند می‌کشیدند که صدای ناهنجاری ایجاد می‌کرد به حدی که بالاخره صاحب خانه یا دکان کلافه شده و چیزی به آنان میداد. 🔻امروزه این اصطلاح به معنای تهدید کردن و خط و نشان کشیدن استفاده میشود. ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️چگونه دعا کنیم؟ 👌 بسیار شنیدنی 🎙حجت الاسلام ‌ ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
ما پوستين ول كرديم ، پوستين ما رو ول نميكنه 🔹️سيلابي از كوهستان جاري شده بود و از رودخانه مي گذشت . مرد بي نوائي از آنجا عبور مي كرد ، چيزي در آب شناور ديد و فكر كرد خيك يا پوستيني در آب شناور است مرد لخت شد و خودش را به آب زد به اين اميدكه آنرا بگيرد و با فروشش چيزي براي خود بخرد ولي آنچه سيلاب آورده بود نه پوستين بود و نه خيك روغن ، بلكه يك خرس زنده بود كه در سيلاب گرفتار شده بود خرس دست و پا مي زد تا دستش را به چيزي بند كند . همين كه مرد نزديك شد و دستش را دراز كرد كه پوستين را بگيرد ، خرس براي نجاتش به او چسبيد . مردم ديدند كه مرد نيز همراه سيل پيش ميرود فرياد زدند : اگر نمي تواني پوستين را بياوري ولش كن و برگرد . مرد جواب داد : بابا ، من پوستين را ول كردم ، پوستين مرا ول نمي كند . 🔻اين مثل هنگامي استفاده ميشود كه فردي به اميد سودي در كاري دخالت كند و در آن گرفتار شود . و اگر كسي به او نصيحت كند كه از خير اين كار بگذر براي دفاع از خود اين مثل را استفاده مي كند . ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
🌺عصرتون معطر به 🌾بوی مهـربانی... 🌺دلتـون شاد شاد 🌾لبتـون خندون 🌺قلبتون مملواز آرامش 🌾و سرشاراز محبت و مهر 🌺دقیقه هاتون بی نظیر 🌾لحظاتتون شیرین و ناب عصر زیبـاتون بخیر ☕️🌺 ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
✨﷽✨ 🌼حل يك معادله ریاضی توسط امیر المومنین علی(ع) ✍گویند شخصی در حال مرگ بود و قبل از مرگش او وصیت کرد: من 17 شتر و 3 فرزند دارم شتران مرا طوری تقسیم کنید که بزرگترین فرزندم نصف آنها را و فرزند دومم یک سوم آنها را و فرزند کوچکم یک نهم مجموع شتران را به ارث ببرند. وقتی که بستگانش بعد از مرگ او این وصیت نامه را مطالعه کردند متحیر شدند و به یکدیگر گفتند ما چطور می توانیم این 17 شتر را به این ترتیب تقسیم کنیم؟ و بعد از فکر کردن زیاد به این نتیجه رسیدند که تنها یک مرد در جزیرة العرب می تواند به آنها کمک کند؛ بنابراین آنها به نزد امام علی رفتند تا مشکل خود را مطرح کنند حضرت علی ((ع))فرمود: رضایت می دهید که من شترم را به شتران شما اضافه کنم آنگاه تقسیم بنمایم. گفتند: چگونه رضایت نمی دهیم پس شتر خویش را به شتران اضافه نمود و به فرزند بزرگ که سهمش نصف شتران بود، نه شتر داد، به فرزند دوم که سهمش ثلث شتران بود شش شتر داد و به فرزند سوم که سهم او یک نهم بود دو شتر داد و در آخر یک شتر باقی ماند که همان شتر حضرت بود. 👈یعنی چی شد؟هر کس به سهم خودش رسید و شتر حضرت دوباره به خودش،جل الخالق 📚از بیانات دکتر رفیعی ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
۞ تلنگری برای زندگی ۞
#قسمت_سیزدهم دکتر بالاسرم پرسید: چی شده مگه؟؟ اومدم حرف بزنم اما گریه امون نمیداد.. دکتر منو برد
شنیدم مادرشوهرم بیمارستان، گفتن سرطان گرفته! بعد از یه ماه هم با کلی درد و رنج فوت کرد، سعی کردم ببخشمش ولی نتونستم اون زن بمن ظلم کرد به بچم که هرگز آغوش پدری رو نچشید!😔 دو ماه بعد عروسی دختر بزرگم بود، بلند شدم کت و شلوار مشکی تن پسرم کردمو خودمم کلی به خودم رسیدم رفتم تالار دخترام با دیدن من اشکشون درمد، همشونو بغل کردم و بوسیدم، هووم با دو تا دختراش چپ چپ نگام میکرد و با حرص بهم گفت تو اینجا چیکار میکنی کی تورو را داده😠 یه پوزخند زدمو گفتم : خود تورو کی را داده اینجا العان تو چیکاره ای؟؟ خالت تورو گرفت پسر بیاری براشون پس کوش، سرشو انداخت پایین و گفت پسر نداشته باشم بهتر ازینکه پسر معلول بیارم، پسرمو صدا کردمو نشونش دادم گفتم العان تو معلولی نه پسرم، وقتی با عقل ناقصت اومدی زن مردی شدی که بمن که عروسشون بودمو 5 تا بچه براش آوردم عین دسته گل قدرمو ندونستن و بیرونم کردن، بعد چه گلی قرار به سر تو بزنن!😏 هاج و واج مونده بود که رفتم کنار دخترم، بهشون تبریک گفتم و آرزوی خوشبختی براشون کردم، وقتی شام آوردن من نموندم و با دخترام خداحافظی کردم، گفتن مامان نرو تروخدا، گفتم تازه برگشتم صبر کنین تمام حقمو از باباتون میگیرم همتون میارم پیش خودم، خوشحال شدنو دست پسرم مهدی رو گرفتم و اومدم بیرون شوهرم دم در منتظرم بود! با دیدن ما چشماش چهار تا شد، زوم کرده بود رو مهدی به قدو بالاش نگا میکرد! چشماش پر شده بود، اومد جلو بغلش کنه که پسرم خودشو کشید عقب، پرسید مامان این کیه؟ ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
💠اميرالمؤمنين امام على علیه السلام: 💢ماضی یَومِکَ فائتٌ، وآتیهِ مُتَّهَمٌ، ووَقتُکَ مُغتَنَمٌ 🔹گذشته‌ی امروزت سپرى شد و آینده ‏اش مورد تردید است و زمان حال غنیمت است غررالحکم، حدیث ۹۸۴۹ ✅ اسرارنهج‌البلاغه را دنبال کنید👇 ╭═━⊰ 🍃🌺🍃 ⊱━═╮  @asrareenahjolbalaghe ╰═━⊰ 🍃🌺🍃 ⊱━═╯
65.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 قطعه جدید محسن چاوشی به مناسبت ماه محرم🖤 🔹محسن چاوشی در سومین روز از ماه محرم اثر جدیدش «آوازِ خون» را منتشر کرد. محسن چاوشی: «آوازِخون» نذر محرم است و ادای دین شخصی من و دوستان هم‌دل به اهل کربلا. ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══